حاج ستارسال 1335 در قالیش از توابع شهر رزن همدان در خانواده اي كشاورز و محروم متولد شد.
در سال 1360 عازم مناطق جنگي میشود. و در عمليات های 11 شهريور، ثارالله، فتح المبين، بيت المقدس، والفجر مقدماتي، رمضان، والفجر 2، والفجر5 ،ميمك، خيبر، والفجر 8، كربلاي 4 و كربلاي 5 شرکت کرد. او 6 بار مجروح شد و 3 بار در محاصره سخت مزدوران بعثي افتاد كه با تدبير وشجاعت بي نظير موفق به شكستن حلقه محاصره شد. ازسال1361 به صورت فرماندهي گردان 155 لشگر انصار الحسين انتخاب شد. در عمليات كربلاي 4 وقتي برادرش به نام صمد به شهادت مي رسد با وجود اينكه توان انتقال برادرش را به پشت خط داشت، اما اين كار را انجام نمي دهد ومیگوید چگونه مي توانستم دست به چنين كاري بزنم در صورتي كه مي ديدم جنازه همرزمان شهيدم در زير آفتاب سوزان جنوب مانده اند. همه رزمندگان براي من برادرند.
در عمليات كربلاي 4 مجروح مي شودو مدت 72 ساعت بدون آب و غذا در آن طرف اروند رود در داخل قايقي در منطقه دشمن به محاصره مي افتد. در کربلاي 5 گردان 155 به فرماندهي او پنج مرحله در عمليات شركت مي كند وسرانجام در سال 1365 به مقام شهادت نائل آمد.
پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
معرفی کتاب دختر شینا
کتاب «دختر شینا» یکی از آثار سوره مهر با موضوع خاطرات زنان است که با قلمی روان به روایت زندگی قدم خیر محمدی کنعان همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی میپردازد.
درباره زندگی این شهید فعالیتهای فرهنگی مختلفی صورت گرفته بود. با توجه به آثار به عمل آمده متوجه شدم، قدم خیر در سن 22 سالگی، همسرش به شهادت رسیده و با وجود 5 فرزند، ازدواج نکرده است و به تنهایی فرزندانش را بزرگ کرد.
این بانوی نویسنده اضافه کرد: این موضوع برای من بسیار تامل برانگیز بود، زنی که در روستا زندگی می کرد به فضای شهر آمده و به تنهایی در اوج جوانی، تمام هم و غمش بزرگ کردن فرزندانش شده بود. بنابراین تصمیم گرفتم درباره فراز و نشیب های زندگی این زن با او مصاحبه کنم.
پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
29.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تیزر سینمایی کتاب دختر شینا
پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
بریده ای از کتاب:
دوستانم دست زدند و گفتند: «قدم! یااللّه بقچه را بگیر.» هنوز باور نداشتم صمد داماد است و این برنامه برای من که عروس بودم، گرفته شده است. به همین خاطر گفتم: «شما بروید بگیرید.»
یکی از دوستانم دستم را گرفت و به زور هلم داد روی کرسی و گفت: « زودباش. » چارهای نبود، رفتم روی کرسی بقچه را بگیرم.
صمد انگار شوخیاش گرفته بود. طناب را بالا کشید.مجبور شدم روی پنجهی پاهایم بایستم، اما صمد باز هم طناب را بالاتر کشید.
صدای خندههایش را از توی دریچه میشنیدک. با خودم گفتم: « الان نشانت میدهم. » خم شدم و طوری که صمد فکر کند میخواهم از کرسی پایین بیایم، یک پایم را روی زمین گذاشتم. صمد که فکر کرده بود من از این کارش بدم آمده و نمیخواهم بقچه را بگیرم. طناب را شل کرد؛ آنقدر که تا بالای سرم رسید. به یک چشم بر هم زدن، برگشتم و بقچه را توی هوا گرفتم.
صمد، که بازی را باخته بود، طناب را شلتر کرد. مهمانها برایم دست زدند.
صمد باز هم سنگ تمام گذاشته بود؛ بلوز و شلوار و دامن و روسریهایی که آخرین مدل روز بود و پارچههای گرانقیمت و شیکی که همه را به تعجب انداخت. مادم هم برای صمد چیزهایی خریده بود.
آنها را آورد و توی همان بقچه گذاشت. کفش و لباس زیر و جوراب، با یک پیراهن و پارچهی شلواری و صابون و نبات. بقچه را گره زد و طناب را که از سقف آویزان بود به بقچه وصل کرد و گفت: « قدم جان! بگو آقا صمد طناب را بکشد. »
مانده بودم چطور صدایش کنم. این اولین باری بود که میخواستم اسمش را صدا کنم. اول طناب را چند بار کشیدم، اما انگار کسی حواسش به طناب نبود. روی پشتبام میرقصیدند
@maghar98
متن تقریظ رهبر انقلاب بر این کتاب -که خاطرات خانم قدمخیر محمّدیکنعان از همسر شهیدش (سردار حاج ستار ابراهیمی هژیر) و به قلم خانم ضرابیزاده میباشد- بدین شرح است:
بسمهتعالی
رحمت خدا بر این بانوی صبور و باایمان؛ و بر آن جوان مجاهد و مخلص و فداکاری که این رنجهای توانفرسای همسر محبوبش نتوانست او را از ادامهی جهاد دشوارش باز دارد.
جا دارد از فرزندان این دو نیز تقدیر شود. سيدعلی خامنهای
ذهن همانطور به کتابها نیاز دارد
که شمشیر نیاز به
سنگ چاقو تیز کن دارد ؛
تا تیزی خود را حفظ کند...
☕️📚
#فرهنگ_كتابخوانی
@maghar98