eitaa logo
کانال شهید حاج سعید کمالی(شهید مدافع حرم)
429 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
8 فایل
با سلام در این کانال سعی می شود از شهید حاج سعید کمالی و خاطرات و آرمانهای او و دیگر شهدای مدافع حرم مطالبی ارائه شود .. یا زهرا ( س ) ارتباط با ادمین کانال @sh_s_k @zohoremonji313 @unknown217 📱  Instagram.com/shahid_hajsaeid_kamali1395
مشاهده در ایتا
دانلود
📹 چه خوب بود که دوربین بود! 🔗 یک رزمنده قدیمی دیروز و پیر خانه نشین امروز که دیگر در این هیاهوی روزگار کسی با او کاری ندارد تشبیه جالبی کرده که قابل تامل است، بخوانید و فراموش نکنید..... اون موقعی که بیرانوند پنالتی بهترین بازیکن جهان رو مهار کرد و توپ و جوری محکم بغل گرفت که شهره خاص و عام شد خدا رو شکر دوربین بود! دوربین بود که ثبت کنه این رشادت‌ها رو! اما یه جاهایی هم بود که فرزندان این مرز و بوم جای توپ فوتبال، مین فسفری رو محکم تر بغل میکردن مین ها به قدری حرارت داشت که هرچیزی رو تو خودش ذوب میکرد! داغ بود، خیلی داغ، ولی عملیات نباید لو میرفت! اما تو اون بیابان و میدون مین، زیر نور ماه، جز خدا و ملائکش هیچ دوربینی و هیچ تماشاگری نبود که ببینه و زوم کنه رو صورت این رزمنده ها، این شیر بچه ها که ثبت بشه برای حفظ وطن چه ها که نکشیدن! اونجا که میلاد محمدی توپ و جلو انداخت جوری دویید که همه از جون مایه گذاشتن رو دیدیم! خدا رو شکر دوربین بود! یه جاهایی هم یه عده جوون رعنا و تازه داماد بودن، تیربار و آرپی‌جی روی دوششون میزاشتن و زیر بارون گلوله از سینه خاکریز جوری بالا میرفتن، جوری پائین میومدن و جوری به قلب دشمن میزدن که حسرت ندیدن این صحنه ها تا قیامت روی دل ماست! حیف اونجا دوربین نبود! اونجایی که بچه های تیم ملی با غیرت عجیبی روی خط دروازه جلوی اسپانیا دیوار گوشتی درست کرده بودن و روی هم افتادن تا دروازه ایران باز نشه! خدا رو شکر دوربین بود! یه روز هایی هم تو تاریخ این سرزمین بود که تو مرز شلمچه، همین جوون های بیست 25 ساله ایران، جلوی موتور جنگی عراق، جلوی لشگر زرهی، جلوی توپ و تانک دیوار گوشتی ایجاد کردن تا پای اجنبی به شهرها نرسه! اونجا راوی تو شلمچه میگفت، دیگه کار از نفر و دسته گروهان گذشته بود، گردان گردان جوون میرفت و برنمیگشت، آخه صحبت ناموس و وطن بود! ای کاش، ای کاش دوربین بود ما میدیدیم مردامون چجوری جنگیدن! یه جاهایی بود تو تاریخ ایران که جای کف و سوت و هورای تماشاچی ها، گاز شیمیایی خردل و عامل اعصاب بود! یه جاهایی بود سه نفر بودن و دوتا ماسک! یه جاهایی بود سیاهی زمستون غواص ها به شط میزدن! یه جاهایی بود که تیربار ضد هوایی رو به موازات زمین افقی گذاشته بودن و مثل داسی که گندم درو میکنه، هرچیزی که ارتفاع داشت و از زمین بلند می شد رو درو میکرد! ولی یه عده از همین شیر پاک خورده ها بلند میشدن، سر و سینه شونو سپر سرب داغ میکردن تا تیربار و از کار بندازن! قهرمان بود! ولی دوربین نبود! خدا رو شکر تو جام جهانی دوربین بود... -------------🌷------------- @shahid_saeed_kamali -------------🌷-------------
و آن روز ، در خلوتت با شهدای غواص، چه گفتی و ایشان را به جان چه کسی قسم دادی ، که اینگونه زیبا برایت رقم زدند و نامت را در صف شهدای مدافع حرم نوشتند؟ آه ای شهید...امروز نوبت توست....زبان ما ناقص است از آنچه که برایمان خیر است اما تو را قسم به جان بی بی زینب س، نظری کن و واسطه شو....تا نام ما را هم در قافله شهدا بنویسند... آمین آه ای شهادت! العجل.... http://Instagram.com/shahid_hajsaeid_kamali @shahid_saeed_kamali
