📸 آلبوم تصاویر سردار شهید #مهدی_احسان_نیا جانشین معاونت طرح و عملیات قرارگاه کربلا، مسئول پرسنلی قرارگاه لشگری قدس و مدیر پرسنلی رزمی معاونت پرسنلی منطقه ۸ سپاه در دوران دفاع مقدس
#قسمت_دوم
🆔 @shahid_sayafzadeh
🌷وصیتنامهی شهید مهدی احسان نیا:🌷
📌 شهادت میدهم به یگانگی پروردگار هر دو عالم و فرستادهی بر حق او محمد(ص) و امیر المومنین(ع) و شهادت میدهم به پاکی و صداقت راه امام خمینی.
🔖 این وصیت نامهی بندهی رو سیاه و شرمسار خداست که عمری را در راهنمایی از قید و بندهای زندگی سپری کرد و علیرغم الطاف و موهبتهای الهی ره به بیراهه و گمراهی برد و باید در روز محشر نظارهگر پرواز شهیدان باشد و خود آوای واحسرتا سر دهد چرا که نتوانست از این امتحان و آزمون زندگی دنیوی سربلند بیرون آید و تنها چشم امید دستهای قدرتمند و پر از رحمت ایزد منان دوخت تا شاید به واسطهی مومنان و صدیقان و شهدا، قلم عفو بر تمامی جرائم و کردارها بکشد که موجبات نارضایتی او را فراهم ساخته بود.
🔅 و لا تهنوا و تدعوا الی السلم و انتم الاعلون و الله معک و لن یوتکم اعمالکم
پس شما اهل ایمان در کار دین سستی روا مدارید و (از ترس جنگ کافران را) به صلح دعوت مکنید که شما بر کفار غالب و بلند مقامتر خواهید بود و خدا با شماست و از اعمال شما هیچ نمیکاهد.
🔰 خدایا در این شب تار تنهای تنها و راضی از این وضع به خاطر بودن با تو، تو را فریاد میکنم، میدانم گناهکارم، میدانم رو سیاهم، اما این را نیز میدانم که تو خیلی مهربان و آمرزندهی تمامی گناهکاران و خطاگران هستی.
🆔 @shahid_sayafzadeh
💢 خاطرهی حاج ناصر صالحی از همسنگران شهید مهدی احسان نیا:
#قسمت_اول:
🔰 آشنایی من و مهدی به سال ۱۳۶۱ برمیگردد. در آن زمان به واحد تبلیغات قرارگاه قدس اعزام شده بودم. آنجا بود که با برخورد گرم و دوستانه مهدی احسان نیا که آن زمان مسئول پرسنلی قرارگاه بود مواجه شدیم.
⭕️ در برخورد اول مهدی جذب شخصیت ایشان شدم و صمیمیت عمیقی بین ما ایجاد شد و موجب صمیمیت عمیق ما شد. به گونهای که همه جا باهم بودیم، هر وقت من و محمد[معصومی]، اهواز بودیم درخانه مهدی اقامت داشتیم و مهدی هم که به تهران میآمد همیشه در خانه ما بود.
🔅 مهدی بعد قرارگاه قدس مسئول پرسنلی سپاه هفتم شد. بدون اغراق عرض کنم که در طول ۳۵ سال خدمتم، در دهها رده و سازمان هیچ مسئول پرسنلی را مثل مهدی ندیدم که علیرغم مشکلات شدید حقوق و خدمات پرسنل، اینقدر محبوب بچهها باشد. دلسوزی بیش از حد، تلاش شبانهروزی و ابتکارات مدیریتی همراه با برخورد گرم و محبتآمیز، صبوری و سعه صدر بینظیری که داشت از او مسئول پرسنلی موفق و ممتازی ساخت و چند بار برای کار به مرکز دعوت شد ولی هیچوقت از منطقه جدا نشد.
