شهید مجید قربان خانی در پیاده روی اربعین:
مجید حواسش به همه ی بچه ها بود . اگر در راه بین بچه ها اختلاف نظر ی پیش می آمد، مجید موضوع را با خوش اخلاقی حل می کرد.و می گفت: « بچه ها حواستون باشه که ما داریم به پابوس چه کسی میرویم بعضی از رفتار هامون را باید در این مسیر کنار بگذاریم.»
مجید برای همه غذا و آب می رساند، می خواست کسی در این مسیر اذیت نشود.
یکی از بچه ها مدام ابراز خستگی می کرد و می گفت: من ساکم سنگینه و نمیتونم بیام، حداقل کمی از راه را با ماشین بریم.»
مجید در مسیر رفت و برگشت، علاوه بر ساک خودش، ساک او را هم حمل میکرد و می گفت: حیفه این روزها دیگه تکرار نمی شه. من تا هر جا که بخواهی کوله ات را میارم، هر جا بخوای استراحت می کنیم فقط تو بیا.»
وقتی برای زیارت وارد حرم شدیم چشم ها مجید قرمز بود، گفت فقط از خدا خواستم که من رو آدم کنه، همین......
مجید وقتی،از کربلا برگشت، تغییر کرده بود.با سفر اربعین و روضه های حضرت زینب(س) حسابی منقلب شده بود.
همین اتفاق ها باعث شد که در سال 94 به سوریه برود و شهید مدافع حرم بشود.
بریده ای از کتاب عمود 1400
#عمود_1400
#محید_قربانخانی
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98