📝 بسم رب الشهدا.... بگذار عامیانه حرف بزنم!!! فصل جدید عاشقانه هایم با تو شروع شد. با تویی که اصلا نمیشناختمت و حسی هم به دیدارت نداشتم جز در حد ارادرتم به شهدا.... نمیدانم چه شد و از کجا شروع شد.... اما به محض اینکه دیدمت،جوری نگاهم به نگاهت دوخته شد که انگار سالهاست رنگ چشمانت برای منه خواهر دلبری میکند و نگرانم است... نمیدانم چرا! اما آن لحظه بغض طوری راه گلویم را بست که انگار همانند همان نهنگ در تنگ فرو رفته در حال دست و پا زدنم. دلم میخواست کنارت بنشینم و آنقدر زجه بزنم تا برایت بمیرم، اما منکه فراموش نکرده ام، نامحرم تمام دغدغه هایت بود...... نگاه فرزندت که بماند😭آتشی را به جانم انداخت و چنان در خود غوطه ورم ساخت ک تنها آب اروند پاسخگویش بود.... آمدم! زیر پایت قیام کردم! به چشمانت خیره شدم! نگاهت کردم! بغض کردم! و چه زیبا که یک جمله شد رابط بین دل من و تو.... # و سکوت کنی..... # سخت است ادای زینب در آوردن😭 # سخت.... برادرم! دلم‌ میخواهد صمیمی ترین و زیباترین جمله را برایت بنویسم..... داداش سعیدم!❤ نگاهت در نگاهم برادرانه ترین حالت ممکن را دارد و من چقدر کِیف میکنم...😍 دستانت در دستانم قفل شده است.... بگذار راحت حرفم را بزنم!!!! ❤دلم پیشت گیر کرده....😭 جوری که اصلا دلم نمیخواهد یک لحظه ازمن دور شوی.....🙏 حال میخواهم از تو تقاضایی داشته باشم اما نمیدانم با چه رویی میتوانم بازگویش کنم😣😓😓 من شنیده ام و البته میدانم که شهدا: حسینی شده ی دستِ امامِ حَسَنن 😭😭😭 و کَرَمشان را از آقا یاد گرفته اند. برادرم! میخواهم برایم آمین گویی🙏🙏🙏 من فقط یک آرزو دارم🙏 به رسم ادب خواهرانه ام سکوت میکنم،ابتدا شما حرف بزن،و بعد من ..... بسم الله.... منتظر آمینت هستم😭🙏 بگو تا بگویم🙏🙏🙏🙏 🙏 (شهید شوم.همین) 🤝🤝قسم که تا آخرین لحظه ی عمرم امانت دار چادر خاکی مادر خواهم بود🤝🤝 ۱۳۹۹/۰۴/۱۸ ۱۳۹۹/۰۴/۲۶ 📱  Instagram.com/shahid_hajsaeid_kamali1395 @shahid_saeed_kamali
بسم رب الحسین... سعید سعید زینب... سعید سعید زینب.... سعید جان به گوشی؟؟؟😭 میخواهم دوباره برایت بنویسم،امیدوارم که از من بپذیری اش.... بیاد داری که گفته بودم دلم پیشت گیر کرده است... فکرش را هم نمیکردم به این زودی مرا بطلبی... امروز آمدم،نه با پاهایم،بلکه دلم پر کشیده بود سمتت،من امروز با دلم آمدم.... دلم میخواست مسیر به تو رسیدن را به نیت شهادت پیاده قدم بردارم اما میدانستم گامهایم طاقت نمی آورند، انگار اتومبیل در حال حرکت موری شده بود برای دانه کشیدن.... تمام مسیر را به تو فکر کردم، به لبخندت، به صدای شنیده شده از پشت جعبه جادویی، با خود گفتم بگذار برسم! ب محض رسیدن کنارت مینشینمو تا میتوانم حرف میزنم،کنارت مینشینمو از گفتنیهایی برایت میگویم که..................😊 با خود گفتم میشوم شبیه به خواهری که شب و روز غُر میزند و، برادر بزرگترش با یک لبخند سرش را هم می آورد.... آمدم! اما اگر بدانی چه شد😭😭 تمام نقشه هایم نقش بر آب شد😭😭 داداش سعید! درب ورودی را بسته بودند😭😭 هر چه نگاه کردم کسی به رویم بازش نکرد😭 میدانم بغض گلو و اشک جمع شده در چشمانم را دیدی اما ای کاش اذن دخول میدادی. با این حال خوش به حال من! پشت درب ماندن امروزم حکمتی داشت که فقط من میدانم و تو.... من امروز بقییع را حس کردم😭 چقدر شبیه به مادر شده بودی😭 کبوتران حَرَمت مرا به قبرستانی بردند که نه حرمی دارد و نه چراغی....😭 بقییع رفته ها خوب میدانند و خوب میفهمند؛ از پشت پنجره انتظار کشیدن روضه نمیخواهد.....😭 سرت را درد آورده ام... ببخش مرا.... ولی دلم آرام گرفت.... راستی! میخواهم با اجازه ات از کسی برایت بگویم که با اجازه اش دلتنگی ام را پایان داد.... همسرم. با همان نگاه و عشق برادرانه،اگر میشود یک آمین هم برای او بگو و شفاعتش کن🤲😭😍❤🙏 📱  Instagram.com/shahid_hajsaeid_kamali1395 @shahid_saeed_kamali
