☘️🌱☘️🌱☘️
🌱☘️
☘️
#شهادت_دور_نیست (۶)
😇هنوز ارومیه بود که خیال #ازدواج به سرش افتاد. هربار که از ارومیه تماس میگرفت میگفت: «مامان، میخوام ازدواج کنم. یه دختر خوب برام انتخاب کنید.»
🔺اوایل حرفش را جدی نمیگرفتم. میگفتم: «من نمیدونم مرتضی. نمیتونم پیدا نمیکنم. حالا خودت بیا.»
🍃از بس میگفت و میخندید، خیلی وقتها شوخی یا جدی بودن حرفهایش را تشخیص نمیدادم. باید حتما میپرسیدم تا مطمئن شوم. الان که فکر میکنم، میبینم چقدر حرفهایش را بین شوخیهایش گفته بود و من بیتوجه از سرش گذشته بودم....
#شهید_امنیت، شهادت آبانماه ۹۸
#شهید_مرتضی_ابراهیمی به روایت مادر
✍️جنت فکه
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️
☘️🌱☘️🌱☘️
🌱☘️
☘️
#شهادت_دور_نیست (۷)
🔊زنگ میزد، متوجه میشدم مرتضی پشت در است. انگار عطر و بویش زودتر از خودش به من میرسید.
🕌گاهی قبل از اذان صبح میرسید و مستقیم میرفت سراغ خواهرهایش. درِ اتاق را محکم به هم میکوبید و با خنده و شوخی بیدارشان میکرد که:
😌«پاشید داداشتون اومده. پاشید دورش بگردید.»
🍃دیگر نمیگذاشت بخوابند. خاطره برایشان میگفت و سر به سرشان میگذاشت. آخر هم بحث را میکشید به این که: «خب، حالا یه دختر خوب برای من پیدا کنید.»
بهشان میگفت: «نمیتونید بین دوستاتون یه دختر برای من پیدا کنید؟ آخه شما چهجور خواهرهایی هستید!»
#شهید_امنیت، شهادت آبانماه ۹۸
#شهید_مرتضی_ابراهیمی به روایت مادر
✍️جنت فکه
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️
☘️🌱☘️🌱☘️
🌱☘️
☘️
#شهادت_دور_نیست (۸)
☺️بالاخره از بین یکی از اقوام دورمان زهرا را انتخاب کردیم. همدیگر را پسندیدند و ازدواج کردند. روزی که تشییع شد، دهمین سالگرد ازواجشان بود. چند سال کنار ما زندگی میکردند.
هر وقت میگفتم: «مرتضیجان، اینجا جاتون تنگه، اذیت میشید. مستقل بشید بهتره.»
میگفت: «نه مامان! میخوام سایهام حالاحالاها بالا سرتون باشه.»
💔وقتی خانه خرید و از پیش ما رفت، جای خالیاش بدجور توی ذوق میزد. هر روز میآمد سر میزد. یک روز نمیآمد، زنگ میزدم که: «کجایی؟! چرا نمیای یه سر بزنی؟»
با خنده میگفت: «مامانجان، ما که دیروز خونه شما بودیم!»
😢از راه میرسید، یک دل سیر بغلش میکردم. گاهی صدای دخترها درمیآمد که یکدانه پسرت را دیدی ما را یادت رفت. حق داشتند. مرتضی جانم بود، نفسم به نفسش بند بود.
#شهید_امنیت، شهادت آبانماه ۹۸
#شهید_مرتضی_ابراهیمی به روایت مادر
✍️جنت فکه
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️
☘️🌱☘️🌱☘️
🌱☘️
☘️
#شهادت_دور_نیست (۹)
🌷سه شهید مدافع حرم از دوستانش بودند. مصطفی صدرزاده، سجاد عفتی و محمد آژند که شهید شدند حال و هوایش عوض شد. مخصوصا رفتن محمد آژند حسابی به هماش ریخت.
😔محمد دوست صمیمیاش بود. مدام اشک میریخت که: «نمیدونم محمد چی کار کرد بیبی خواستش. چرا منو نمیخوان!»
#شهید_امنیت، شهادت آبانماه ۹۸
#شهید_مرتضی_ابراهیمی به روایت مادر
✍️جنت فکه
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️
☘️🌱☘️🌱☘️
🌱☘️
☘️
#شهادت_دور_نیست (۱۰)
✔️سهبار برای رفتن به سوریه اقدام کرد. بار اولش یک ماه به عید بود. خانه به هم ریخته بود. تقریبا یازده شب بود. مرتضی خواب بود.
