«نیروهای آمریکایی ریخته بودند توی نجف. زمزمهها را میشنیدیم که میخواهند بیایند سمت صحن و معلوم نبود چه بر سر مرقد امیرالمومنین (ع) درمیآورند. خیلی از مجاهدان عراقی که در ایران بودند، برای دفاع آمده بودند، مردم عادی هم بودند؛ اما نیاز به یک فرمانده خیلی احساس میشد.
همان روزها سر و کلّه حاجی پیدا شد. با دشداشه عربی آمده بود مقرمان، نزدیک حرم امام علی (ع). باورم نمیشد. پرسیدم: «حاجی چهطور خودت رو به اینجا رسوندی؟» چطورش را نگفت، ولی گفت: «اومدم این آمریکاییها رو از نجف بیاندازم بیرون...».
#سلیمانی_عزیز
مدافع_حرم
#قاسم_سلیمانی
#بریده_کتاب
✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
هدایت شده از شهیدانه
کتاب «سلیمانی عزیز» روایتگر خاطراتی متفاوت و خواندهنشده از سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در ۲۵۶ صفحه بههمراه متن کامل وصیتنامه ابن شهید والامقام توسط انتشارات «حماسه یاران» منتشر شد.
کتاب سلیمانی عزیز بههمت موسسه فرهنگی «حماسه ۱۷» و نویسندگی «عالمه طهماسبی»، «لیلا موسوی» و «مهدی قربانی» به نگارش در آمده است.
به گفته مدیر تولید انتشارات «حماسه یاران»، این اثر کاری تولیدی و محصول مصاحبهها، گفتوگوها و خاطرات شفاهی دوستان، همرزمان و آشنایان شهید حاج قاسم سلیمانی است که سعی دارد با قلمی ساده و دلنشین، گوشهای از زندگی مرد همیشه در صحنه جبهه مقاومت را پیشکش نگاه خوانندگان کند.
#سلیمانی_عزیز
#قاسم_سلیمانی
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
هدایت شده از شهیدانه
🔺 زدیم بغل. وقت نماز بود. گفتم: «حاجی قبول باشه.»
گفت: «خدا قبول کنه انشاءاللّه.»
نگاهم کرد. گفت: «ابراهیم!»
نگاهش کردم.
ــ نمازی خوندم که در طول عمرم توی جبهه هم نخوندم...
_حاج آقا شما همه نماز هاتون قبوله.
قصه اش فرق میکرد. رفته بود کاخ کرملین. قرار داشت با پوتین. تا رئیس جمهور روسیه برسد وقت اذان شد. حاجی هم بلند شد، اذان و اقامه اش را گفت: صدایش پیچید توی سالن. بعد هم ایستاد به نماز. همه نگاهش میکردند. میگفت: در طول عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بود.
پایان نماز پیشانی اش را گذاشت روی مهر. به خدای خودش گفت: « خدایا این بود کرامت تو، یه روزی توی کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه می کشیدند، حالا من قاسم سلیمانی اومدم اینجا نماز خوندم. »
راوی: ابراهیم شهریاری
2️⃣
🔹کتاب سلیمانی_عزیز
🔹خاطراتی جذاب و خواندنی از زندگی و رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی + متن کامل وصیتنامه
#سلیمانی_عزیز
#نماز_در_کاخ_کرملین
#قاسم_سلیمانی
بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
هدایت شده از شهیدانه
میهمان جلال طالبانی بودم؛ آن روزها رئیس جمهور عراق بود. پرسید: « میدونی اینجایی که نشستی ، چند وقت پیش کی نشسته بود؟»
_نه از کجا باید بدونم.
خاطره اش را برایم تعریف کرد.
«ژنرال سلیمانی چند روز پیش اینجا نشسته بود، داشتیم صحبت میکردیم که منشی دفتر اومد، بر گوشم چیزی گفت و رفت. ژنرال پرسید: آقای طالبانی! موضوع چیه؟ گفتم: رئیس جمهور آمریکا پشت خطه، شما اجازه میدید صحبت کنم و یا بذارم واسه بعد؛ گفت: نه، صحبت کن. تلفن را وصل کردم، خواست برود بیرون که راحت حرف بزنم. گفتم: نه، نیازی نیست. لا به لای صحبت ها به اوباما گفتم: میدونی الان کی جلوی من نشسته؟ گفت: نه. گفتم: الان ژنرال قاسم سلیمانی درست نشسته روبروی من.»
با دلهره گفت: « جدی میگی؟»
لحنش طوری شد که حس کردم از هیبت اسم ژنرال سراسیمه از جایش بلند شده و تمام قد ایستاده.»
ابهتش نه فقط رودرو بلکه از پشت تلفن هم دشمن را می گرفت.»
راوی: پرویز_فتاح
#سلیمانی_عزیز
#ابهت_سردار_سلیمانی
#قاسم_سلیمانی
بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
🔸 پیغمبر اکرم، دو فرزند پسر به نام قاسم و ابراهیم داشت که خداوند این دو فرزند را از پیامبر گرفتند و در عوض، کوثر (خیر کثیر) به وجود مبارک حضرت عنایت کردند.
🔸انقلاب اسلامی هم قاسم و ابراهیم را از دست داد ولی انشاءالله خیر کثیر در راه است.
