eitaa logo
شهیدعبدالرحیم‌فیروزآبادے🇮🇷
616 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.2هزار ویدیو
26 فایل
❁﷽❁ ما در کانال «شهید عبدالرحیم فیروزآبادی» گامی هرچند کوچک در زمینه اجرایی شدن انتظارات مقام معظم رهبری در زمینه زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا برداشته ایم و از شهدای عزیز مطالبی هرچند کوتاه منتشر میکنیم.🌹 ارتباط با خادم: @khademe_shahid
مشاهده در ایتا
دانلود
♥✨ ✨ . . ✨| | | |♥️ . . روز بیست و ششم تیر ، ساعت نہ زنگ زد و بےمقدمہ گفت: "امشب باید برم." انگار یڪ بشڪہ آب یخ ریختند روے سرم. تمام وجودم لرزید. گفت:" برو علے رو بذار خونہ مامانت ، زود بریم دنبال ڪارامون." فقط گریہ مےڪردمـ علے را تحویل‌دادم و جلوےمجتمع،داخل ماشینـ منتظرش ماندم. موتورش را ڪہ از دور دیدم اشڪ هایم را پاڪ کردم. گفتم یڪ وقت دلش نلرزد. چشم هاے خودش هم شده بود ڪاسہ خون. آتش گرفتم. . +" تو چرا گریہ ڪردے؟" -"از شوق. خودت چرا گریہ ڪردے؟" +از شوق تو! :) " . . [بخشے از کتاب سربلند] «روایت زندگے » . . •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• :::
💛🍃 🍃 . . 👣«| |» «| |»♥️ . . شب عید نوروز بود و هنوز ڪلے ڪار در خانھ ماندھ بود. عصر بود ڪہ گویا از خانھ بیرون رفتـ. . نمےدانستمـ کجا مےرود اما خواستمـ زود برگردد. ساعت ۱۲ شب بھ خانھ برگشت. بعد از شهادتش بود ڪھ فهمیدم آن شب بستھ‌ها و اقلامے را بر در خانھ ے مستمندان و فقراے شھر بردھ ، تا آنان هم با دلے شاد سال جدید را آغاز ڪنند. . . 🦋| | 🥀| | . . . •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
♥️ |~ 👣 |~ خونه برادࢪ شوهࢪم مهمون بودیم دلم شوࢪ میزد...😣 حالا ڪه اینجاییم نكنه زنگـ📞 بزنه خونه... تو همین فکࢪو خیال،تلفنشون زنگ خورد...😰 تماس گرفته بود خونه مادرم وقتے ڪسے جواب نداد زنگ زده بود خـ🏠ــونه داداشش... دلم عجیب واسش |تنــ💔ـگ| شده بود متوجه حالم شده بود... گفت : "چی شده خانومے...؟💕🙄 بچه ها چیڪاࢪ میکنن...؟" با زحمٺ بغضمو خوردم و گفتم : "تا یه چیز میشه سریع گریه میکنن😢🍃..." خندید و گفت: "دلشـ💞ــون واسه باباشون ٺنگ شده…" گفتم :"آࢪه به خدا..."😔 از لحن و حالت حرف زدنم خنده‌ش گرفت😅... دیگه بغض امونم نداد...😭 پرسید:چیزےشده خانومے…؟🙊🦋" گفتم:" ..."🎈 •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
•💍♥️• |• _راستش دل ما هم تنگ شدهـ❤" با خنده گفت: اے بابا... مگه ما هم دلتنگی داریم…؟" گفتم:"آرهـ😥" گفت: "پس اینو بگووو... بچه ها بهوننــ🙄🙂" دیگه اشڪام به وضوح سرازیر شده بود و... گفتم: "آقا مهدےڪے میاے…؟😢💔" گفت:"با خداستـ🙃ـ" 🌱🗣صداش خسته بود... مثل قبلنا ڪه زنگ میزد نبود... الان ڪه فڪرشو میڪنم میبینم انگار یه چیزی میخواست بهم بگه ڪه بیقراریام اجازه نداد حرف دلشو بزنهـ😞✨ گفتم : "خوش میگذره…؟" با لحن خاصے... ڪه خالے از حس دلتنگے نبود گفت: "بدون شما مگه قرار بگذرهـ💞☺️؟ " 🌻| 🌿| همسر‌ •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
