eitaa logo
شـہیداحـمدمـحـمـدمشـلـب🇵🇸
571 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
8.6هزار ویدیو
108 فایل
بسم‌رب‌الشہید💫 ‌ و‌قسم‌بہ‌خستگے‌چشمانت! ‌ ‌شروع‌خادمے:۱۴۰۰/۱۲/۲۴🌸 پایان‌خادمۍ: انشاءالله‌شہادٺ♥️ _‌کپے؟! ‌ +صلوات‌یادت‌نره‌مؤمن:)💕 •لفت=14صلوات💔 @khademH_118:خادممون* _زیر نظر نگاه مهدی فاطمه (س) است .🌹 شهید دعوتت کرده پس بمون😉🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از «تبادلات گاندویی» پنج شنبه
پاتوق رمان خونااااا🤩💕 رمانی از جنس: عشق، هیجان و غم...🥲♥ فکرشو بکن عطیه و رسول خواهر برادرن😐😂 ـــــ عطیه: داشتم به محمد فکر میکردم با صدای قدم های کفش سرمو بالا کردم... محمد بود.... وایییی حالا چیکاررر کنممممم دوباره تپش قلب.... آب دهنمو قورت دادمو سریع بلند شدم... گفتم:: س.. سلام.... جوابمو گرفتم.. بدون اینکه نگاهی بهش بکنم گفتم:: ب... با.. ا... اجازه... خواستم برم که... محمد: ببخشید... میشه باهم حرف بزنیم..! عطیه: اطرافو نگاه کردم که چشم خورد به اوا...👀 آوا: میدونم الان چه استرسی داره با حرکاتم سعی کردم بهش دل گرمی بدم و لبخند زدم... عطیه: بدون اینکه چیزی بگم نشستم... محمد: با اجازه ای گفتمو با فاصله زیاد روی نیمکت نشستم... نفس عمیقی کشیدمو شروع کردم:: من... زیاد اهل مقدمه چینی نیستم... عطیه خانم من... شمارو واسه یه زندگی انتخاب کردمو تو انتخابم مطمعنم... هرچیم بشه پاش هستم.. ـــــــــــ آوا: مث اینکه داشت خوب پیش میرفت👌🏻 یهو آقای نوروزی سبز شد😐😳😬 رسول: ا.. اینجا... چ... چخبرهههههه پ. ن: اوووه😬😂 به نظرت رسول چه واکنشی نشون داد..😬🤬😨 ـــــ بدو کلیک کن تا از دستت نرفته😱😍👌🏻 (شخصیت های رمان از سریال گاندو هستن) @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 رمان هایی تو این کانال قرار میگیرن که هیچ جا نمیتونی پیداشون کنی😍 ـــــ شعبه دوم در روبیکا👇🏻 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز جمعه»
پاتوق رمان خونااااا🤩💕 رمانی از جنس: عشق، هیجان و غم...🥲♥ فکرشو بکن عطیه و رسول خواهر برادرن😐😂 ـــــ عطیه: داشتم به محمد فکر میکردم با صدای قدم های کفش سرمو بالا کردم... محمد بود.... وایییی حالا چیکاررر کنممممم دوباره تپش قلب.... آب دهنمو قورت دادمو سریع بلند شدم... گفتم:: س.. سلام.... جوابمو گرفتم.. بدون اینکه نگاهی بهش بکنم گفتم:: ب... با.. ا... اجازه... خواستم برم که... محمد: ببخشید... میشه باهم حرف بزنیم..! عطیه: اطرافو نگاه کردم که چشم خورد به اوا...👀 آوا: میدونم الان چه استرسی داره با حرکاتم سعی کردم بهش دل گرمی بدم و لبخند زدم... عطیه: بدون اینکه چیزی بگم نشستم... محمد: با اجازه ای گفتمو با فاصله زیاد روی نیمکت نشستم... نفس عمیقی کشیدمو شروع کردم:: من... زیاد اهل مقدمه چینی نیستم... عطیه خانم من... شمارو واسه یه زندگی انتخاب کردمو تو انتخابم مطمعنم... هرچیم بشه پاش هستم.. ـــــــــــ آوا: مث اینکه داشت خوب پیش میرفت👌🏻 یهو آقای نوروزی سبز شد😐😳😬 رسول: ا.. اینجا... چ... چخبرهههههه پ. ن: اوووه😬😂 به نظرت رسول چه واکنشی نشون داد..😬🤬😨 ـــــ بدو کلیک کن تا از دستت نرفته😱😍👌🏻 (شخصیت های رمان از سریال گاندو هستن) @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 رمان هایی تو این کانال قرار میگیرن که هیچ جا نمیتونی پیداشون کنی😍 ـــــ شعبه دوم در روبیکا👇🏻 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز شنبه»
