#تاریخ
✅از وقتی که سیطره ی اسلام از مرزهای عرب زبانان گذشت و کم کم تمام دنیا جذب اسلام شدن
🔰ی مشکل اساسی پیش اومد، اونم اینکه خب قرآن عربی بود و مردمی که داشتن مسلمون میشدن با عربی آشنا نبودن
حتی مردم عرب سواد نداشتن فقط قرآنو از حفظ میخوندن
💢ی خطری قرآن رو تهدید میکرد
اونم این که
💯کم کم این غلط خوانی قرآن باعث بشه دربین مردم قرآن تحریف بشه
✴️اولین کسی که متوجه این خطر شد...
#تاریخ 2
✴️حضرت امیر اولین کسی بود که متوجه ماجرا شد
✅وشخصی به نام «ابوالأسود» رو مامور کرد که قواعد ادبیات عرب رو جمع آوری کنه و فکری برای غلط خوانی قرآن بکنه
💢ابوالاسود خیلی به قرآن غیرت داشت
ی روز شنید یکی داره این آیه رو میخونه👇
✴️ أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ (توبه3)
خدا و رسولش از مشرکین بیزارند
اما این بابا داشت «رسوله» را به کسره میخوند که ترجمه این میشه
(خدا از مشرکین و پیامبر بیزاره) 🚫🚫
خیلی بهش برخورد و بلند شد رفت تو خونه نشست تا ی چاره ای پیدا کنه....
#تاریخ 3
اینجا بود که ابوالاسود
🔹برای علامت فتحه ی نقطه بالای حرف
🔸و برای کسره ی نقطه زیر حرف
🔹 و برای ضمه ی نقطه وسط اجزای حرف
ابداع کرد
✅کتابت قرآن از این تاریخ یک قدم به جلو رفت.
📚سیر أعلام النُبَلاء ج 4 ص 81
استاد عرشیانفر4_6046188581142138176.mp3
زمان:
حجم:
14.46M
.
4 تمرین فوق العاده از استاد
#عرشیانفر برای بهبود زندگی
🔸تمرین اول گله نکنیم
🔸تمرین دوم انتقاد نکنیم
🔸تمرین سوم قضاوت نکنیم
🔸تمرین چهارم خودخوری نکنی
#مثبتباشمعجزهمیشه😍
#خدا
کانال مارو به عزیزانتون معرفی کنید👇
❤️https://eitaa.com/shahid_mostafa_mohammadmirzayi
22.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 عیادت رهبر انقلاب از همسرش در بیمارستان بقیة الله تهران...
▪️این شش دقیقه رو از دست ندید
*چقدر ﺍﻳﺪﻩ ﺑﺪی ﺑﻮﺩﻩ ، ﺩﺍﻳﺮﻩ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺳﺎﻋﺖ! ﺍﺣﺴﺎﺱ می کنی که ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻫﺴﺖ
اما ﺳﺎﻋﺖ ﺩﺭﻭﻍ میگوید، ﺯﻣﺎﻥ ﺩﻭﺭ ﻳﮏ ﺩﺍﻳﺮﻩ ﻧﻤﯽ ﭼﺮﺧﺪ
ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺧﻄﯽ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ میدود ﻭ هیچگاه ، هیچگاه ﺑﺎﺯ نمی گردد
ﺍﻳﺪﻩ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺩﺍﻳﺮﻩ ، ﺍﻳﺪﻩ خوبی نبوده
ﺳﺎﻋﺖ ﺧﻮﺏ ، ﺳﺎﻋﺖ شنی ﺍﺳﺖ
ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻳﺎﺩﺁﻭﺭی می کند ﮐﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺍی ﮐﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽ ﮔﺮﺩد.
قدر لحظههای زندگی و با هم بودن هایمان را بدانیم.
خدای ناکرده چندسال دیگه حسرت لحظات را به دل نداشته باشیم👌
👉https://eitaa.com/shahid_mostafa_mohammadmirzayi
حکایت عبدالله دیوونه
🌹اسمش عبدالله بود . .
تو شهر معروف بود به عبدالله دیوونه
همه میشناختنش!
مشکل ذهنی داشت
خانمش هم مثل خودش بود ... وضع مالی درست و حسابی نداشت
زوری خرج شکم خودش و خانمش رو میداد
تو شهر این آقا عبدالله دیوونه، یه هیئتی بود
هر هفته خونه یکی از خادمای هیئت بود
نمیدونم کجا و چطور ولی هرجا هیئت بود عبدالله دیوونه هم میومد . .
