قسمتی از زندگی نامه شهید مصطفی نوروزی👇
#نذر_عشق
🌷روز تشییع مصطفی،قیامتی شده بود،به خاطر شرایط کرونایی تشییع به صورت خودرویی اعلامشده بود، مسیرهم نسبتاً طولانی تر از حالت تشییع های دیگر بود، اما جمعیتی که پیاده آمده بودند اعجاب برانگیز بود، در این میان مادری با یک کودک دو سه ساله در آغوش و یک کودک چهار پنج ساله در کنارش، از آغاز مسیر حرکت کرد،یکی از برادران که خودش فرزند شهید بود نقل میکرد: به آن خانمنزدیک شدم و خواستم در نگه داشتن فرزندش کمکش کنم،اما قبول نکرد، حتی اصرار مادرم هم بی فایده بود،وقتی علت این کار را سوال کردم گفت: نذرکرده بودم اگر پیکر #شهید_مصطفی پیدا شود تمام مسیر را همینگونه با دوفرزندم بیایم، حالا دارم به نذرم عمل میکنم.🕊
ماجرای مصطفی
#شهید_البحر
#شهید_مصطفی_نوروزی
@shahid_nourozi
قسمتی از زندگی نامه شهید مصطفی نوروزی👇
#آب_شور_مشک
میگفت :کرونا امانم را بریده بود، نفسم بالا نمی آمد، دعای کمیل را با صدای شیخ حسین انصاریان گوش کردم، توسل کردم و خوابیدم، مصطفی به خوابم آمد، با یا الله یا الله گفتن وارد اتاق خانه ام شد، موتورش را همان جا دمِ در پارک کرد، حالم را پرسید وبعد ظرف آبی را به من تعارف کرد، خوردم، شور بود ولی گوارا، پرسیدم این چه آبی است که اینقدر سریع اثر کرد؟ خندید، بی صدا، دستش را بالای سرم گذاشت و صورتش را نزدیک آورد و گفت: "این آبی است که از مشک حضرت عباس (ع) روی زمین ریخت، برای شفای تو آورده ام"
بعد گفت: "دوستانم منتظر هستند باید بروم" و رفت.
همان توی خواب احساس کردم حالم بهتر شد، بیدار شدم، اثری از تنگی نفس و خس خس ها نبود، برای اطمینان به بیمارستان ولایت ساری رفتم، سی تی اسکن ریه پاسخش عجیب بود، حتی پزشکان را متعجب کرد، هیچ اثری از درگیری ریه وجود نداشت، همه اش برطرف شد
ماجرای مصطفی
#شهید_البحر
#امام_زمان
#شهید_مصطفی_نوروزی
@shahid_nourozi