eitaa logo
شهیدانه
1.5هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
4.7هزار ویدیو
11 فایل
🌸🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃🌸 *وَلَا تَحسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُوا۟ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَموَ ٰ⁠تا بَلۡ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهم یُرزقون به یاد شهدای عزیز هستیم تا شهدا شفیع مان باشند مطالب شهدایی و مذهبی و سیاسی روز خادم‌کانال: @Salam_bar_mahdi_fatemehh
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدانه
🕋محمد رضا بهبودی فر دقیق ترین آدمی است که توی زندگی ام دیده ام. توی صوتهایی که از مجید مردانی گرفته بودم، یکجا می گوید: " من ساعت هفت و هشت دقیقه رَمی اَم را انجام دادم." حساب ساعت و دقیقه و باقی کارهایش در همین اندازه باریک و ظریف است؛ شغل او اینطور ایجاب می‌کند یا شخصیت خودش از ابتدا اینگونه بوده، نمی دانم. 🕋مصاحبه با او از این جهت که عضوی از گروه تفحص شهدا بوده اهمیت دارد. اما مهمتر از آن، کسی است که شهید غضنفر رکن آبادی را از بین مجروحان حادثه ی منا پیدا کرده. آخرین نفری که او را دیده. از پله های زیرگذر که آمدم پایین، پلیس خیابان204 را با یک دیوار انسانیت بسته بود. یک گروه پنجاه نفره از خدمه های بنگالی که لباس زرد به تن داشتند، برانکارد توی دستشان بود. پلیس آنها را راه داد داخل اما مرا راه نداد. 🕋کنار خیابان یک تابلوی بزرگ بود که رویش نقشه منا را کشیده بود. از پشت پایه اش راه بود، فاصله سی، چهل سانتی متری که زائرها از آنجا خارج می شدند. از آن پشت رد شدم و رفتم توی 204 . تا آتشنشانی وسط خیابان رفتم.... 🕋زائرها حال شان زار و نزار بود. کارت شناسایی شان را نگاه کردم. از هر دو نفر، یک‌نفر ایرانی بود‌... تنها کاری که بنگالی ها می کردند، این بود که زخمی ها را بردارند، بگذارند روی برانکارد و بیارند عقب و رها کنند کنار دستگاه آتش نشانی. اما کسی نبود آنجا برای مصدومین کاری کند، حتی آب هم‌نبود که بهِشان بدهند. 🕋قبل از هر چیزی به ما فوقم زنگ زدم و خبر دادم شایعه حقیقت دارد. بعد دوربین گوشی ام را روشن کردم و از چهره و کارت شناسایی ها عکس گرفتم.‌ قبلاً توی سازمان دوره مستند سازی دیده بودم، می دانستم این اجساد به زودی گم‌می شود. ....داشتم از چهره و کارت های شناسایی شهدا عکس می گرفتم که....... # خیابان_204 ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@
🕋موج که می گویند، مثل بادی که می افتد توی گندم زار.‌ وقتی باد گندم ها را روی شانه ی هم و روی زمین می خواباند، درست همان شکل و فرم را داشت. 🕋شروع کردیم به داد و هوار به هر زبانی که می شد و می دانستیم. "قِف" و "stop" هیچ تأثیری نداشت. هیچ کس به هیچ چیز جز نجات خودش فکر نمی کرد. تقلّا برای یک نفس بیشتر. تقلّا برای زندگی این موج را درست می کرد. 🕋آن دو مینویی که به وجود آمده بود به یک اشاره احتیاج داشت. یک هل کوچک، یک موج بزرگ درست می کرد و هیچ چیز نمی توانست آن دو مینو را متوقف کند؛ مگر یک جای خالی. یک نفر که می افتاد زیر پا حرکت زنجیره ای متوقف می شد. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@