اگر دنبال یه کانال هستی که تو ایام تعطیلات کلییییی رمان جذاب و خفن بخونی این کانالو به شدت بهت پیشنهاد میکنم👌🏻😍 رمانی از جنس: عشق، هیجان و غم...🥲♥ فکرشو بکن عطیه و رسول خواهر برادرن😐😂 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از آسانسور خارج شدم اینور اونرو خوب نگاه کردم... هوووف نبودش... ای خدااا من چه مررگمه اگه جلوم سبز میشد از استرس تلف میشدم... الانم که نیستش نگرانم و بازم از استرس تلف میشم.. کوش یعنی... هی اینور اونرو نگا میکردم تا رسول اومد... رسول: با تعجب گفتم: چیزی شده! عطیه: مثل برق گرفته ها برگشتم سمتش:: ن.. نه... رسول: چرا هی اینور اونورو نکا میکنی! منتظر کسی هستی! 🙄 عطیه: وااییی خیلییی ضایییس ن. نه... ی.. یعنی.. آ... آره رسول: منتظر کی😑 عطیه: به تته پته افتاده بودم:: عه.. ام... ع...تنها اسمی که تو ذهنم اومدو گفتم تنها اسمیم که اومد محمد بود😬😓: مُ.... فهمیدم چه سووتی بزرگی دادم سریع درستش کردم... مُ.....نیره..... منیره از شدت استرس به نفس پفس افتاده بودم.. رسول: مگه ما منیره داریم🙄😐 عطیه: سعی کردم حق جانب خودمو خلاص کنم:: عه یعنی تو اسم همشونو میدونی که مطمعنی منیره نداریم؟ اصن چرا باید اسم همه نیروهای خانمو بدونی تو...؟ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بدو کلیک کن تا از دستت نرفته😱😍👌🏻 (شخصیت ها از سریال گاندو هستن) @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 الان پاک میکنماااا بدوو عضو شووو🏃🏻‍♀ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شعبه دوم در روبیکا👇🏻 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز جمعه»
رمانی از جنس: عشق، هیجان و غم...🥲♥ فکرشو بکن عطیه و رسول خواهر برادرن😐😂 محمد عاشق خواهر رسول شده... فقط باید واکنششو ببینی! ــ ⇩ پارتی از آینده⇩ نرگس: که اینطور.. پس اقا رسول به خاطر جنابالی چاقو خورده..😂 آوا: اهوم... نرگس: خب ادامش؟ آوا: ادامه نداره دیگه... نرگس: اصل مطلبو بگو اوا چی اینجوری ریختت به هم؟ آوا: خودمم نمیدونم... ولی هردفعه میبینمش ضربان قلبم میره بالا و تپش قلب میگیرم... دستام شروع میکنه به لرزیدن... به تته پته میوفتم.. دستپاچه میشم.. بدبختی اینه که دلیلشو نمیفهمم! نرگس: خندیدمو گفتم: دلیلشو نمیفهمی! خب خواهر من عاشق شدی دیگه.. 😂❤️😐 آوا: با تعجب بهش نگاه کردم😐 نه بابااا فقط عذاب وجدان دارم🙄 نرگس: این حال تو عذاب وجدان نیست عشقه... نگاهمو به قاب عکسی که رو میزم بود دادم.. منم زمانی که محسنو میدیدم همین حسو داشتم.... لبخند زدمو ادامه دادم: تپش قلب میگرفتم... نمیتونسم یه کلمه رو درست تلفظ کنم... حلقه مو بالا اوردمو گفتم: بعدشم نتیجش شد همینی که الان مشاهده میکنی... هم تو عاشق رسولی هم رسول عاشقته که به خاطر دفاع از تو چاقو خورده ـ آوا: از بیمارستان زدم بیرون.. تو خیابون راه میرفتمو فکر میکردم... یعنی واقعا عاشق شدم؟ یعنی اسمش عشقه؟! ــ بدو کلیک کن تا از دستت نرفته😱😍👌🏻 (شخصیت های رمان از سریال گاندو هستن، اگر گاندویی باشی شخصیت هارو میشناسی) @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 بدووو عضو شووو الان پاک میکنمااااا😱 ـ شعبه دوم در روبیکا👇🏻 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز شنبه»
