#حکیمانه❣📝
♦️بنده دلم میخواهد این جوانان ما شما دانشجویان؛ چه دختر، چه پسر و حتّی دانشآموزان مدارس، روی ریزترین پدیدههای سیاسی دنیا فکر کنید و تحلیل بدهید.
۱۳۷۲/۰۸/۱۲
@shahid_mostafasadrzadeh
🔺گفتوگوی منتشرنشده با علامه #مصباح_یزدی؛
🔰روزبهروز بر ایمان و ارادتم به آیتالله خامنهای افزوده میشود
🔰 اگر تمام وقتمان را صرف شکرگزاری برقراری نظام اسلامی کنیم حقش ادا نمیشود
🔰 دشمنیها در مورد شخص رهبری به اوج خود رسیده است
🔰 باید خدا را شکر کنیم که با چنین مردم قدرشناسی زندگی میکنیم
🔻جزئیات بیشتر در لینک زیر:
📎 hamandishi.ir/news/420920/
🆘 @Roshangari_ir
24.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥شوخی با نامحرم
🔻 حکایت جالب امام باقر(ع) و معلم قرآنی که با نامحرمی شوخی کرد!
👈 مواظب باش آلوده نشی!
🆘 @Roshangari_ir
www.vaezin.com - حجت الاسلام عالی.mp3
زمان:
حجم:
2.7M
🎧 ماجرای شنیدنی و فوق العاده تاثیر گذار از یکی از عنایات حضرت صاحب العصر و الزمان (عج)
🎤 حجت الاسلام عالی
🕰 زمان: ۱۰:۴۳ دقیقه
📡 نشر دهید!
@shahid_mostafasadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#مصطفی_صدرزاده
عشق به شهید #ابراهیم_هادی در دلش جوانه زد و سبب شد تا نام جهادی #سید_ابراهیم را انتخاب کند .شاید هم ابراهیم شد تا اسماعیل نفسش را قربانی کند . گذشت از دنیا و تعلقاتش حتی از همسر و فرزندانش.
دلش در #سوریه گرفتار شده بود . اما گاهی ترکش های پا و پهلویش او را مجبور به برگشت می کرد.
در مجروحیت هم آرام و قرار نداشت. سرزدن به خانواده #شهدا و یاد کردن دوستان شهیدش مرهم دل تنگی هایش بود.
مردانه پای قولش می ماند. با #ابوعلی عهد کرد هرکس زودتر شهید شد سفارش دیگری را پیش #ارباب کند .
با شهادتش #شفاعت رفیق جامانده را کرد و ابوعلی هم به کاروان عشاق پیوست .
. از سفره پاسداری از حرم، #شهادت می خواست .در روز #تاسوعا شهید شد ، روز چهارشنبه که نذر سقای کربلا بود برگشت و چه هیئتی برگزار کرد آن روزبا آمدنش .
تقویم را ورق می زنم.امسال هم #تولدش چهارشنبه است.
سید ابراهیم تو را قسم به چهارشنبه های ابوالفضلی ات نگاهی کن به ما #اسیران بلاتکلیف.
📅تاریخ تولد : ۱۹ شهریور ۱۳۶۵
📅تاریخ شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۴.حلب سوریه
🗺مزار : بهشت رضوان
@shahid_mostafasadrzadeh
5.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چگونه ''امامعصڕ'' رآ
یاࢪے کنیم؟!..♥️
@shahid_mostafasadrzadeh
💠مادر بزرگوار شهید مصطفی صدر زاده :
🌷سال ۸۲ که بَم زلزله آمد یک روز عصر از فرودگاه زنگ زد خانه و گفت:
"من دارم میرم بَم."
پرسیدم"باکی؟"
گفت: " با هلال احمر"
یک هفته ای برای کمک رسانی آنجا ماند. وقتی برگشت ؛تا مدت ها هروقت می خواستم کباب درست کنم ،نمی گذاشت و می گفت:
"توی بَم خیلی از خانه ها به خاطر زلزله اتصال برق پیدا کردند و آتش گرفتند.برای همین خیلی ها سوختند.
بوی گوشتِ سوخته هنوز زیر دماغمه.
بوی کباب که بِهِم می خوره،حالم بد میشه."
📚کتاب قرارِ بی قرار
@shahid_mostafasadrzadeh
#شهید_مصطفی_صدرزاده