#سلام_علی_ابراهیم
#قاسم_سلیمانی
#شهیدجمهور
#رئیسی_عزیز
#سید_شهدای_خدمت
@shahid_seyed_mahdy
1.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خون تو هنوز حریف می طلبد 😢😭
#قاسم_سلیمانی
@shahid_seyed_mahdy
8.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره بازخواست شدن سردار #قاسم_سلیمانی به علت خروج غیر قانونی از کشور به روایت شهید امیرعبداللهیان
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
@shahid_seyed_mahdy
برشی از کتاب از چیزی نمیترسیدم
زندگینامهی خودنوشت شهید #قاسم_سلیمانی
قسمت پنجم:
عدس پلوی مادرم حرف نداشت سالی چند بار بیشتر برنج نمیخوردیم. شانس ما وقتی بود که مهمان داشتیم سید محمد آمده بود، سید روضه می خواند. سالی سه تا چهار ماه خانه ما میماند بهترین غذا مال او بود، پدر و مادرم خیلی به او
احترام می کردند. با آمدن سید ماها سیر می شدیم. با پدرم رفیق صمیمی بود بعد از این که خرش را آب برد، دیگر کمتر خانه ما می آمد. آن روز خیلی توجه نداشتم. بعداً فهمیدم در عشیره بزرگ ما، هیچ کس مثل مادر و پدرم مهمان نواز نیستند. همیشه در خانه ما مهمان بود؛ در حالی که من و چهار خواهر و برادر دیگرم که دو تای
آنها از من بزرگتر بودند همیشه چشممان به جوال آرد بود. مادرم خیلی دقت می کرد. بعضی وقتها داخل آرد گندمها آرد جو و کَرو.۱ هم قاطی می کرد. بعضی وقتها هم که مهمان نداشتیم در هفته یکی دو وعده نانِ اَرزَن میپخت آن روزها نان جو و اَرزَن نان فقرا بود. امروز بالعکس است. اگر پیدا شود شاید نان اَرزَن و جو از نان گندم هم گرانتر باشد.
به هر صورت به دلیل اعتقادی جدّی که در خانه مان وجود داشت که مهمان حبیب خداست، هرگز یادم نمیآید که اخمی یا بی توجهی شده باشد. عمده مهمانها غریبه بودند که در راه به سمت روستاهای دیگر ظهر به محل ایل ما میرسیدند و درخواست چای داشتند چای با هِل و قَلَمفُر.۲. مادرم که به ما اصلاً نمیداد، معرکه بود! بعد هم اگر نزدیک ظهر بود، ناهار یا شام می خوردند بعضاً نان و ماست یا نان و گوره ماست.۳ یا تخم مرغ یا آب گرمو.۴ اگر مهمان خیلی مهم بود برای او خروس می گشتند و پلو بار می گذاشتند.
بچه بودم مادر بزرگم در خانۀ ما فوت کرد. زن بسیار متدین زیبا و بالابلندی بود. صدای ضجّه مادر و خاله صغرایم را که در همان نزدیک ما خانه شان بود، می شنیدم. دایی ام که معلم قرآن بود، در روستای باغشاه زندگی میکرد که به اندازه یک قیه.۵ با ما فاصله داشت.
تازه مادر بزرگم از دنیا رفته بود خانه ما یک اتاق بی دروپنجره بود که به دلیل طولانی و بدون پنجره بودن اتاق تاریک بود. سقف آن با چوب و شِنگ.۶ پوشیده شده بود و بدنه هم خشت خام بود. از داخل اتاقی که آشپزخانه انبار، جای خواب و زندگی ما بود یک در به اتاق دیگری باز میشد که کاهدان ما بود. در فصل تابستان گاه و بیدهها.۷ را جمع می کردند تا در زمستان که علوفه نبود یا به دلیل برف گوسفندها نمی توانستند بیرون بروند به آنها بدهند.
۱. کرمانیها آردی دارند از دانهای سیاه رنگ به نام «کَرو» ظاهر این دانه سیاه و سفت است؛ اما آسیاب که می شود داخلش سفید است و بویی شبیه نخود دارد. آرد کرو را برای پختن آش اوماج یا اوماچو هم به کار می برند
۲. قَلَم فُر يا قَرَنْفُل همان میخک است
۳. مخلوط شیر و ماست میشود غذایی ساده و سالم به نام گوره ماست
۴. آب گرمو همان اشکنه کرمانی است، با گوشت قورمه و سیب زمینی و پیاز و زرد چوبه و ترخون و...
۵. قية یعنی صدای بلند میگوید اگر از قنات ملک بلند صدا میزدیم در باغشاه میشنیدند
۶.شنگ نوعی گیاه است. شاید هم درخت زبان گنجشک مدنظر بوده
۷. بیده یعنی یونجهها یا علفهای خشک به هم پیچیده لشکر سایبری امر به معروف و نهی از منکر
4.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃
🔺وقتی شهید حاج #قاسم_سلیمانی در نماز عید فطر لبخند معروفش رو زد...
🔻شعری که حاج قاسم رو به خنده آورد
نماز_تاریخی
#عید_فطر
🇮🇷شهیدانه
@shahid_seyed_mahdy