14.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺🦋🌺🦋🌺🦋
🎋 🌸 🎋 🌸
🌿🌹🌿
🌼🌿
🌺🦋اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدِالسَّاداتِ الأعاظِمِ 🦋🌺
🎋 میشناسیش🤔...... چون خیلی عالم و جایگاه دینی و تقوای بالایی داشت و بزرگ اهل بیت بود بهشون میگفتن سَیِّدِالسَّاداتِ الأعاظِمِ😊 امام کاظم ایشونو بر همه فرزندانشون مقدم میدونستن ، به طوری که مردم بعد شهادت امام کاظم علیه السلام فک کردن ایشون امامه و اومدن پیشش برا بیعت کردن😳 ایشونم از همه بیعت امامت گرفت و یه جورایی امام مردم شدن.....😱
✅ بعد به مردم فرمودن ، ای مردم شما منو ولی و سرپرست خودتون میدونین؟ 🍃همه گفتن بله ما با شما بیعت امامت بستیم....😌 ایشون فرمودن من خودم در بیعت علی ابن موسی الرضا هستم و ایشون امام منه ..... حال هرکس با من بیعت کرده با داداشم امام رضا بیعت کنه و ایشونو امام بدونه نه منو...... میگن این حرکت سیاسیشون خیلی دقیق بوده و نذاشته حق امام رضا ضایع بشه و مردم متفرق بشن🦋 همه رو یکپارچه کرد زیر بیرق ولایت... 🎋
بعد امام رضا علیه السلام مدحشون فرمودن💝خدا حق تورو در دنیا و آخرت حفظ کنه که حق مارو حفظ کردی💝
#دهه_کرامت
#حضرت_احمدابن_موسی
#سالروزبزرگداشت_حضرت_شاهچراغ
#مداح_محمودکریمی
#نماهنگ
#عیدتون_مبارک
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
ولی رفقا قبول دارین اگه امام حسین(ع) نداشتیم الان خیلی چیزایی که داریمو نداشتیم؟
نوکری ؛ خادمی ؛ خوشبختی(حداقل اندک) ؛ هیئت، روضه، اربعین، حرم و..و..و.. 🙂💔
گاهی اوقات شده از عالم و آدم خسته شدیم و دقیقا اون لحظات یه نوری به قلبت میاد یادِ ارباب میافتی و کم کم دلت آروم میشه..
اون موقعست که به این پی میبری :
+ حسین آقام ، همه میرن تُ میمونی برام.. ♥️
تو میمونی برام..
تو میمونی برام..
تو میمونی برام..
#خودمونی..
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
🔴 خبر رسید که باران داریم
از طرف بانوی دمشق مهمان داریم..
🍃🌸 مسئول ایثارگران سپاه از شناسایی و #تاییدهویت_پیکردوتن_ازشهدای_مدافع_حرم منطقه #خانطومان سوریه در عملیات تفحص خبر داد
پس از انجام آزمایش های DNA توسط مرکز ژنتیک سپاه ، هویت پیکر شهدای گرانقدر
#شهیدسعیدکمالی_کفراتی و
#شهیدعلی_جمشیدی
جمعی سپاه کربلای استان مازندران احراز شد.
🍃🌸کارشناسان مرکز ژنتیک سپاه به صورت بی وقفه مشغول انجام آزمایشهای DNA هستند تا هویت پیکر دیگر شهدا تشخیص و به محض تعیین قطعی هویت، اخبار آن به اطلاع خانواده معظم شهدا و ملت شهیدپرور ایران اسلامی خواهد رسید.
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
شهیدعبدالرحیم فیروزآبادی
: ✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_هفتم 💠 از کلام آخرش فهمیدم زینبی که صدا میزد من نبودم، سعد ناباورانه نگ
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_هشتم
💠 یک گوشه کپسول اکسیژن و وسایل جراحی و گوشهای دیگر جعبههای #گلوله؛ نمیدانستم اینهمه ساز و برگ #جنگی از کجا جمع شده و مصطفی میخواست زودتر ما را از صحن مسجد خارج کند که به سمت سعد صورت چرخاند و تشر زد :«سریعتر بیاید!»
تا رسیدن به خانه، در کوچههای سرد و ساکت شهری که #آشوب از در و دیوارش میپاشید، هزار بار جان کندم و درهر قدم میدیدم مصطفی با نگرانی به پشت سر میچرخد تا کسی دنبالم نباشد.
💠 به خانه که رسیدیم، دیگر جانی به تنم نمانده و اهل خانه از قبل بستر را آماده کرده بودند که بین هوش و بیهوشی روی همان بستر سپید افتادم.