🔸یک روز در یکی از اتاقهای سپاه ایستاده بودم که یکی از پاسدارهای بهبهان که ظاهرا در شُرف اخراج بود با عصبانیت و داد و فریاد وارد شد و سراغ مهدی را گرفت، مهدی خودش را معرفی کرد و او بدون معطلی یقه مهدی را گرفت و گفت: این مهدی احسان نیا، مهدی احسان نیا که میگویند تویی؟ بلانسبت بلانسبت تو پاسداری؟ اصلا تو... (این جمله با لحجه بهبهانی هنوز یادمه چون بعدا تکیه کلام مهدی شد و هر موقع اشتباهی میکرد خودش میگفت و میخندید) مهدی با لبخند و آرامش او را بغل کرد، بوسید و دلداری داد و بعد هم با حوصله به حرفایش گوش کرد و مشکلش را پیگیری کرد.
◾️جالب بود موقع برگشتن خوشحالی توام با شرمندگی آن برادر عصبانی، همه را به خنده انداخته بود.
#ادامه_دارد...
🆔 @shahid_sayafzadeh
🌹سردار شهید حاج احمد سیاف زاده 🌹
💢 خاطرهی حاج ناصر صالحی از همسنگران شهید مهدی احسان نیا: #قسمت_اول: 🔰 آشنایی من و مهدی به سال ۱
💢 خاطرهی حاج ناصر صالحی از همسنگران شهید مهدی احسان نیا:
#قسمت_دوم:
💢مهدی قبل از والفجر ۸ به طرح و عملیات آمد و با تکیه بر جذابیت و اخلاق عالی و صمیمانهای که داشت، مورد اقبال بچهها قرار گرفت و پس از رفتن شهید غلامعباس حسینی به لشکر ۲۵ کربلا، جانشین شهید سیاف شد و تا زمان شهادت در همین مسئولیت بود.
🔰 حاج احمد از داشتن چنین معاونی همواره ابراز مباهات میکرد و خیلی با او محترمانه برخورد کرده و تصمیمات و مأموریتهای سخت را به او محول میکرد.
❇️ کمتر دیده بودم احمد از کسی تعریف کند و از کارش راضی باشد، ولی این امتیاز را قبلا در مورد شهید حسین امامی و بعد هم در مورد مهدی از او شنیدم. ابتکار عمل و نوآوری و پیشنهادهای ناب او بود که در عملیات فتح فاو بسیار مورد استفاده یگانها قرار گرفت.
#ادامه_دارد...
🆔 @shahid_sayafzadeh
🌹سردار شهید حاج احمد سیاف زاده 🌹
💢 خاطرهی حاج ناصر صالحی از همسنگران شهید مهدی احسان نیا: #قسمت_دوم: 💢مهدی قبل از والفجر ۸ به طر
💢 خاطرهی حاج ناصر صالحی از همسنگران شهید مهدی احسان نیا:
#قسمت_سوم:
🔅موضوع شهادت برای مهدی و خانوادهاش یک مسئله جا افتاده بود و مادر بزرگوار ایشان که بعدا خودشان هم در ماجرای حج سال ۱۳۶۶ در مکه به شهادت رسیدند، علیرغم سن بالا و سادگی، و از طرفی علاقه شدیدی که به مهدی داشتند، اما راحت در مورد شهادت مهدی صحبت میکردند و اِبایی از آن نداشتند. خود مهدی هم شهادت را برای خودش حل کرده بود و همیشه آماده آن بود.
🔵 همین مسئله باعث شجاعت و شهامت فوق العادهای در او شده بود. هیچوقت ندیدم که مهدی از چیزی بترسد.
آن روزی که من با مهدی گزی تا آبادان آمدیم، قرار بود فردایش که به فاو رفتم با مهدی احسان نیا به اهواز برگردیم، چون شام مهمان خانه یکی از دوستان بودیم. صبح که به فاو آمدم مهدی خیلی بیتابی میکرد.
🟪 بچهها تعریف کردند که در این چند روز و خصوصا دیروز مهدی حال و هوای عجیبی داشت خیلی خوددار و کم حرف شده بود. شب که قرار شد خودش برای مأموریت به خط برود ما در اتاق عملیات نشسته بودیم که یک مرتبه مهدی با هیبتی در چهار چوب در ظاهر شد وچهره زیباش در کنار موهای سیاه پرکلاغیش و بادگیر سرمهای که به تن داشت جذابیت خاصی به او بخشیده بود.
