#سنگر شهدا
#علاقه شهدا به انقلاب و جمهوری اسلامی و وحدت
# فرازی از وصیتنامه شهید محمدرضا شورغینی
🔹 اختلافات شخصی را کنار بگذارید و با هم متحد شوید.
نگذارید افرادی که متعهد به این نظام نیستند و یا بی تفاوت به جبهه و جنگ هستند شما را نسبت به انقلاب و جمهوری اسلامی بدبین کنند.
اگر در بعضی مسائل مربوط به انقلاب شبههای دارید فوراً به افراد آگاه به مسائل سیاسی کشور مراجعه کنید.
@shahid_seyed_mahdy
#سنگر شهدا
#سردار حاج احمدمتوسلیان:
«…برادرها! باید که اسرائیل
ازجهان زدوده شود
وشما مردان بزرگ،
باید که حرف اماممون
رو جامه عمل بپوشونین…»
@shahid_seyed_mahdy
#سنگر شهدا
# اولین شهید مدافع حرم استان اصفهان مکانیک تانک
شهید روح الله کافی زاده
روحالله کافیزاده متولد بیست و هفتم شهریور ماه سال ۵۹ در نجفآباد اصفهان است. سه خواهر و سه برادر دارد. بچهگی و نوجوانیاش پسری مظلوم و خجالتی بود. عاشق شغل نظامی بود. روزی که در آزمونهای سپاه قبول میشود خدا را شکر میکند که لباس سرباز امام زمان را بر تن میکند و به رهبر و نظام و اسلام خدمت میکند
خیلی گلستان شهدا میرفت. بیشتر اوقات سوار موتورش میشد و میرفت گلستان و بعد هم تخت فولاد. ارادت عجیبی به شهید حاج احمد کاظمی داشت. هر بار میرفت گلستان، میرفت سر مزار شهید کاظمی و برایش نماز میخواند.
روحالله خیلی نماز شب میخواند. اواخر سعی میکرد نماز شبش ترک نشود. توسلهایش دیدنی بود. عاشق امام زمان (عج) بود، میگفت خیلی ناراحتم که تا حالا برای خشنودی آقا نتوانستم کاری انجام دهم
@shahid_seyed_mahdy
#سنگر شهدا
#شهید کمال کورسل؛ به یاد امام حسین (ع)
در گرماگرم عملیات مرصاد، نیروهایی که پشت منافقین هلی برن شده بودند، سه روز بود که آب و غذا نداشتند و امیدی هم به رسیدن کمک نبود. هوای گرم تابستان نیروها را تشنه کرده بود و مجروحان ناله می کردند. نگاهم که به او افتاد دیدم زبانش مثل استخوان سفید شده لبهایش خشک و چشمانش خیلی ضعیف شده بودگفت: آقای نداوی آب نداری؟
گفتم: “نه! باید صبر کنید.”
گفت: تحمل می کنم.
بعضی از رزمندگان عراقی از وضعیت موجود ناراحت بودند و پشت بیسیم با داد و فریاد به فرماندهان شکایت می کردند.
کمال لهجه عراقی را متوجه نمی شد گفت: “آقای نداوی، اینها چه شان شده است؟
گفتم: از تشنگی و گرسنگی اذیت شده اند و دارند به فرماندهان شکایت می کنند.
وقتی متوجه رفتار آنان شد با صدای بلند همه را خطاب قرار داد و گفت: «خجالت نمی کشید؟ از خدا خجالت نمی کشید؟ ما امروز با این تشنگی و گرسنگی با امام حسین (ع) همدردی می کنیم. شما امام حسین (ع) را نمی شناسید؟! امروز حسینی هستیم، امروز امام حسین (ع) را من شناختم. باید حسین گونه باشیم امروز امام حسین با این حالت شهید شدند و زخمی شدند و بچه ها شهید شدند. چرا اینطوری می کنید؟”
سخنان تأثیرگذارش همه را آرام کرد. حرفهایش که تمام شد با ناراحتی بلند شد و چند قدمی از ما فاصله گرفت. هنوز چند متری دور نشده بود که چند تیر به او اصابت کرد و همان جا روی زمین افتاد و شهید شد.
@shahid_seyed_mahdy
#سنگر شهدا
#طلبه شهیدی که تکه تکه شد و از او فقط یک کارت شناسایی باقی ماند
# شهید قادر اسدی
🔹️ کسی چه داند که بر حالِ زار ما چه میگذرد؟
جاماندهایم و حوصلهٔ شرح قصه نیست
■ در عملیات مسلم رزمندگان در چندین چادر قرار داشتند. من هم بهمراه عدهای از بچهها در بیرون از چادرها بودیم، که ناگهان در حد فاصل یک پلک به هم زدن صدای «میگ» عراق به گوشمان خورد و چادر و سنگر رزمندگان بمباران شد.
□ از رزمندگان داخل سنگر و چادرها نه تنها یک نفر زنده نماند بلکه جنازهها هم تکهتکه شده بود.■ کربلایی به شده بود
□ فضا بهم ریخته بود. که ناگهان گریه و فریاد چند نوجوان همه را به خود جلب کرد. جلو رفتم و دیدم تعدادی از بچهمحلها یکی از دوستانشان را از دست داده بودند و فریاد میزدند مگر قرار نبود باهم باشیم؟ باهم شهید شویم؟ چرا تو رفتی؟
■ کارت شناسایی دوستشان را در دست گرفته و ناله میکردند. درحالیکه همه منقلب شده بودند من عکاسی میکردم و این عکس به یادگار ماند.
■ این کارت شناسایی متعلق است به "شهید قادر اسدی" طلبه ۱۹ساله که قبل از شروع عملیات در آن بمباران به شهادت رسید و از او فقط همین کارت باقی ماند.
@shahid_seyed_mahdy
#سنگر شهدا 💐
#خاطره کوتاه احمد کاظمی از حاج قاسم سلیمانی💐
حاج قاسم مجروح شده بود. برای درمان او را به مشهد فرستاده بودند. چون شکمش ترکش خورده بود از زیر قفسه سینهاش تا روی مثانهاش را باز کرده بودند و وضع بدی داشت. ۴۶-۴۵ روز کسی نمیدانست قاسم سلیمانی زنده است یا شهید شده. در آن زمان هم فرمانده گردان بود که مجروح شد.
بالاخره شهید موحدی کرمانی پسر همین آقای موحدی کرمانی قاسم را در مشهد پیدا کرد و گفت طبقه سوم یک بیمارستان در مشهد است. پزشک حاج قاسم از منافقین بود و میخواست حاج قاسم را بکشد، به همین دلیل شکم قاسم را باز گذاشته بود که منجر به عفونت شده بود.
یک پرستار باشرف کرمانی به خاطر حس کرمانی حاج قاسم را شب دزدیده بود، جایش را با دو مریض دیگر در یک طبقه دیگر عوض کرد و به دکتر گفته بود قاسم را از اینجا بردند...
فضای ما در جنگ این بود. از هویت ملی و اعتماد به نفسی صحبت میکنم که جنگ با خودش آورد و این ملت را آبدیده کرد.
🇮🇷شهیدانه
@shahid_seyed_mahdy