شهیدانه
وقتی چشم باز کرد دستهای مهربان پیامبر بر روی صورتش بود که نوازشش میکرد؛ مسیر طولانی آمده ای. چگونه آمدی این همه راه را؟ ما که با تو بودیم، اما تو طاقت نیاوردی و آمدی به دیار ما.
اگر رؤیای رسیدن به شما نبود، هرگز تحمل این رنج را نداشتم. ... اما نمیدانم چه شد که شعله ای در وجودم زبانه کشید و کشید مرا در بیابان بی نهایت به حیرتی زیبا گرفتار کرد. دل شیر میخواهد که این راه را بپیماید و عشق شما این جسارت را به ما بخشید.
قدم در راه نهادم. نمی دانستم که روزی در حجاز چون تو را خواهم یافت. گمان میکردم که گمشده ای دارم و در پی یافتن، راه پیمودم و نهرها دیدم و از دیارها گذشتم . بر ناقوس ها کوفتم و شبها و روزها چشم بر هر چه بود باز کردم و تماشا کردم و تماشا کردم تا گم شده ام را بیابم.اما وقتی که با شما روبرو شدم، تازه دریافتم که گم شده ای بیش نبوده ام که گمان میکرد گم شده ای دارد . من شما را نیافتم، این شما بودید که مرا دریافتید......
روزبه به خاطر آورد که این چهره آشنا را دیده است. این همان است که در رؤیای من ظهور داشت، این همان است که سرگردانی کرد. عاشق و شیفته ام نساخت. مرا خواند و من آمدم. من آمدم. اما با رؤیای او که در بیداری دیده بودم.
#رؤیای_یک_دیدار
#عید_مبعث_مبارک
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
سلام. کتاب رؤیای یک دیدار را خواندم، بسیار جذاب و خواندنی بود. همه گزینه هایی که به خواننده شوک وارد کند را داشت. شاید اگر با سلمان فارسی آشنا نباشی، این قصه را افسانه بدانی آنقدر که فراز و فرود دارد.....در آن عاشقی را می بینی که برای وصال محبوبش آواره از شهری به شهری و از کلیسایی به کلیسای دیگر هست تا از روزبه زرتشتی رسید به سلمان محمدی........
روزبه پسر حاکم جِی (اصفهان) که خود نگهبان آتش بود، با شنیدن نغمات دعای مسیحیان، دل در گرو مسیح میدهد و این عاشقی او را آواره کوه و بیابان میکند....
ابتدا به شامات مرکز تخصصی مسیحیت میرود و از آنجا هر راهب مسیحی قبل از مرگ، او را به وصی مسیح بعدی معرفی میکند، به شهرهای مختلف مهاجرت میکند و با مؤمنان راستین و دروغین مسیح آشنا میشود. به چنان مقاماتی میرسد که همه طالب جانشینیِ او پس از مرگ هر قدیس هستند، ولی او دل در گرو عشقی حقیقی ای دارد که در رؤیایی او را فرا خوانده و باز به دنبال وصی مسیح به شهری دیگر میرود. و آنقدر از این شهر به آن شهر میرود و از این و آن از محبوبش می پرسد که نهایتا آخرین وصی مسیح او را در پی پیامبر آخر الزمان راهی مکه میکند......
اینکه چطور روزبهی که خود پسر حاکمی ایرانی بود و خود از مؤمنان راستین بود چطور برده شد، چطور به وصال محبوبش رسید و چطور این سلمان شد سلمان محمدی را باید در کتاب بخوانید.......... خیلی جالب هست.
#رؤیای_یک_دیدار
#عید_مبعث_مبارک
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
💚💫💚
مبعث؛ یعنی وساطت تو میان بنده و معبود.
یا رســــ💚ــــول اللّه!
دستانم را بگیر 👋
تا بتهای باقیمانده دلم را بشکنم
که خدای تو
خریدار دلشکستگان است.💔
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجه
#عید_مبعث_مبارک
#عید_مبعث
#مبعث
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98