بسم رب شهدا و الصدیقین کجایید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایید کجایید ای سبک بالان عاشق پرنده تر زمرغان هوایی قلم رابدست میگیرم ومیخواهم از تو بنویسم،اما دستانم می لرزد و یارای نوشتن نیست .از تو نوشتن و از تو گفتن کارمن نالایق نیست اما ازتو می نویسم که بارت را بستی و عزمت راجزم کردی تا نگذاری کسی به حریم ولایت دست درازی کند رفتی تا نگذاری بار دیگر واقعه کربلا تکرار شود ، رفتی تا عمه جانمان حضرت زینب(س) دوباره تنها نباشد رفتی تا به ندای هل من ناصر ینصرنی امام حسین (ع)که اکنون در سوریه از کنار مرقد مطهر خواهر گرامی اش، به گوش میرسد لبیک بگویی و کل یوم عاشورا و کل یوم کربلا رو با چشم دل دیدی. از تومینویسم که درس ایثار و شجاعت ،آزادی وآزادگی را یادمان دادی وبه ما آموختی که برای رسیدن به عشق ابدی و ازلی (خداوند)باید از عشق های زمینی(زن و فرزند ،پدرومادر.....)دل کندو نشان دادی که این دنیای فانی ارزش ماندن ندارد شما ها رفتید تا بما بگویید اگر در کربلا بودید امام حسین (ع)تنها نمی ماند و دست نامحرمان به ناموس اهل بیت (ع)نمی رسید دیگر گوشواره ها از گوش دختران کنده نمیشد.شماها رفتید تا ما،در خانه هایمان در آسایش باشیم در کوچه وخیابان های شهر و کشورمان با خیال آسوده قدم برداریم.هرچه از رشادت و شجاعت شما بگویم که کم است. ای شهید چگونه راضی شدی از همسر و جگر گوشه ات که برایت از جانت عزیزتر بودند دل بکنی ؟!!این کار مردان خداست همانطور که رهبر ما فرموند :شمادر زمان حیات خود از اولیای الهی بودید هم در این دنیاو هم در دنیای ابدی عاقبت بخیر شدید . برای عاقبت بخیری ما هم دعا کنید . برای این روزهای پر تلاطم مردم کشورم دعا کنید. دلنوشته ای از خانم رستمی از ساری 📱  Instagram.com/shahid_hajsaeid_kamali1395 @shahid_saeed_kamali
📝 خدای بزرگم نمیدانم چگونه سپاس گذارت باشم نمیدانم در برابر این همه نعمت ها و حکمت هایت چگونه شکر گذار باشم مهربانم زبانم قاصر است ولی این بنده حقیر هزاران بار شکر گذارت هستم که همسرم را، آرامشم را ، یک بار دیگر به من هدیه دادی. و این چند سال بی قراری هایم با برگشتن سعیدم تمام شد. هرچند در انتظار دیدار دیگری بودم💔 و باورش برایم سخت بود که از تکیه گاه زندگیم، چهره ی مهربانش و قلب پُرمحبتش، تنها چند تکه استخوان و پیکر پرپر شده ببینم. آه که چه دیداری بود...... سخت ولی شیرین... ولی معبودم تمام این ها می ارزد به نگاه مهربانت، و فدای قلب صبور حضرت زینب(س)، فدای سه ساله امام حسین(ع) ... الحمدالله بار دیگر این اجازه را دادی و سعیدم را دوباره به من بخشیدی، مثل یک معجزه ای بزرگ. یادت باعث آرامش قلبم هست. معبودا میشود بزودی انتظار بزرگم به پایان برسد😭 و لیاقت و سعادت دیدار چهره ی دلربای آقایم صاحب زمان(عج) را به من عطا کنی... به حق سعید شهیدم و همه شهدای مظلوم، ظهور مولایم را نزدیک کن😭و آرامش ابدیمان را به ما برسان. مهربانم ،اسم فرزندمان را امیر مهدی گذاشتیم تا سربازی امام زمانش را کند و همچون پدرش از سربازان آقا باشد. ان شاءالله با ظهور آقا امام زمان(عج) همسرم بار دیگر برگردد و همراه فرزندمان پا در رکاب آقا باشند. بنده حقیرت: 📱  Instagram.com/shahid_hajsaeid_kamali1395 @shahid_saeed_kamali
🕊شهادت مقصد نيست...راه است ...مقصدخداست 🕊و شهادت معقولترين راه براي رسيدن 🍃به خداست🍃 @shahid_saeed_kamali