شهیدعبدالرحیمفیروزآبادے🇮🇷
💑| #عاشقانهاےازجنسشهدا
💗| #عاشقانههاےمذهبے
قبالہ ۍ ازدواجمون بخاطر داشتن مُہر حضرت آقا بہ خودش میبالید... :)
تنها عقدۍ بود کہ میدیدمو لحظہ جارۍ خطبہ ، عوض خنده اشک شوق میریختن...🙃
قرار عاشقۍ مون این بود کہ ، جاۍ گرفتن مراسم عروسی بریم #ڪربلا💕
#چہ_شبے_با_تو_شود_آن_شبـ_بینالحرمین...
#با_تو_حتما_سفر_ڪرب_و_بلا_مۍ_چسبد...
زندگیمونو با یہ دنیا دعاۍ خیر با نگاه ارباب و حمایت علمدارش😍
با قلم علۍ ولایت😍
زیر یہ سقف شروع کردیم و...
روز اول هم ضمانت نامہ این زندگۍ رو دادیم دست علۍ اکبری خمینۍ(ه) تا پاش یہ امضاۍ خوشگل بزنن🎈
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
♥[ #عاشقانهاےازجنسشهدا
#عاشقانههاےمذهبے ]♥️
.
.
همہ دورٺادور سفره نشسٺہ بودیم؛
پدر و مادر مهدی خواهر و برادرش.
منـ رفٺم ٺوے آشپزخانہ چیزے
بیاورم،وقٺے آمدم،دیدم همہ نصف
غذایشان را خوردهاند. ولے مهدے
دسٺ بہ غذایش نزده ٺا من بیایم.😍🍝
-
-
🦋{ #همسر_شهید |
#شهیدمهدی_زینالدین }
-
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
🐚| #عاشقانهاےازجنسشهدا
🦋| #عاشقانههاےمذهبے
توی جبهه اين قدر به خدا می رسی، ميای خونه يه خورده ما رو ببين.
شوخی می كردم☺️
آخر هر وقت می آمد، هنوز نرسيده، با همان لباس ها می ايستاد به نماز.😇
ما هم مگر چه قدر پهلوی هم بوديم؟
نصفه شب🌙 می رسيد.
صبح هم نان و پنير🌯 به دست، بندهای پوتينش را نبسته، سوار ماشين🚕 می شد كه برود.
نگاهم كرد و گفت «...وقتی تو رو می بينم، احساس می كنم بايد دو ركعت نماز شكر بخونم.»😌
همسر #شهیدمحمدابراهيم_همت
.
.
.
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
♥✨
✨
.
.
✨| #عاشقانهاےازجنسشهدا |
| #عاشقانههاےمذهبے |♥️
.
.
روز بیست و ششم تیر ، ساعت نہ زنگ
زد و بےمقدمہ گفت: "امشب باید برم."
انگار یڪ بشڪہ آب یخ ریختند روے
سرم. تمام وجودم لرزید. گفت:" برو علے
رو بذار خونہ مامانت ، زود بریم دنبال
ڪارامون." فقط گریہ مےڪردمـ علے را
تحویلدادم و جلوےمجتمع،داخل ماشینـ
منتظرش ماندم. موتورش را ڪہ از دور
دیدم اشڪ هایم را پاڪ کردم. گفتم
یڪ وقت دلش نلرزد. چشم هاے خودش
هم شده بود ڪاسہ خون. آتش گرفتم.
.
+" تو چرا گریہ ڪردے؟"
-"از شوق. خودت چرا گریہ ڪردے؟"
+از شوق تو! :) "
.
.
[بخشے از کتاب سربلند]
«روایت زندگے #شهیدمحسن_حججـے»
.
.
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
:::
💛🍃
🍃
.
.
👣«| #عاشقانهاےازجنسشهدا|»
«| #عاشقانههاےمذهبے|»♥️
.
.
شب عید نوروز بود و هنوز ڪلے
ڪار در خانھ ماندھ بود. عصر
بود ڪہ گویا از خانھ بیرون رفتـ.
.
نمےدانستمـ کجا مےرود اما خواستمـ
زود برگردد. ساعت ۱۲ شب بھ
خانھ برگشت. بعد از شهادتش بود
ڪھ فهمیدم آن شب بستھها و
اقلامے را بر در خانھ ے مستمندان و
فقراے شھر بردھ ، تا آنان هم با دلے
شاد سال جدید را آغاز ڪنند.
.
.
🦋| #شهیدپویاایزدے |
🥀| #همسرشهید|
.
.
.
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
♥️ #عاشقانهاےازجنسشهدا |~
👣 #عاشقانههاےمذهبے |~
خونه برادࢪ شوهࢪم مهمون بودیم دلم شوࢪ میزد...😣
حالا ڪه اینجاییم نكنه زنگـ📞 بزنه خونه...
تو همین فکࢪو خیال،تلفنشون زنگ خورد...😰
تماس گرفته بود خونه مادرم وقتے ڪسے جواب نداد زنگ زده بود خـ🏠ــونه داداشش...
دلم عجیب واسش |تنــ💔ـگ| شده بود
متوجه حالم شده بود...
گفت :
"چی شده خانومے...؟💕🙄
بچه ها چیڪاࢪ میکنن...؟"
با زحمٺ بغضمو خوردم و گفتم :
"تا یه چیز میشه سریع گریه میکنن😢🍃..."
خندید و گفت:
"دلشـ💞ــون واسه باباشون ٺنگ شده…"
گفتم :"آࢪه به خدا..."😔
از لحن و حالت حرف زدنم خندهش گرفت😅...
دیگه بغض امونم نداد...😭
پرسید:چیزےشده خانومے…؟🙊🦋"
گفتم:"
#بیقࢪاࢪتوامودࢪدلٺنگمگلههاست..."🎈
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
•💍♥️• #عاشقانهاےازجنسشهدا
#عاشقانههاےمذهبے |•
_راستش دل ما هم تنگ شدهـ❤"
با خنده گفت:
اے بابا...
مگه ما هم دلتنگی داریم…؟"
گفتم:"آرهـ😥"
گفت:
"پس اینو بگووو...
بچه ها بهوننــ🙄🙂"
دیگه اشڪام به وضوح سرازیر شده بود و...
گفتم:
"آقا مهدےڪے میاے…؟😢💔"
گفت:"با خداستـ🙃ـ"
🌱🗣صداش خسته بود...
مثل قبلنا ڪه زنگ میزد نبود...
الان ڪه فڪرشو میڪنم میبینم انگار یه چیزی میخواست بهم بگه ڪه بیقراریام اجازه نداد حرف دلشو بزنهـ😞✨
گفتم :
"خوش میگذره…؟"
با لحن خاصے...
ڪه خالے از حس دلتنگے نبود گفت:
"بدون شما مگه قرار بگذرهـ💞☺️؟ "
🌻| #ادامهدارد
🌿| همسر #شهیدمهدی_خراسانی
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
🚲} #عاشقانهاےازجنسشهدا
💕} #عاشقانههاےمذهبے
اشڪامو پاڪ کردم سعے کردم بغضمو بخورم تا نفهمه...😢
تا مثه همیشه خوشحال خداحافظے کنه...
مڪثی کرد و گفت:
"خطا خرابه...
معلوم نیست بتونم زنگ بزنم...
نگران نباش🙃...
مراقب خودتون باشید...
خداحافظ...👋🏻"
و این...
آخرین تماسش بود📞😞...
تا ۳_۴ روز خبری ازش نبود دل تو دلم نبود خیلے دلواپس بودم...
همه ش منتظر بودم ڪه خبرے بهمون بدن جرأتم نداشتم به ڪسےزنگ بزنم و خبرے بگیرم...
تو بےخبرے سرڪردن خیلے سخته خیییلے😣😥
#ادامهدارد
همسر #شهیدمهدی_خراسانی
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
🚲} #عاشقانهاےازجنسشهدا
💕} #عاشقانههاےمذهبے
اخـلاقش بسیار شایسته بود و فرمانده اش می گفت: عباس هفته ای یک خواستگار داشت!😍
گویی همه خواهان آن بودند😊که با عباس فامیل شوند و همیشه به او می گفتند اگر می خواهی ازدواج کنی ما گزینه مناسب داریم.😉
با این حال در ایام اربعین با خانواده ای از شیراز آشنا شدیم و دو خانواده نیز گفتگوهایی با هم داشتند.💕
عباس زمانی که با این خانم صحبت کرده بود به وی از تصـمـ🤔ـیمش برای رفتن به سوریه خبر داده بود و گفته بود در صورتی که سالم از این ماموریت بازگشتم برای رسمی شدن این ارتباط قدمـ🚶♂ جلو خواهم گذاشت.❤️
اما گویی خداوند برای عباس من جور دیگری رقم زده بود…😢
#ادامه_دارد
راوی:مادر #شهیدعباس_آسمیه
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
شهیدعبدالرحیمفیروزآبادے🇮🇷
🚲} #عاشقانهاےازجنسشهدا 💕} #عاشقانههاےمذهبے اخـلاقش بسیار شایسته بود و فرمانده اش می گفت: عباس
🚲} #عاشقانهاےازجنسشهدا
💕} #عاشقانههاےمذهبے
در تاریخ ۲۱ دی ماه ۹۴ در نبرد با تروریست های تکفیری در استان حلب در شمال سوریه به دست عوامل این گروه تکفیری-صهیونیستی به مقام والای شهادتـ🌹 رسید.
یکی از دوستانش برای ما تعریف می کرد که در سوریه سختی زیاد کشیدیم و چند روزی بود که به جز چند خرما چیزی برای خوردن نبود اما عباس همیشه لبخند😊 می زد و می گفت زیاد فکرش را نکنید درست می شود.
دوستانش می گفتند عباس و ۳ نفر دیگر بالای تپه ای رفته بودند و شجاعانه✊ می جنگیدند تا از کشته شدن افراد بیشتر جلوگیری کنند.
او از قلـ💔ب و پهلو تیر🏹خورد و در نهایت به آرزوی دیرینه اش رسید و جام شهادت را از دست مولای بی کفن نوشید و پیکرش نیز برنگشت و برای همیشه جاویدالاثر شد.
#پایان
راوی:مادر #شهیدعباس_آسمیه
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
شهیدعبدالرحیمفیروزآبادے🇮🇷
🚲} #عاشقانهاےازجنسشهدا 💕} #عاشقانههاےمذهبے اشڪامو پاڪ کردم سعے کردم بغضمو بخورم تا نفهمه...😢
|☂• #عاشقانهاےازجنسشهدا
|🎠• #عاشقانههاےمذهبے
یه حسے بهم میگفت: "دیگه زنگ نمیزنه..."📞😔
مدام تو خیالات و دلواپسے بودم سࢪ نمازام گریه می ڪردم و دوࢪ از چشم بقیه میرفتم امامزادهـ🕌 هاے شهࢪمون و با گریه و ناله خودم تسڪین میدادم...
اون ࢪوزا دلشورهے عجیبی افتاده بود به جونم تا این ڪه یه روز ساعت ۲ بعدظهر بود ڪه داداشم گࢪیون و لرزون وارد خونهـ🚶🏻🏡شد...
گفتم:"چیه…؟!"
هق هق ڪنان گفت هیچے بخدا و نگاشو ازم دزدید...😥
همون روزا پدࢪ شوهرم مریض شده بود و بیماࢪســ🏩ـتان بسترے بود...
ذهنمو به هر جایے میبردم غیر اون وقتی داداشمو با اون حال و روز دیدم با نگرونی پرسیدم:
"چیه…؟
پدرشوهرم چیزیش شده…؟"😟
"گفت:"نه…نه ..."
دیگه مطمئن شدم...
" #دلشوࢪه هام بے دلیلـ💔 نبود...
🦋| #ادامه_دارد
😇| همسر #شهیدمهدی_خراسانی
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
•♥️• #عاشقانهاےازجنسشهدا}
•😅• #طنزشهدا}
روز عروسیش خیلے خسته شده بود😓 مدام درگیر ڪارها بود و رفت و آمد. #شوخے می ڪرد و به هر ڪسے ڪه میرسید میگفت:
_زن نگیرے! ببین به چه روزی افتادم ، زن نگیرے.😄🍃
حتی به ما #خواهرها هم میرسید میگفت: آبجی زن نگیرے➺😂
•🌻• #شهیدمحمدتقی_سالخورده
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
@shahid_rahimfiruzabadi
•┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•