رمانی از جنس: عشق، هیجان و غم...🥲♥ فکرشو بکن عطیه و رسول خواهر برادرن😐😂 محمد عاشق خواهر رسول شده... فقط باید واکنششو ببینی! ــ نرگس: که اینطور.. پس اقا رسول به خاطر جنابالی چاقو خورده..😂 آوا: اهوم... نرگس: خب ادامش؟ آوا: ادامه نداره دیگه... نرگس: اصل مطلبو بگو اوا چی اینجوری ریختت به هم؟ آوا: خودمم نمیدونم... ولی هردفعه میبینمش ضربان قلبم میره بالا و تپش قلب میگیرم... دستام شروع میکنه به لرزیدن... به تته پته میوفتم.. دستپاچه میشم.. بدبختی اینه که دلیلشو نمیفهمم! نرگس: خندیدمو گفتم: دلیلشو نمیفهمی! خب خواهر من عاشق شدی دیگه.. 😂❤️😐 آوا: با تعجب بهش نگاه کردم😐 نه بابااا فقط عذاب وجدان دارم🙄 نرگس: این حال تو عذاب وجدان نیست عشقه... نگاهمو به قاب عکسی که رو میزم بود دادم.. منم زمانی که محسنو میدیدم همین حسو داشتم.... لبخند زدمو ادامه دادم: تپش قلب میگرفتم... نمیتونسم یه کلمه رو درست تلفظ کنم... حلقه مو بالا اوردمو گفتم: بعدشم نتیجش شد همینی که الان مشاهده میکنی... هم تو عاشق رسولی هم رسول عاشقته که به خاطر دفاع از تو چاقو خورده ـ آوا: از بیمارستان زدم بیرون.. تو خیابون راه میرفتمو فکر میکردم... یعنی واقعا عاشق شدم؟ یعنی اسمش عشقه؟! ــ بدو کلیک کن تا از دستت نرفته😱😍👌🏻 (شخصیت های رمان از سریال گاندو هستن، اگر گاندویی باشی شخصیت هارو میشناسی) @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 بدووو عضو شووو الان پاک میکنمااااا😱 ـ شعبه دوم در روبیکا👇🏻 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز یک شنبه»
رمانی از جنس: عشق، هیجان و غم...🥲♥ فکرشو بکن عطیه و رسول خواهر برادرن😐😂 محمد عاشق عطیه میشه و رسولم عاشق خواهر محمد😂😐 ــ پارتی از آینده آوا: چند روزه نه از رسول نه از محمد هیچ خبری نداریم... حالم خیلی بود... رفتم یه لیوان آب بخورم قلبم تیر بدی کشیدو پخش زمین شدم... سیاهی مطلق عطیه: داشتم برای بار صدم به محمد زنگ میزدم که با صدای شکستن لیوان بدو بدو رفتم تو آشپز خونه... یاا خداااا... نررررررگس ــــــ نرگس: آوا... آوا جان... صدامو میشنوی... آوا: اروم چشامو باز کردم... عطیه: بهتری؟ آوا: سرمو تکون دادم... نرگس: خیلی به خودت فشار میاریا... انقدر استرس از پا درت میاره آوا: با یاداوری بدبختی که سرمون اومده اشکام سرازیر شد.. ـــــــــ بدو کلیک کن تا از دستت نرفته😱😍👌🏻 (شخصیت های رمان از سریال گاندو هستن، اگر گاندویی باشی شخصیت هارو میشناسی) @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 بدووو عضو شووو الان پاک میکنمااااا😱 ــ شعبه دوم در روبیکا👇🏻 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز دو شنبه»
رمانی از جنس: عشق، هیجان و غم...🥲♥ فکرشو بکن عطیه و رسول خواهر برادرن😂😐آقا محمدم که عاشق عطیه شده.. فقط باید واکنش رسولو ببینی🤬🤫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ قسمتی از رمان عطیه: نشسته بودم پشت میزم.. سرمو گذاشته بودم رو دستم... اتفاقات رو مرور میکردم... آخه چرا وقتی اسم محمد میاد یا وقتی میبینمش حالم اونجوری میشه... چرا واسه عملیات قبلیه انقدر نگرانش بودم... چرا انقدر...... زدم تو پیشونیمو گفتم:: وای خاک تو سرم... نکنه عاشق شدم😐 خیلی ضایعست آدم عاشق فرماندش شه..😬 ولی اگه همینجوری به ضایع بازیام ادامه بدم قطعا همه میفهمن آبروم میره🤭 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بدو کلیک کن تا از دستت نرفته😱😍👌🏻 (شخصیت های رمان از سریال گاندو هستن، اگر گاندویی باشی شخصیت هارو میشناسی) @rooman_gando_1400🇮🇷 رمان هایی تو این کانال قرار میگیرن که هیچ جا نمیتونی پیداشون کنی😍 بدووو عضو شووو الان پاک میکنمااااا😱
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
