💬در را باز کردم، خانمی در پهنای در ایستاده بود. با چشمانی قرمز و چهرهای برافروخته به اعلامیه نگاه میکرد. تا مرا دید صدای گریهاش بلند شد. شانههایش میلرزید و هقهق میکرد. کمی که آرام گرفت گفت: خانم! خدا بچتو با علیاصغر امام حسین(ع) محشور کنه، مردی بود! نذاشت بچههای من یتیمی رو احساس کنن! با موتور میبردشون و هر چیزی که میخواستن براشون میخرید... .
آن وقت بود که تازه فهمیدم با پول تو جیبیهاش چیکار میکرده.
🔻به نقل از مادر شهید
🔰دانشآموز #شهید_بهمن_ایمانی
ــــــــــــــــــــ
❤️همکلاسیتُ پیدا کن!
✅ eitaa.com/joinchat/907411460Cac74cd7e38