🚲} 💕} اشڪامو پاڪ کردم سعے کردم بغضمو بخورم تا نفهمه...😢 تا مثه همیشه خوشحال خداحافظے کنه... مڪثی کرد و گفت: "خطا خرابه... معلوم نیست بتونم زنگ بزنم... نگران نباش🙃... مراقب خودتون باشید... خداحافظ...👋🏻" و این... آخرین تماسش بود📞😞... تا ۳_۴ روز خبری ازش نبود دل تو دلم نبود خیلے دلواپس بودم... همه ش منتظر بودم ڪه خبرے بهمون بدن جرأتم نداشتم به ڪسےزنگ بزنم و خبرے بگیرم... تو بےخبرے سرڪردن خیلے سخته خیییلے😣😥 همسر •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
🚲} 💕} اخـلاقش بسیار شایسته بود و فرمانده اش می گفت: عباس هفته ای یک خواستگار داشت!😍 گویی همه خواهان آن بودند😊که با عباس فامیل شوند و همیشه به او می گفتند اگر می خواهی ازدواج کنی ما گزینه مناسب داریم.😉 با این حال در ایام اربعین با خانواده ای از شیراز آشنا شدیم و دو خانواده نیز گفتگوهایی با هم داشتند.💕 عباس زمانی که با این خانم صحبت کرده بود به وی از تصـمـ🤔ـیمش برای رفتن به سوریه خبر داده بود و گفته بود در صورتی که سالم از این ماموریت بازگشتم برای رسمی شدن این ارتباط قدمـ🚶‍♂ جلو خواهم گذاشت.❤️ اما گویی خداوند برای عباس من جور دیگری رقم زده بود…😢 راوی:مادر •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
شهیدعبدالرحیم‌فیروزآبادے🇮🇷
🚲} #عاشقانه‌اےاز‌جنس‌شهدا 💕} #عاشقانه‌هاےمذهبے اخـلاقش بسیار شایسته بود و فرمانده اش می گفت: عباس
🚲} 💕} در تاریخ ۲۱ دی ماه ۹۴ در نبرد با تروریست های تکفیری در استان حلب در شمال سوریه به دست عوامل این گروه تکفیری-صهیونیستی به مقام والای شهادتـ🌹 رسید. یکی از دوستانش برای ما تعریف می کرد که در سوریه سختی زیاد کشیدیم و چند روزی بود که به جز چند خرما چیزی برای خوردن نبود اما عباس همیشه لبخند😊 می زد و می گفت زیاد فکرش را نکنید درست می شود. دوستانش می گفتند عباس و ۳ نفر دیگر بالای تپه ای رفته بودند و شجاعانه✊ می جنگیدند تا از کشته شدن افراد بیشتر جلوگیری کنند. او از قلـ💔ب و پهلو تیر🏹خورد و در نهایت به آرزوی دیرینه اش رسید و جام شهادت را از دست مولای بی کفن نوشید و پیکرش نیز برنگشت و برای همیشه جاویدالاثر شد. راوی:مادر •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
شهیدعبدالرحیم‌فیروزآبادے🇮🇷
🚲} #عاشقانه‌اےاز‌جنس‌شهدا 💕} #عاشقانه‌هاےمذهبے اشڪامو پاڪ کردم سعے کردم بغضمو بخورم تا نفهمه...😢
|☂• |🎠• یه حسے بهم میگفت: "دیگه زنگ نمیزنه..."📞😔 مدام تو خیالات و دلواپسے بودم سࢪ نمازام گریه می ڪردم و دوࢪ از چشم بقیه میرفتم امامزادهـ🕌 ‌هاے شهࢪمون و با گریه و ناله خودم تسڪین میدادم... اون ࢪوزا دلشوره‌ے عجیبی افتاده بود به جونم تا این ڪه یه روز ساعت ۲ بعدظهر بود ڪه داداشم گࢪیون و لرزون وارد خونهـ🚶🏻🏡شد... گفتم:"چیه…؟!" هق هق ڪنان گفت هیچے بخدا و نگاشو ازم دزدید...😥 همون روزا پدࢪ شوهرم مریض شده بود و بیماࢪســ🏩ـتان بسترے بود... ذهنمو به هر جایے میبردم غیر اون وقتی داداشمو با اون حال و روز دیدم با نگرونی پرسیدم: "چیه…؟ پدرشوهرم چیزیش شده…؟"😟 "گفت:"نه…نه ..." دیگه مطمئن شدم... " هام بے دلیلـ💔 نبود... 🦋| 😇| همسر‌ •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