🔊 همه بیاختیار از جا برخاستند و تا موقعی که مهدی گزی با آن حال و هوا آمد و با هم رفتند، همه دورش حلقه زده بودند انگار این رفتن با همیشه فرق میکرد و از وقتی رفتند همه دلشوره عجیبی داشتند که چرا تا نیامدند هیچ خبری از آنها نداشتند.
#ادامه_دارد...
🆔 @shahid_sayafzadeh
🌹سردار شهید حاج احمد سیاف زاده 🌹
💢 خاطرهی حاج ناصر صالحی از همسنگران شهید مهدی احسان نیا: #قسمت_سوم: 🔅موضوع شهادت برای مهدی و خان
💢 خاطرهی حاج ناصر صالحی از همسنگران شهید مهدی احسان نیا:
#قسمت_چهارم:
#قسمت_پایانی
♦️ همه منطقه و اورژانسها را هم گشته بودند. من با یکی از بچه ها رفتیم تمام طول خط و جادهها را گشتیم و به همه اورژانسها سر زدیم ولی هیچ خبری از آنها نبود.
🔶 راستش چندبار در جاده فاو-بصره از کنار بقایای یک لاشه موتور سوخته که در یک گودال انفجار افتاده و چیزی از آن باقی نمانده بود، رد شدیم ولی اصلا به فکرمان نرسید اینجا گودال قتلگاه مهدیهایمان است و این هم بقایای آن موتور نو دیشبی است.
🔹 به قرارگاه برگشتم و چون هنوز خبری از بچهها نبود قرار شد من به بیمارستانهای اهواز بروم و آنها را خوب بگردم. به اهواز آمدم و چند بیمارستان را سر زدم ولی خبری نبود.
🟡 بعد که در بیمارستانها پیدایشان نکردم حس کردم کسی بهم میگفت دنبالشان نگرد، پیدا شدند. آمدم به مقر، بچهها دور هم نشسته بودند، یکی از بچه ها جلو آمد، سعی کرد خوددار باشد تا آرام به من خبر بدهد، ولی بیقرارتر از او خودش بود، خودش را در آغوشم انداخت و بغضش ترکید و بلند بلند گریه میکرد.
🔺 نفهمیدم چقدر طول کشید که بدون هیچ کلامی همدیگر را بغل کرده بودیم و گریه میکردیم، خاطرات شبانه روزی ۵ سال و چهره مهربان مهدی مثل فیلم از جلوی چشمم میگذشت و آتشم میزد. اصلا باورم نمیشد.
🔸 آن دقایق سختترین لحظات زندگیم بود.
وقتی مادر احسان نیا برای دیدن پیکر فرزندش بیتابی میکرد، برادرانش اجازه نمیدادند، مادر شهید به من متوصل شد و من نتوانستم در مقابل التماسش مقاومت کنم. لذا به ایشان آمادگی دادم که چیزی از جنازه باقی نمانده است.
🕊مادر شهید را که برای دیدن فرزندش بالای پیکرش آوردیم، به رسم دامادیش برایش حنا آورده بود تا ریشهایش را حنا ببندد...
#قسمت_پایانی
🆔 @shahid_sayafzadeh
📸 تصویری کمتر دیده شده از سردار شهید #حسین_امامی جانشین فقید معاونت طرح و عملیات قرارگاه همیشه پیروز کربلا در کنار سردار سرلشگر غلامعلی رشید معاون طرح و عملیات قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء در دوران دفاع مقدس
🆔 @shahid_sayafzadeh
🏴#امام_زمان
🏴#فاطمیه
🏴#فاطمیه آمد و آن همدم و مونس کجاست
🏴#شمع می پرسد ز پروانه گل نرگس کجاست
🏴#در عـزای مــادرت یابن الحـسـن یکدم بیا
🏴#تا نپرسند این جماعت بانی مجلس کجاست
فرارسیدن سالروز شهادت ام ابیها صدیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تسلیت و تعزیت باد
🆔 @Shahid_sayafzadeh
💢 معرفی شهدای واحد طرح و عملیات قرارگاه همیشه پیروز کربلا در دوران دفاع مقدس
#چهارمین_شهید
🔰 ۴. سردار شهید #اکبر_علیپور
📌مسئولیتها:
🔺 از اعضای واحد طرح و عملیات قرارگاه کربلا
🔸مسئول تحقیقات نظامی قرارگاه کربلا
🔹 مسئول آموزش تیپ ۷۲ و
🔺مسئول تخریب تیپ قرارگاه خاتم الانبیاء
#شهدای_عملیات
زندگینامه شهید👇👇👇
🆔 @shahid_sayafzadeh
🌹سردار شهید حاج احمد سیاف زاده 🌹
💢 معرفی شهدای واحد طرح و عملیات قرارگاه همیشه پیروز کربلا در دوران دفاع مقدس #چهارمین_شهید 🔰 ۴. س
🔰 زندگینامه شهید والامقام سردار #اکبر_علیپور از اعضای معاونت طرح و عملیات قرارگاه کربلا در دوران دفاع مقدس:
🔸 در کهکشان خیالم سیری به محرم سال ۱۳۴۰ میزنم؛ هنگامی که زمین و آسمان در سوگ وارثان آدم گریان بودند، تولد پسری رقم خورد که به احترام اباعبدالله الحسین علیهالسلام نامش را اکبر گذاشتند.
🔅سال ۱۳۵۳ شهر و دیارش را به مقصد شیراز ترک کرد و در سال ۱۳۵۶ دوباره به منزل و مأوای خود برگشت. آبادان نیز همانند دیگر شهرهای ایران، در پی انقلابی عظیم بود و اعتصاب کارمندان شرکت نفت نیز خبر از بهار دل انگیز انقلاب داشت.
🌐 پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، اکبر چون دیگر هم میهنانش با شروع انقلاب خودش را وقف خدمت به اسلام و مردم کرد و توانست توشهی زیادی به اندوختههای روحی خود بیافزاید.
در سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه درآمد و در صحنهها آمادهی جانفشانی شد و در مسئولیتهای مختلف از جمله مسئول تحقیقات نظامی قرارگاه کربلا، مسئول آموزش تیپ ۷۲ و مسئول تخریب تیپ قرارگاه خاتم الانبیاء انجام وظیفه نمود.
▪️در بمب گذاریهای مزدوران عراقی او و دیگر یاران پاسدارش را میبینیم که تن را سپر بلا میکند تا به مردم بیدفاع آسیبی نرسد.
اکبر! وقتی یادت را از آیینهی فکرم عبور میدهم تزلزل و حقارت تند بادهای وحشت و تردید را میبینم که در مقابلت به زانو در آمدهام و ترنم ترانهها یقین و استقامت را از پیکار عارفانهات میشنوم. ای پاسدار جان بر کف!
🔹 تو را میبینم که در عملیات ثامن الائمه جهت شکست حصر آبادان چنان بدنت غرق در خون بود که امیدی به زنده ماندنت نداشتیم، اما حضرت دوست، تو را برای روز مبادا میخواست، برای روزهایی که دشمن حقیر را به ویل هلاکت و تباهی بیفکنی.
🟢 راستی یادت هست که در آن عملیات غرور آفرین چه کردی؟ یک تنه به خاکریز انحراف و جهل هجوم بردی و با آنکه قوم دون و ددمنش زخمهای زیادی بر پیکرت وارد آوردند ولی با توکل و استقامت سبزت، خود را به آنها رساندی و باور کن بچهها وقتی جسارت و دلاوریت را دیدند با روحیهی دو چندان در آن شب دشمن را به تسلیم وا داشتند و زمزمهی کلام روحانیت آیهای از قرآن بود که «ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم» سرانجام در عملیات کربلای شلمچه در ۲۰ دی ماه سال ۱۳۶۵ سبز و برای همیشه جاوید شدی و نامت در زمرهی کربلا آفرینان ایران زمین قرار گرفت.
🌷نام و یادش تا ابد گرامی باد.🌷
🆔 @shahid_sayafzadeh