# سنگر شهدا
#خاطرات شهید صیاد شیرازی
یه روز دیدم در میزنند رفتم پشت در، دونفر بودند. یکیشون گفت :
منزل صیادشیرازی همین جاست؟
دلم هری ریخت.
گفت: جناب سرهنگ براتون پیغام فرستادند و بعد یه پاکتی بهم داد ، اومدم توی حیاط و پاکت رو باز کردم ، هنوز فکر میکردم خبر شهادتش رو برام آوردند ، دیدم توی پاکت یه نامه توش گذاشته با یه انگشتر و داخل آن نوشته بود: «برای تشکر از زحمتهای تو ، همیشه دعات میکنم» از خوشحالی اشک توی چشمام جمع شد...
#به نقل از مرحومه عفت شجاع
همسر شهید سپهبد #علی_صیاد_شیرازی🌷
@shahid_seyed_mahdy
# سنگر شهدا
#خاطرات شهید بابایی در عرفات قسمت سوم
#منبع: سایت برش ها
سال ۱۳۶۶ كه به مكّه مشرف شدم، عضو كارواني بودم كه قرار بود شهيد بابايي هم با آن كاروان اعزام شود؛ ولي ايشان نيامدند و شنيدم كه به همسرشان گفته بودند بودن من در جبهه ثوابش از حج بيشتر است.
در صحراي عرفات وقتي روحاني كاروان مشغول خواندن دعاي روز عرفه بود و حجّاج مي گريستند، من يك لحظه نگاهم به گوشه سمت راست چادر محل استقرارمان افتاد ناگهان شهيد بابايي را ديدم كه با لباس احرام در حال گريستن است. خیلی تعجب کردم و با خود گفتم ایشان کی و چطور خودشان را به عرفات رسانده اند، اما وقتی دوباره نگاه کردم، ایشان را ندیدم و فکر کردم اشتباه کرده ام و به همین خاطر قضیه را به هیچ کس نگفتم.
وقتي مناسك در عرفات و منا تمام شد و به مكّه برگشتيم، از شهادت تيمسار بابايي باخبر شدم در روز سوم شهادت ايشان، در كاروان ما مجلس بزرگداشتي بر پا شد و در آنجا از زبان روحاني كاروان شنيدم كه تيمسار دادپي، بابايي را در مكّه ديده بود. اینجا دریافتم که خداوند خداوند فرشته اي را به شكل آن شهيد مأمور کرده تا به نيابت از او مناسك حج را به جا آورد.
@shahid_seyed_mahdy
# سنگر شهدا
#خاطرات شهیدمدافع حرم مهدی نورزی 🌷
✅پیاده روی اربعین در سیره شهید مهدی نوروزی
انگار ناف مهدی را با کربلا بریده بودند. در طول زندگی ۳۲ ماهه مان، سه سفر اربعین رفت و دو بارش مرا هم با خودش برد. سفر اول خواهر و شوهر خواهرم هم همراه مان بودند. پس از سلامی به حضرت علی (ع) در نجف، حرکت کردیم. شب اول تا دو نصف شب راه می رفتیم. سفر با او اصلا خستگی نداشت. وسط راه روضه هم می خواند همه را می گریاند
وسط راه بچه ای دو ساله را دیدیم که به زائرها آب می داد. با دیدنش گل از گل مهدی شکفته بود. رفت با او عکس گرفت. گفت: «انشاء الله خدا چنین بچه ای بهمان بدهد سال دیگر با او بیائیم اربعین».
نزدیک کربلا از یکی از موکب ها جارو گرفت و شروع به کار شد. جارو می کرد و می گفت: «این ها خاک قدم های زائر های کربلاست. بردارید برای قبرهای تان».
@shahid_seyed_mahdy
سنگر شهدا 🌷
#خاطرات سردار شهید #حاج_قاسم سلیمانی 🌷
آمریکایی ها ریخته بودند توی نجف و شایعه شده بود که می خواهند بیایند سراغ حرم. خیلی از مجاهدان حتی مردم عادی عراق هم آمده بود برای دفاع از حرم. مقرمان نزدیک حرم حضرت علی (ع) بود. همان روزها حاجی با یک دشداشه عربی آمد مقر. پرسیدم: چطور خودت را رسوندی اینجا
چطورش را نگفت؛ ولی گفت: «اومدم تا آمریکایی ها رو از نجف بندازم بیرون».
با مدیریتش خیلی از فرماندهان عراقی را شناسایی کرد و گروه های مقاومت را آورد پای کار و شر آمریکایی ها را برای همیشه از سر مردم عراق کم کرد.
🇮🇷شهیدانه
@shahid_seyed_mahdy