.. .. 🍓| 👣| هادے و حُسين دعوايشان شده بود🌱 موهاےِ هم را ميڪشيدند گُفت: آماده شان كن ببرمشان بيرون . . .👨‍👦‍👦 يڪ¹ ساعت بعد آمد🕰 سر دو تاشان را كچل ڪرده بود گفت: نميخواهم تو حرص بخورے..😄 🌱| .. .. 📗يادگاران: ج۵ ، ص٨۵ •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
🍃| •° 🌊| •° مࢪاسم عࢪوسـ💍ــے ما ، به خواست خودمان نیمه شعبان در مسجد برگزار شد و من حجابـ🧕🏻 کامل داشتم . جالب است بࢪایتان بگویم وقتے فیلمبردار آمد داخل از من پرسید چه آࢪزویے دارے؟💞🎈 می دانستم ࢪضا دوست داࢪد شهید شود چون بارها گفته بود ، من هم در جواب فیلمبرداࢪ گفتم : انشاء الله عاقبت ما ختم به شهادت شود.🙃 من ࢪضـ🧔🏻ـا را خیلی دوست داشتم ، فڪࢪ می ڪنم عشق ما خیلی خاص بود . بعد از ࢪضا پرسید : شما چه آرزویے دارید ؟ گفت : همین ڪه خانم گفت.😇 👤| 🌿| •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
👼] 🌱] صداے روح‌اللھ در عمق وجودش پیچید: . +زینب،اگھ رفتیم ڪربلا ، حاضرے حلقھ💍 هامون رو بندازیم حرم؟ . -واے روح‌اللھ، معلومھ کہ نہ .حلقھ‌هامونـ تنھها چیز مشترڪ بین من‌وتوئہ.چہ‌جورے ازش دل بڪنم؟😰 . +ولےاگھ حلقہ‌هامون رو بندازیم‌حرم، عشقـ امون جاودانھ میشہ ها...😍😌 - نمےدونم.حالا بذار قسمت‌بشھ بریم ڪربلا اون موقع تصمیم مےگیرم. بعد از شھادت روح‌اللہ با خودش عهد ڪرد هروقت ڪربلا قسمتش شد حلقہ‌هایشانـ را بیندازد داخل‌ضریح. کیسہ‌اے را از قبل‌آماده ڪرده بود و روے آن نوشتھ بود :« این حلقھ💍 هاے من و همسر شھیدم است ڪہ در دفاع از حرم حضرت زینب شهید شد فقط خرج ضریح شود.» ... 👤] راوی:همسر 📚] •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•
شهیدعبدالرحیم‌فیروزآبادے🇮🇷
👼] #عاشقانه‌اےاز‌جنس‌شهدا 🌱] #عاشقانه‌هاےمذهبے صداے روح‌اللھ در عمق وجودش پیچید: . +زینب،اگھ رفتی
|🌿🛵| [👣] [♥️] حلقھ هایش را از انگشتش بیࢪون آورد و درون کیسہ انداخت.در کیسہ را محکم ڪرد و آن را انداخت درون ضࢪیح. با چشمـ👁 مسیر عبورش را دنبال ڪرد. افتادند ڪنارقبࢪ امام حسین{ع} رو بہ ضریح گفت:« امام حسینــ✋🏻 حلقھ هاےازدواجم رو انداختم ضریح تا بگم از بهترین چیزهاے زندگےام گذشتم براےشما منتے هم نیست. ࢪوح‌اللہ همھ زندگےم بود و حلقھ💍 هاے ازدواجمونــ تنھا چیزے بود ڪـہ بینمون مشترڪ بود . هر دوے این ها فداےشما.» . از حرم بیرون آمد. با آرامشــ😌 عجیبے ڪہ تا بہ آن روز تجربھ اش نڪردھ بود . خوب معاملہ‌ڪرده بود. در ازاےتمام چیزهایے ڪہ داده بود یڪ چیز گران‌بھا بہ دست آورده بود. آن همــ🙃🍃 چیزے نبود، جزء[. . . ࢪوح‌اللھِ ابدے . . .] . . 👤] راوی:همسر 📚] •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @shahid_rahimfiruzabadi •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈•