eitaa logo
شهیدانه
1.7هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
6.1هزار ویدیو
14 فایل
🌸🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃🌸 *وَلَا تَحسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُوا۟ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَموَ ٰ⁠تا بَلۡ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهم یُرزقون به یاد شهدای عزیز هستیم تا شهدا شفیع مان باشند مطالب شهدایی و مذهبی و سیاسی روز خادم‌کانال: @Salam_bar_mahdi_fatemehh
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃قطره عرق ازپیشانی سرباز می لغزد و نزدیک چانه اش می نشیند. به سختی پلک می زند و نگاه خیره زن آزارش می دهد. او قبلا هم کشته است، اما هیچ وقت مستقیم به چشم های قربانی اش نگاه نکرده. 🍃أمل این را می داند و روح پریشان سرباز را بین جنازه هایی که اطرافشان را پر کرده است، حس می کند. -عجیبه......عجیبه که از مرگ نمی ترسد. عجیب است که امل از مرگ نمی ترسد. 🍃شاید از پلک زدن های سرباز می داند که او شلیک نخواهد کرد. امل چشم هایش را بست و دوباره متولد شد .فلز سرد هنوز روی پیشانی اش بود. توفان خاطرات، او را به گذشته کشید "به گذشته های دور، به خانه ای که هرگز ندیده بود. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@
🍃توی قسمت دیگه خیابون اصلی، بالای تپه زباله ها، بدن پنج تا زن میان سال و چند تا بچه رو پیدا کردیم. یکی از زن ها با لباس پاره پاره به پشت افتاده بود، شکمشو پاره کرده بودن و بچه تو شکمشو از جسد مثله شده اش بیرون کشیده بودن. 🍃سربریده یه دختر بچه کوچولو از پشت زن پیدا بود. دخترک، موهای سیاه فرفری داشت و با اخم به ما زل زده بود.چشمای زن کاملا باز بود و صورت سیاهش، از وحشت خشک شده بود. 🍃عکاسی، تصویر اون صحنه شرم آور تاریکو به همه جای دنیا فرستاده بود. من عکسو توی اخبار عربی می بینم و فورا دشداشه آبی رنگ و رو رفته زن رو تشخیص می دم.....لباسِ محبوبِ فاطمه. 🍃لباسی که بعد از تقربیاً بیست سال پوشیدن، رنگ و رو رفته شده بود و سر بریده اون دختر کوچولو با موهای سیاه فرفری سر برادرزاده منه.....فلسطین. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@
امیر حسین یعقوبیان: . شعر روضه امام باقر علیه السلام - حاج سیدمهدی میرداماد: امشب از آسمان چشمانت دسته دسته ستاره می چینم در غزل گریه‌ ی زلالت آه سرخی چارپاره می بینم . ساحت مستجاب سجّاده ! بندگی را تو یادمان دادی دل ما شد اسیر چشمانت دلمان را به آسمان دادی . آیه آیه پیام عاشورا در احادیث روشنت گل کرد امتداد قیام عاشورا در تب اشک و شیونت گل کرد . دم به دم در فرات چشمانت ماتم کربلا مجسم بود چشم تو لحظه ای نمی آسود همه‌ ی عمر تو محرّم بود . در غروب غریب دلتنگی ناگهان حال تو مشوش شد جان من ! روی زین زهرآلود پیکرت سوخت غرق آتش شد . گرچه از شعله های کینه شان پیکر تو سه روز می سوزد ولی از داغ های روز دهم جگر تو هنوز می سوزد . دیده بودی سه روز در گودال پیکر آسمان رها مانده سر سالار قافله بر نی کاروان بی امان رها مانده . چه کشیدی در آن غروبی که نیزه ها ازدحام می کردند سنگ ها بر لبی ترک خورده بوسه بوسه سلام می کردند . دل تو روی نیزه ها می رفت دست هایت اسیر سلسله بود قاتلت زهر کینه ها ، نه نه ! قاتلت خنده های حرمله بود . جان سپردی همان غروبی که عشق بر روی نیزه معنا شد دل تو در هجوم مرکب ها بین گودال ارباً اربا شد .👇✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@
آخرین فرصت است؛ برای شوره‌زار باران نخورده‌ی خشکی، که از تشنگی، ترک خورده است ... - عرفه؛ آخرین فرصت است! برای جبرانِ همه‌ی شکستگی‌ها! چرا آخرین فرصت؟ چطور، یک روز و جبران همه‌ی شکستگی‌ها؟ 🗓نهم ذی‌حجه را روز می‌گویند این روز از روزهای مهم برای مسلمانان و از جمله شیعیان است اگر چه عید نامیده نشده اما همچون عید خوانده شده است. از سوی دیگر از آنجا که امام حسین علیه‌السلام حرکت خود را به سوی کربلا پس از مراسم حج آغاز کرد این روز برای شیعیان از اهمیت بسزایی برخوردار است «دعای امام حسین در روز عرفه» از مهم‌ترین اعمال این روز است که پس از نماز ظهر و عصر خوانده می‌شود. ↩️ درباره نامگذاری این روز به عرفه در برخی روایات آمده است: جبرائیل علیه‌السلام هنگامی که مناسک را به ابراهیم می‌آموخت چون به عرفه رسید به او گفت «عرفت؟» فهمیدی؟ و او پاسخ داد «آری» لذا به این نام خوانده شد. و نیز گفته‌اند سبب آن این است که مردم از این جایگاه به گناه خود اعتراف می‌کنند و بعضی آنرا جهت تحمل صبر و رنجی می‌دانند که برای رسیدن به آن باید متحمل شد. چرا که یکی از معانی «عرف» صبر و شکیبایی و تحمل است. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@
🕋پسرم دستم را گرفت، گفت که برویم سوار ماشین بشویم.‌ گفتم: " من رو روستا نبرید. من بی بابات برگشتم، خجالت می کشم." گفت: " تو که بابا رو نکشتی!" بازوهایم توی دست هایش بود و می کشیندم طرف ماشین.‌ می گویم می‌کشیدنم چون‌ پاهایم راه نمی رفتند. 🕋می‌دانستم‌حاج‌غلام علی شوهرم را نکشته ام.‌ اما روی برگشتن بدون او، زنده ماندن بدون او را نداشتم. از فرودگاه مشهد، تا نیشابور و روستای ما قدر دو سال طول کشید . چقدر فکر و خیال بافتم. چقدر فکر کردم همه ی اینها خواب و خیال بوده است. به حاجی فکر کردم. به آن لحظه که تشنه زیر نور آفتاب بوده.🌅 # فاجعه_منا ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@
شهیدانه
🕋محمد رضا بهبودی فر دقیق ترین آدمی است که توی زندگی ام دیده ام. توی صوتهایی که از مجید مردانی گرفته بودم، یکجا می گوید: " من ساعت هفت و هشت دقیقه رَمی اَم را انجام دادم." حساب ساعت و دقیقه و باقی کارهایش در همین اندازه باریک و ظریف است؛ شغل او اینطور ایجاب می‌کند یا شخصیت خودش از ابتدا اینگونه بوده، نمی دانم. 🕋مصاحبه با او از این جهت که عضوی از گروه تفحص شهدا بوده اهمیت دارد. اما مهمتر از آن، کسی است که شهید غضنفر رکن آبادی را از بین مجروحان حادثه ی منا پیدا کرده. آخرین نفری که او را دیده. از پله های زیرگذر که آمدم پایین، پلیس خیابان204 را با یک دیوار انسانیت بسته بود. یک گروه پنجاه نفره از خدمه های بنگالی که لباس زرد به تن داشتند، برانکارد توی دستشان بود. پلیس آنها را راه داد داخل اما مرا راه نداد. 🕋کنار خیابان یک تابلوی بزرگ بود که رویش نقشه منا را کشیده بود. از پشت پایه اش راه بود، فاصله سی، چهل سانتی متری که زائرها از آنجا خارج می شدند. از آن پشت رد شدم و رفتم توی 204 . تا آتشنشانی وسط خیابان رفتم.... 🕋زائرها حال شان زار و نزار بود. کارت شناسایی شان را نگاه کردم. از هر دو نفر، یک‌نفر ایرانی بود‌... تنها کاری که بنگالی ها می کردند، این بود که زخمی ها را بردارند، بگذارند روی برانکارد و بیارند عقب و رها کنند کنار دستگاه آتش نشانی. اما کسی نبود آنجا برای مصدومین کاری کند، حتی آب هم‌نبود که بهِشان بدهند. 🕋قبل از هر چیزی به ما فوقم زنگ زدم و خبر دادم شایعه حقیقت دارد. بعد دوربین گوشی ام را روشن کردم و از چهره و کارت شناسایی ها عکس گرفتم.‌ قبلاً توی سازمان دوره مستند سازی دیده بودم، می دانستم این اجساد به زودی گم‌می شود. ....داشتم از چهره و کارت های شناسایی شهدا عکس می گرفتم که....... # خیابان_204 ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@
🕋موج که می گویند، مثل بادی که می افتد توی گندم زار.‌ وقتی باد گندم ها را روی شانه ی هم و روی زمین می خواباند، درست همان شکل و فرم را داشت. 🕋شروع کردیم به داد و هوار به هر زبانی که می شد و می دانستیم. "قِف" و "stop" هیچ تأثیری نداشت. هیچ کس به هیچ چیز جز نجات خودش فکر نمی کرد. تقلّا برای یک نفس بیشتر. تقلّا برای زندگی این موج را درست می کرد. 🕋آن دو مینویی که به وجود آمده بود به یک اشاره احتیاج داشت. یک هل کوچک، یک موج بزرگ درست می کرد و هیچ چیز نمی توانست آن دو مینو را متوقف کند؛ مگر یک جای خالی. یک نفر که می افتاد زیر پا حرکت زنجیره ای متوقف می شد. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@
﷽ 🔖۱ علیه السلام 🌟امام هادی(علیه السلام ) نمونه ای از انسان کامل و مجموعه سترگی از اخلاق اسلامی بود. «ابن شهر آشوب» در این باره می نویسد: 📌▫️«امام هادی(علیه السلام ) خوش خوترین و راست گوترین مردم بود. کسی که او را از نزدیک می دید، خوش برخوردترین انسان ها را دیده بود و اگر آوازه اش را از دور می شنید، وصف کامل ترین فرد را شنیده بود. ▫️هرگاه در حضور او خاموش بودی، هیبت و شکوه وی تو را فرا می گرفت و هرگاه اراده گفتار می کردی، بزرگی و بزرگواری اش بر تو پرده در می انداخت. 📌▫️او از دودمان رسالت و امامت و میراث دار جانشینی و خلافت بود و شاخساری دل نواز از درخت پربرگ و بار نبوت و میوه سرسبد درخت رسالت ...».(1) 🔻پی نوشت ها: 1. مناقب آل ابی طالب، ابو جعفر محمد بن علی ابن شهر آشوب السروی المازندرانی، بیروت، دار الاضواء، بی تا، ج 4، ص 401. (ع) ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@