رمانی از جنس: عشق، هیجان و غم...🥲♥ فکرشو بکن عطیه و رسول خواهر برادرن😐😂 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ رسول: محمد بگو سریع کارو انجام بدن من سرشو گذم میکنم... رسیدم پایین... داشت میرفت سمت آسانسور... ای خداا چیکار کنم... رفتمو زدم رو شونش (مکالمه ها به انگلیسی هستن برای راحتی شما به فارسی مینویسمشون)👇🏻 رسول: آقا... جیمز: برو جای دیگه روزیتو پیدا کن.. کار دارم من رسول: منتظر بهونه بودم... بهترین فرصت بود... یدونه زدم تو گوشش گفتم: گدا خودتی... بلافاصله یقمو گرفتو دعوا شروع شد.... همه کارکنان هتل اومدن که جدامون کنن... اما همش به هم بدوبیراه میگفتیم! سعی کرد خودشو از دست مردم نجات بده و نزدیکم شد... یهو تیزی تو بازوم حس کردم... گرمی خونُ روی بازوم حس میکردم... و سیاهی مطلق....🥀 پ.ن¹: 🙂💔 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بدو کلیک کن تا از دستت نرفته😱😍👌🏻 (شخصیت های رمان از سریال گاندو هستن، اگر گاندویی باشی شخصیت هارو میشناسی) @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 بدووو عضو شووو الان پاک میکنمااااا😱 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شعبه دوم در روبیکا👇🏻 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400
رمانی از جنس: عشق، هیجان و غم...🥲♥ فکرشو بکن عطیه و رسول خواهر برادرن😐😂 محمد عاشق خواهر رسول شده... فقط باید واکنششو ببینی! ــ نرگس: که اینطور.. پس اقا رسول به خاطر جنابالی چاقو خورده..😂 آوا: اهوم... نرگس: خب ادامش؟ آوا: ادامه نداره دیگه... نرگس: اصل مطلبو بگو اوا چی اینجوری ریختت به هم؟ آوا: خودمم نمیدونم... ولی هردفعه میبینمش ضربان قلبم میره بالا و تپش قلب میگیرم... دستام شروع میکنه به لرزیدن... به تته پته میوفتم.. دستپاچه میشم.. بدبختی اینه که دلیلشو نمیفهمم! نرگس: خندیدمو گفتم: دلیلشو نمیفهمی! خب خواهر من عاشق شدی دیگه.. 😂❤️😐 آوا: با تعجب بهش نگاه کردم😐 نه بابااا فقط عذاب وجدان دارم🙄 نرگس: این حال تو عذاب وجدان نیست عشقه... نگاهمو به قاب عکسی که رو میزم بود دادم.. منم زمانی که محسنو میدیدم همین حسو داشتم.... لبخند زدمو ادامه دادم: تپش قلب میگرفتم... نمیتونسم یه کلمه رو درست تلفظ کنم... حلقه مو بالا اوردمو گفتم: بعدشم نتیجش شد همینی که الان مشاهده میکنی... هم تو عاشق رسولی هم رسول عاشقته که به خاطر دفاع از تو چاقو خورده ـ آوا: از بیمارستان زدم بیرون.. تو خیابون راه میرفتمو فکر میکردم... یعنی واقعا عاشق شدم؟ یعنی اسمش عشقه؟! ــ بدو کلیک کن تا از دستت نرفته😱😍👌🏻 (شخصیت های رمان از سریال گاندو هستن، اگر گاندویی باشی شخصیت هارو میشناسی) @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 بدووو عضو شووو الان پاک میکنمااااا😱 ـ شعبه دوم در روبیکا👇🏻 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400
✍🏻رهبر انقلاب در دیدار با فرماندهان نیروی هوایی ارتش: حادثه ۱۹ بهمن ۵۷ یک پیش‌درآمد موثری بود برای پیروزی نهضت، برای پدیدآمدن عملی و واقعی انقلاب. این حادثه صرفاً این نبود که حالا یک جمعی جوان مثلاً از نیروی هوایی بیایند به رهبر انقلاب مهم آن روز سلام بدهند. نه، این یک حرکتی بود که در خود پیروزی انقلاب اثر داشت. چرا؟ چون موج‌آفرینی کرد. این حرکت موج‌آفرینی کرد.✌️🏻 ✍🏻علت موج‌آفرینی‌اش هم انعکاس سریع آن بود. به فاصله‌ی دو سه ساعت، سه چهار ساعت بعد از آن که این حادثه اتفاق افتاد، روزنامه‌ِی عصر آن روز تهران تصویر حادثه را منتشر کرد و یکباره اوضاع مبالغ زیادی تغییر پیدا کرد.😎 ✍🏻از طرفی مردم روحیه گرفتند، احساس کردند که ارتش در مقابلشان نیست؛ چون تنها ابزار رژیم حقیر و ظالم پهلوی فقط همین بود دیگر که به وسیله‌ی ارتش مردم را سرکوب کنند. مردم دیدند نه، ارتش در جهت آنها، در جهت مردم است، در جهت انقلاب است. روحیه گرفتند. در طرف مقابل روحیه‌ها باخته شد.💚۱۴۰۱/۱۱/۱۹ ✈️