📲تلفنش که زنگ خورد، کمی خوابآلود صحبت کرد و بعد سراسیمه از جایش بلند شد. تندتند چند تکه لباس توی کیسه پلاستیکی ریخت و گفت: «من باید برم ماموریت. دارم میرم مناطق محروم. ممکنه نتونم باهاتون تماس بگیرم. نگران نشید.»
‼️باورم نشد. به دلم افتاد و گفتم: «مرتضی! داری میری سوریه؟!»
جواب داد: «نه مامان! سوریه کجا بود؟!»
از من اصرار و از مرتضی انکار. کوتاه نیامد و رفت. بعد از سه چهار روز برگشت.
گفتم: «رفتی سوریه و برگشتی؟» افتاد به خنده و زیر بار نرفت. قسمش دادم.
😅گفت: «آره مامان ولی نشد. پرواز جا نداد برم.»
بعدها متوجه شدم چون تکپسر بوده اعزامش نمیکردند...
#شهید_امنیت، شهادت آبانماه ۹۸
#شهید_مرتضی_ابراهیمی به روایت مادر
✍️جنت فکه
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️
☘️🌱☘️🌱☘️
🌱☘️
☘️
#شهادت_دور_نیست (۱۱)
🚨همیشه میگفت: «هرچی حضرتآقا میگه گوش کنید. گوشتون به حرفهای آقا باشه. دعا کنید پاهامون نلرزه.»
📡اخبار فساد اقتصادی یا اختلاس را که میشنید میگفت: «همه آدمها قیمتی دارن. یکی خودشو به هزار تومن میفروشه، یکی به چند هزار میلیارد تومن. قضاوت نکنید. دعا کنید منم اگه تو این شرایط قرار گرفتم، خودم رو نفروشم.»
میگفتم: «کی؟ تو مرتضی؟! مطمئنم دنیا رو هم بهات بدن قبول نمیکنی.»
😅میخندید و جواب میداد: «آره دیگه مادر! منم آدمیزادم دیگه. بالاخره پوله و ما هم ندار.»
#شهید_امنیت، شهادت آبانماه ۹۸
#شهید_مرتضی_ابراهیمی به روایت مادر
✍️جنت فکه
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️
☘️🌱☘️🌱☘️
🌱☘️
☘️
#شهادت_دور_نیست (۱۲)
✨خیلی دست و دل باز بود یکی از دوستانش تعریف میکرد قبل از اربعین ۹۸، یکی از بچهها خیلی توی خودش بود. میخواست برود کربلا ولی از نظر مالی در مضیقه بود. مرتضی که خبردار شد، موجودی همه کارتهای بانکیاش را روی هم گذاشت و به او داد. برگه مرخصیاش را هم امضا کرد و گفت: «برو به سلامت. سلام منو به ارباب برسون.»
🔹توی بحثهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ورزشی، حتی فلسفی کم نمیآورد. همیشه حرفی برای گفتن داشت. در همه زمینهها بهروز بود.
📺دور و بریها میگفتند شبکه چهار تلویزیون را برای مرتضی ساختهاند. مدام برنامههای شبکه چهار را دنبال میکرد. وقتهای اضافهاش را تلویزیون میدید یا #مطالعه میکرد. هر شبههای برای بقیه پیش میآمد، مرتضی جوابش را داشت.
شهید امنیت، شهادت آبانماه ۹۸
#شهید_مرتضی_ابراهیمی به روایت مادر
✍️جنت فکه
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️
❤️🕊
شهـادت . . .
یعنی متفاوت به آخر رسیدن
وگرنه مرگ پایان همه قصه هـاست
🕊اولین سالروز شهادت #شهید_امنیت، #شهید_مرتضی_ابراهیمی
شهادت : ۹۸.۰۸.۲۶
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌹🍃
☘️🌱☘️🌱☘️
🌱☘️
☘️
#شهادت_دور_نیست (۱۳)
تو هر فرصتی میگفت: «دعا کن شهید بشم.» مخصوصا بعد از شهادت دوستانش در سوریه.
🕊میگفت: «من فکر میکردم شهادت خیلی از ما دوره ولی الان میبینم منم اگه بخوام، شهید میشم.»
☺️توصیههایش برای بعد از شهادتش تمامی نداشت. مدام میگفت شهید شدم فلان کار را بکنید، بهمان کار را بکنید. حوصلهام را سر میبرد. وقتی خودش کلیپ شهادتش را درست کرد، فقط عصبانی شدم که: «بس کن مرتضی!»