در خنکای شب فروردین ماه، از ترس و درد و گرسنگی لرز کرده و سمیه هر چه برایم تدارک میدید، در این جمع غریبه چیزی از گلویم پایین نمیرفت و همین حال خرابم #خون مصطفی را به جوش آورده بود که آخر حرف دلش را زد :«شما اینجا چیکار میکنید؟»
💠 شاید هم از سکوت مشکوک سعد فهمیده بود به بوی #جنگ به این شهر آمدهایم که به چشمانش خیره ماند و با تندی پرسید :«چرا نرفتید بیمارستان؟»
صدایش از خشم خش افتاده بود، سعد از ترس ساکت شده و سمیه میخواست #مهمانداری کند که برای اعتراض برادرشوهرش بهانه تراشید :«اگه زخمش عفونت کنه، خطرناکه!»
💠 سعد از امکانات رفقایش اطمینان داشت که با صدایی گرفته پاسخ داد :«دکتر تو #مسجد بود...» و مصطفی منتظر همین #اعتراف بود که با قاطعیت کلامش را شکست :«کی این بیمارستان صحرایی رو تو ۴۸ ساعت تو مسجد درست کرد؟»
برادرش اهل #درعا بود و میدانست چه آتشی وارد این شهر شده که تکیهاش را از پشتی گرفت و سر به شکایت گذاشت :«دو هفته پیش #عربستان یه کامیون اسلحه وارد درعا کرده!» و نمیخواست این لکه ننگ به دامن مردم درعا بماند که با لحنی محکم ادامه داد :«البته قبلش #وهابیها خودشون رو از مرز #اردن رسونده بودن درعا و اسلحهها رو تو مسجد عُمری تحویل گرفتن!»
💠 سپس از روی تأسف سری تکان داد و از #حسرت آنچه در این دو هفته بر سر درعا آمده، درددل کرد :«دو ماه پیش که اعتراضات تو #سوریه شروع شد، مردم این شهر هم اعتراضایی به دولت داشتن، اما از این خبرا نبود!»
از چشمان وحشتزده سعد میفهمیدم از حضور در این خانه پشیمان شده که مدام در جایش میجنبید و مصطفی امانش نمیداد که رو به برادرش، به در گفت تا دیوار بشنود :«اگه به مردم باشه الان چند ماهه دارن تو #دمشق و #حمص و #حلب تظاهرات میکنن، ولی نه اسلحه دارن نه شهر رو به آتیش میکشن!» و دلش به همین اشاره مبهم راضی نشد که دوباره به سمت سعد چرخید و زیر پایش را خالی کرد :«میدونی کی به زنت #شلیک کرده؟»
💠 سعد نگاهش بین جمع میچرخید، دلش میخواست کسی نجاتش دهد و من نفسی برای حمایت نداشتم که صدایش در گلو گم شد :«نمیدونم، ما داشتیم میرفتیم سمت خیابون اصلی که دیدم مردم از ترس تیراندازی #ارتش دارن فرار میکنن سمت ما، همونجا تیر خورد.»
من نمیدانستم اما انگار خودش میدانست #دروغ میگوید که صورتش سرخ شده بود، بین هر کلمه نفس نفس میزد و مصطفی میخواست تکلیف این گلوله را همینجا مشخص کند که با لبخندی تلخ دروغش را به تمسخر گرفت :«اگه به جای مسجد عُمری، زنت رو برده بودی بیمارستان، میدیدی چند تا پلیس و نیروی #امنیتی هم کنار مردم به گلوله بسته شدن، اونا رو هم ارتش زده؟»
💠 سمیه سرش را از ناراحتی به زیر انداخته، شوهرش انگار از پناه دادن به این زوج #آشوبگر پشیمان شده و سعد فاتحه این محکمه را خوانده بود که فقط به مصطفی نگاه میکرد و او همچنان از #خنجری که روی حنجرهام دیده بود، #غیرتش زخمی بود که رو به سعد اعتراض کرد :«فکر نکردی بین اینهمه وهابی تشنه به خون #شیعه، چه بلایی ممکنه سر #ناموست بیاد؟»
دلم برای سعد میتپید و این جوان از زبان دل شکستهام حرف میزد که دوباره به گریه افتادم و سعد طاقتش تمام شده بود که از جا پرید و با بیحیایی صدایش را بلند کرد :«من زنم رو با خودم میبرم!»
