eitaa logo
شهیدانه
2.2هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
11.2هزار ویدیو
18 فایل
🌸🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃🌸 *وَلَا تَحسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُوا۟ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَموَ ٰ⁠تا بَلۡ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهم یُرزقون به یاد شهدای عزیز هستیم تا شهدا شفیع مان باشند مطالب شهدایی و مذهبی و سیاسی روز خادم‌کانال: @Salam_bar_mahdi_fatemehh
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب قصه کربلا نوشته مهدی قزلی برش‌هایی از زندگانی امام حسین (ع) از آغاز تا پرواز است. 🥀واقعه کربلا یکی از اتفاقات فراموش نشدنی تاریخ شیعیان است که با گذشت سده‌ها هنوز هم تازگی دارد و هر شنونده‌ای را در هر نقطه‌ای از کره خاکی تحت تاثیر قرار می‌دهد. 🥀 در کربلا اتفاقات دلخراش زیادی افتاد که هنوز هم عده زیادی از مفسران تاریخ از تحلیل همه‌جانبه‌ آن عاجزند و هر بار فقط گوشه‌هایی از آن واقعه بزرگ را تجزیه و تحلیل می کنند، زیرا اوج فداکاری و ایثار سالار شهیدان، حسین بن علی (ع)، خاندان و یاران وفادارش به اندازه‌ای عظیم و گسترده است که نمی توان در یک یا چند مراسم سخنرانی یا یک یا چند کتاب آن را با همه گستره و ابعادش توضیح داد. 🥀قصه کربلا شامل ده فصل است که تاکنون به صورت مجموعه ده جلدی و کتاب صوتی هم منتشر شده است. فصل اول به زاده شدن و رویدادهای سال‌های نخستین زندگی امام حسین(ع) می‌پردازد و در ادامه به روایت زندگی یاران امام و وقایع عاشورا می‌پردازد. قزلی در این اثر سعی نموده با گزینش وقایع تاثیرگذار از رویداد بزرگ تاریخ شیعه به روایت گوشه هایی از آن واقعه تاریخی بپردازد.
🥀حسین که تنها ماند در آن سرزمین بلا، سمت دشمنان رفت و گفت: کسی هست که دشمنان را از حرم رسول خدا دفع کند؟ خداپرستی هست که از خدا بترسد و به ما کمک کند؟ فریادرسی هست که به امید ثواب خدا یاري مان کند؟ 🥀یک دفعه شنید که صداي زن ها و بچه ها به گریه بلند شد. برگشت سمت خیمه ها. زن ها از شنیدن این فریاد کمک خواهی امام به گریه افتاد بودند. امام آمد به خیمه ها. پسرش علی اصغر را خواست تا خداحافظی کند. تشنگی اش را که دید برش داشت و برد سمت میدان. 🥀گفت: اي مردم برادرم و بچه هایم و یارانم را کشتید. غیر از این بچه که از عطش به خودش می پچید، کسی برایم نمانده. بیایید بگیرید و آبش بدهید. حرمله تیري به سمت علی نشانه گرفت و تیر گلوي پسر کوچک امام را پاره کرد. اما خون را به آسمان پاشید؛ باي ذنبت قتلت.
🥀زینب و ام کلثوم کمکش کردند و با هر ترفندي بچه ها را از او جدا کردند. حسین سوار ذوالجناح شد ولی این بار اسب نمی رفت. نگاه کرد دید دخترش پاي اسب را چسبیده. گفت:تا پایین نیاي ولش نمی کنم پدر. 🥀حسین ناچار پیاده شد. دخترك گفت:باید بشینی. حسین ناچار نشست. دخترك هم نشست روي زانو پدرش. گفت: یادت هست خبر شهادت مسلم را که آوردند، دخترهایش را نشاندي روي زانویت و نوازش شان کردي؟ 🥀حالا اگر بروي و برنگردي کی می خواهد مرا بشاند روي زانو و نوازشم کند. خودت این کار را بکن پدر، قبل از رفتن. هیچ دستی لطف دست هاي تو را ندارد. 🥀هق هق گریه امان حسین را برید و بی امانی حسین، تاب بقیه را طاق کرد. همه اهل حسین گریه می کردند. حسین دستی به سر دخترش کشید و گفت: دخترکم قلب من را آتش نزن. حسین بلند شد و رفت. طولی نکشید که دخترش یتیم شد.
🥀زینب که از حسین راجع به پاي مردي یارانش و اطمینان برادر از نیت هاي شان پرسیده بود، نافع پسر هلال پشت خیمه شنیده بود. 🥀 حسین داشت توضیح می داد که از ابتداي خلقت تا حالا و از حالا تا همیشه اصحابی با وفاتر و مهربان تر از یارانش نیست، داشت می گفت این ها سینه هایشان را سپر کرده اند و زیر چشمی به مرگ نگاه می کنند که صداي غلغله اي در پشت در خیمه ، خلوت شان را به هم زد. 🥀حسین بیرون رفت و دوباره برگشت پیش خواهرش. گفت: ان ها یارانم هستند و بزرگشان حبیب پسر مظاهر. آمده اند با تو بیعت کند و بگویند تا جان دارند براي حمایت از حرم رسول خدا می ایستند............چه جوابی بدهم. 🥀زینب سرش را پایین انداخت و گفت: بگو زینب دعاتان می کند و براي تان از خدا سعادت می خواهد و هم نشینی با رسول خدا.خیال زینب راحت شد انگار، زینبی که خاطرات بدي از عهدشکنی بعضی یاران پدر و مادر . برادر بزرگش به یاد داشت.
🥀یاران حسین که یکی یکی پیشانی بر خاك گذاشتند و پا بر افلاك، نوبت بنی هاشم شد و علی پسر بزرگ حسین جلو آمد. حسین گفت:علی جلویم راه برو. می خواهم تماشایت کنم. 🥀علی راه می رفت و حسین بغض کرده بود. حسین آتش فشانی شده بود که بیرون نمی ریخت. علی را بغل زد. حسین بی قرار بود خیلی زیاد. 🥀علی زودتر قصد رفتن کرد. شاید ترسید بابایش حسین جان بدهد. علی اکبر رفت سمت میدان، حسین نگاه نا امیدانه اي به او کرد، کمی دنبالش رفت. دست بلند کرد به آسمان و گفت: خدایا شاهد باش شبیه ترین انسان در صورت و سیرت و سخن به پیامبرت را به میدان می فرستم. 🥀ما هر وقت دل تنگ پیامبر می شدیم، او رانگاه می کردیم. خدایا به برکت آسمان و زمین را از آن ها بگیر. تفقه شان بینداز. خدایا..........