‼️ولی خواهرهایش ایراد میگرفتند که: «داداش، این عکس خوب نیست. اون عکس خوب نیست.»
گفت: «دیگه درست کردم، نمیشه کاریش کرد.»
😔بعد از شهادتش همان کلیپ روی کامپیوتر محل کارش بود. یکی از دوستانش میگفت: غذایمان را که خوردیم به مرتضی گفتیم دعای سفره با تو.
🔹خیلی جدی گفت: «اِنشاءالله همهمون شهید بشیم، باباهامون شاسیبلند سوار بشن.»
بلند گفتیم: «آمین.»
⚠️بعد از شهادت مرتضی همان دوستش با ماشین شاسیبلند آمد دنبالمان برویم مراسم. گفت: «آقای ابراهیمی، شما شاسیبلند رو سوار شدی، مونده بابای ما.»
شهید امنیت، شهادت ۲۶ آبانماه ۹۸
#شهید_مرتضی_ابراهیمی به روایت مادر
✍️جنت فکه
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️
هدایت شده از شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
4.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥مراسم وداع با پیکر #شهید_مرتضی_ابراهیمی، #شهید_امنیت که در جریانات و اغتشاشات آبان ۹۸ به شهادت رسید.
مادر شهید : نه گریه نمی کنم [مرتضی] دشمن شادت نمی کنم، نترس.
▫️سهشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۸ در معراج شهدا
✔️پخش به مناسبت ۲۶ آبان، اولین سالگرد شهادت
#اللهم_الرزقنا_شهادت_فی_سبیلک💔
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
☘️🌱☘️🌱☘️
🌱☘️
☘️
#شهادت_دور_نیست (۱۴)
🍒پسر کوچکش محمدسینا بیقرار بود و مدام گریه میکرد. دو سه روزی خانه ما بودند. پنجشنبه شب رفتند خانه خودشان. جمعه نیامد و شنبه صبح تماس گرفت که: «ما آماده باشیم و داریم میریم ملارد.»
😓تا یکشنبه بعد از ظهر آرام بودم، اما از بعد از ظهر به بعد، دلم آشوب شد. مدام زنگ میزدم و صدایش را میشنیدم. برعکس همیشه، همه تماسهایمان را جواب میداد. ایستادم به نماز. نماز مغرب را خواندم و به پدرش گفتم: «شماره مرتضی رو بگیر، من باهاش صحبت کنم.» گرفت.
گفتم: «کجایی مامان؟»
گفت: «تو خیابونم.»
گفتم: «خیلی مواظب خودت باش.» با خنده جواب داد: «نگران نباش مامان. هیچ خبری نیست.»
‼️حالا نگو آنجا غوغاست. یک ساعت نگذشته بود که دوباره تماس گرفتم. جواب نداد. فکرم به شهادتش نمیرفت. باز اگر سوریه میرفت، شاید دلم تکانی میخورد ولی در #ایران نه...
شهید امنیت، شهادت ۲۶ آبانماه ۹۸
#شهید_مرتضی_ابراهیمی به روایت مادر
✍️جنت فکه
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️
☘️🌱☘️🌱☘️
🌱☘️
☘️
#شهادت_دور_نیست (15)
🕊همیشه پیش خودم میگفتم: «مرتضی فقط تب و تاب شهادت رو داره.»
تا ساعت هشت و نیم مدام تماس گرفتم، اما جواب نمیداد. پدرش زنگ زد پادگان. جانشینش گفت: «حاجآقا، یکی از سربازها زخمی شده، آقامرتضی بردش بیمارستان.»
🚫باور نکردم. پایم را کردم توی یک کفش که باید بریم و مرتضی را پیدا کنیم. ساعت 9 پدرش رفت. ما هم شروع کردیم زنگ زدن به بیمارستانها. هیچجا خبری ازش نبود. یادم افتاد به خواهرزادهام که آتشنشان بود. زنگ زدم.
🔸گفتم: «میگن مرتضی یکی از سربازهاش رو برده بیمارستان. پیداش نمیکنیم. تو میتونی پیداش کنی.»
😔فکر میکرد خبر داریم. گفت: «خاله، ما هم دنبال مرتضاییم. نگران نباش فقط یه چاقو خورده.»
گفتم: «هرجا هستی بیا منو ببر بیمارستان بقیهالله. اینجاها پیداش نکردیم.»
شهید امنیت، شهادت ۲۶ آبانماه ۹۸
#شهید_مرتضی_ابراهیمی به روایت مادر
✍️جنت فکه
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️🌱☘️