💠 برادر مصطفی دستپاچه از جا بلند شد تا مانع سعد شود که خون #غیرت در صدای مصطفی پاشید و مردانه فریاد کشید :«پاتون رو از خونه بذارین بیرون، سر هر دوتون رو سینهتونه!»
برادرش دست سعد را گرفت و دردمندانه التماسش کرد :«این شبا شهر قُرق #وهابیهایی شده که خون شیعه رو حلال میدونن! بخصوص که زنت #ایرانیه و بهش رحم نمیکنن! تک تیراندازاشون رو پشت بوم خونهها کمین کردن و مردم و پلیس رو بیهدف میزنن!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
شهیدعبدالرحیم فیروزآبادی
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_هشتم 💠 یک گوشه کپسول اکسیژن و وسایل جراحی و گوشهای دیگر جعبههای #گلوله؛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اےڪاش می دانستیم در دعــ🤲🏻ـا برای ظہورٺ چه اسرارے نہفته اسٺ و چہ برڪاٺ و آثارے با آن مرتبط اسٺ.↓
اول مظلوم عالم شڪایٺ خویش از مردم روزگارش را به نخلــ🌴ـستان می برد و درد دل با چاہ می گفٺ.🥺😢
اےڪاش مے دانستیم در ڪدام نخلستان سر بر ڪدامین چاه غربٺ از بےوفایے و غفلٺ ما شِکوه می ڪنے!
#دعافرج_فراموش_نشه!!☺️🌸
#شب_بخیر
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
• • •
کاش اونقَدری که
عکس پُروفایݪ و
آیدی و بیومون رو
از شُهـدا کپی میکُـنیم..!
مَرامشون رو تو زِندگیمون
کُنترل all کُنیم..♥️
#دلنوشته
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
شهیدعبدالرحیم فیروزآبادی
♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️ "روزانه" 🌸یک صفحه قرآن کریم به نیت شهیدفیروزآبادی🌸 #قرآن_کریم صفحه۱۴
♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️
"روزانه"
🌸یک صفحه قرآن کریم به نیت شهیدفیروزآبادی🌸
#قرآن_کریم
صفحه۱۵
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
💞خوشبختی یعنی:
یه کسی توی زندگیت هست که
تورو به "سمت خدا" هل میده،
نه به سمت پرتگاه...
#شهیدانه
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
خوش اومدی مسافرم...🌹
#شهیدعلی_جمشیدی
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
❤ میگفت: سر پُست تنها بود. ساعت مثلاً ۲ تا ۴ صبح وقت نگهبانی سر خاکریز. رفتم پست رو ازش تحویل بگیرم، دیدم تیر خورده به پیشونیش افتاده کف سنگر. خیلی دلم سوخت. تنها بود شهید شد. کسی بالا سرش نبود سرش رو تو بغل بگیره. از غصه بیرون نمیرفتم از فکرش. شب خوابش رو دیدم. گفتم: خیلی ناراحت بودم تنهایی شهید شدی. گفت: «بهت بگم تیر که خوردم قبل از اینکه بخورم کف سنگر افتادم تو دامن امام حسین(ع)».
خوبه؟!
به خدا نرید با موتور تصادف کنیدها. اینکه میگم دعا کنید نمیرید برا اینه. اینکه میگم حیفه آدم، بچه هیأتی، اقتدا به ارباش نکنه برا اینه.
چه خاطرهای برات بگم؟ اصلاً ما از شهدا چی میخوایم؟ میخوایم اونها به ما یاد بدن که میشه غیر معصوم باشی ولی تو بغل معصوم جون بدی! این خوشگله دیگه. هیأت باید تهش این در بیاد. ولی اونها خیلی مراقبت میکردن بچهها...
به روایت حاج_حسین_یکتا (به نقل از همرزم و دوست شهید)
#حاج_حسین_یکتا
#به_وقت_شهادت
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
°•<🌲✨>°•
.
.
مدت دوسال از زندگـے عاشقانه من و محمد گذشتہ بود که خداوند به ما هدیه کوچکـے به نام ریحانه را بخشید.😍💕
زمانـے که محمد فهمـید پدر شده برق خوشحالـے در چشمانش موج می زد☺️ و خدارا به سبب عطا کـردن فرزندے سالم شکر گذار 🙏🏻بود که بعـد از مشخص شدن جنسـیت فرزندمان 👶🏻از خوشحالی دیگر نمیدانست چہ کند و هر لحظہ حمد وثنای خدا را بهخاطر ریحانه می گفت.😊🌈
👤]روایت همسر #شهیدمحمدزهره_وند
💍] #عاشقانهاےازجنسشهدا
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•