یه شب بعد هیئت مسئول هیئت اعلام کرد که هرکی میخواد هفته بعد هیئت خونه اش باشه بیاد اعلام کنه
دیدن عبدالله دیوونه رفت پیش مسئول هیئت
نمیتونست درست صحبت کنه
به زبون خودش میگفت . . . حسین حسین خونه ما💔
مسئول هیئت با خادما تعجب کرده بودن
گفتن آخه عبدالله تو خرج خودتو خانمت رو زوری میدی
هیئت تو خونه گرفتن کجا بود این وسط . . !'
عبدالله دیوونه ناراحت شد
به پهنای صورت اشک میریخت میگفت آقا ؛ حسین حسین خونه ما💔. .
خونه ما 💔💔
بعد کلی گریه و اصرار قبول کردن
حسین حسین خونه عبدالله باشه . .
اومد خونه
به خانمش گفت ، خانمش عصبانی شد گفت عبدالله تو پول یه چایی نداری
خونه هم که اجاره ست ... !!
چجوری حسین حسین خونه ما باشه
کتکش زد . .
گفت عبدالله من نمیدونم
تا هفته دیگه میری کار میکنی پول هیئت رو در میاری . .
واِلا خودتم میندازم بیرون از خونه
عبدالله قبول کرد
معروف بود تو شهر ، کسی کار بهش نمیداد هرجا میرفت قبول نمیکردن که
هی میگفت آقا حسین حسین قراره خونه ما باشه💔 . .
روز اول گذشت ، روز دوم گذشت ... تا روز آخر
خانمش گفت عبدالله وقتت تموم شد هیچی هم که پول نیاوردی
تا شب فقط وقت داری پول آوردی آوردی نیاوردی درو به رو خودت و هیئتیا باز نمی کنم . .
عبدالله دیوونه راه افتاد تو شهر هی گریه میکرد میگفت حسین حسین خونه ما💔💔💔
رفت ؛ از شهر خارج شد
بیرون از شهر یه آقایی رو دید
آقا سلام کرد گفت عبدالله کجا ؟ مگه قرار نبود حسین حسین خونه شما باشه ؟!
عبدالله دیوونه گریش گرفت
تعریف کرد برا اون آقا که چی شد و . . .
آقا بهش گفت برو پیش حاج اکبر تو بازار فرش فروشا
بگو یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بهت بده ، بفروش خرج حسین حسین خونه رو بده💔
عبدالله خندش گرفت دوید به سمت بازار فرش فروشا
به هرکی میرسید میخندید میگفت حسین حسین خونه ما . . خونه ما💔
رسید به مغازه حاج اکبر
گفت یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بده !
حاج اکبر برق از سرش پرید عبدالله دیوونه رو میشناخت
گریش گرفت چشمای عبدالله رو بوسید عبدالله ... !!!
امانتی یابن الحسن رو داد بهش
رفت تو بازار فروخت با پولش میشد خرج ۱۰۰ تا حسین حسین دیگه رو هم داد . .
با خنده دوید سمت خونه نمیدونم گریه میکرد ، میخندید میگفت حسین حسین خونه ما 💔
رسید به خونه شب شده بود . .
دید خادمای هیئت خونه رو آماده کردن
خانم عبدالله رفت چایی و شیرینی گرفت
چه هیئتی شد اون شب 💔
آره یابن الحسن خرج هیئت اون شب خونه عبدالله دیوونه رو داد🚶🏻♂
عبدالله خودش که متوجه نشد
ولی دیگه عبدالله دیوونه نبود ، خیلی خوب صحبت میکرد
آخه یابن الحسن رو دیده بود💔😍
میخوام بگم حسین تو حواست به عبدالله بود
حواست بود خرج هیئتت رو نداره
اینجوری هواشو داشتی
آقا حتما حواست هست نوکرات دلشون برات تنگه💔 ...
*میشه یه شب حسین حسین بین الحرمین باشه؟!*🚶🏿♂
میشه درد منم دوا کنی بیام حرم💔😔
یا امام حسین خیلی ها دلشون میخواد بیان کربلا اما......ندارند خودت مثل عبدالله دیوونه براشون درست کن...بحق مادرت .
💔😭😭
هر کس خوند ودلش شکست برا فرج امام زمان عج دعا کنه وثوابش رو هدیه کنه نثار اموات همه مومنین
*کپی با ذکر صلوات*
🍃 *اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🍁*
اگر اشکی از چشمات اومد التماس دعا😭🤲
🌴🌴🌴🌴🙏
✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