میلاد_حضرت_زینب(س)
🌸🌸🌸🌸🌸
ز بیت مرتضی شاه ولایت اختری سرزد
که از نور رخش ارض وسما را زیب و زیور زد
🌸🌸🌸🌸🌸
سحر در دامن زهرا،گل زهرا شکوفاشد
که عطرش رونقی بر بوستان دین سراسر زد
🌸🌸🌸🌸🌸
بودمیلادزینب آنکه اندر روز میلادش
در آغوش حسینش خنده بر روی برادر زد
🌸🌸🌸🌸🌸
#میلاد_حضرت_زینب (ع)
#حضرت_زینب سلام الله علیها
#روز_پرستار
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🤡دایی با حسرت گفت: « محسن جان اگه منِ مفرستادن هند و بازیگر شده بودم، الآن همه چیز فرق مکرد. خدایی قیافه و تیپ من بهتره یا ویجِی؟ »
از ترس گفتم: « تو. »
🤡دایی که به جای آمیتاباچان، قیافه اش بیشتر شبیه کتک خورهای فیلم هندی بود، بدون شکسته نفسی گفت: تازه یک کاپشن چرمم مِخریدم، یقه شم بالا مِدادُم از بیژن امکانیانم خوش تیپ تر مِشُدم. بعدش همه بهم افتخار مکردن، عکسمِ توی آدامس های هندی مذاشتن، پوسترامِ توی،سینما قدس بجنورد مچسباندن و زیرچشم مِنوِشتم فیلمی از همشهری خودمان « اکبر خان »
پرسیدم: دایی معروف مِشُدی منم مِبُردی تو فیلما؟
🤡دایی گفت: ها، پس چی که. مِبُردُم بیای مثل وردست قهرمان فیلم. کنارم دلقک بازی در بیاری. اسم تویَم معروف مِشدی و منوشتن با حضور «عنتر خان».....
#آبنبات_هل_دار
#رمان_طنز
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
شهیدانه
🤡مادر امین شاخه گل را از دستم گرفت و مرا بوسید. اولین بار بود که زنی، غیر از مادرم، مرا می بوسید. حتی عمه بتول همچین کاری نکرده بود؛ چون وسواس داشت و به قول او من هَپَلی🤤 (از شخصیت های برنامه تلویزیونی محله بهداشت؛ ارائه گر نقش میکروب و آلودگی) بودم. وقتی مادر امین جلوتر از من وارد خانه شد، فوراً جای بوس را پاک کردم که بعداً به جهنم نروم🤭.
🤡_ امین جان، ببین کی اومده دیدنت....
امین، با دیدن من، به جای نشان دادن اشتیاق و خوشحالی ، بلافاصله سرش را توی سطلی که کنار رختخوابش گذاشته بودند، خم کرد...🤢
مادرش با خجالت گفت: « نمیدونم کدوم دوستش به زور بهش تخم مرغ گندیده داده و پسرم رو به این روز انداخته. » 🤒
🤡 رنگم پرید و ملتمسانه به امین نگاه کردم که مبادا مرا لو بدهد! 🙏امین هم به خاطر اینکه به عیادتش رفته بودم، چیزی نگفت. خواستم جلوتر بروم ، اما امین با دست اشاره کرد که زیاد نزدیک نشوم. مادر امین فوراً پنجره را باز کرد و گفت: « فکر کنم به بوی عطر حساسیت داره.» توی دلم گفتم: « چی سوسول! 😬» اما، برای اینکه خودم را خوب نشان دهم، گفتم: « عطرش مال مشهده، پارسال خودم خریدم، امروز زدم که به تبرکش حال امین ایشالله زودتر خوب بشه. 😇😉😅».....
🤡بعد شروع کردم تا توانستم از خودم خوب گفتم و بقیه را خراب کردم. به همین خاطر تا لحظه ای که نشسته بودم همه داشتند تحسینم میکردند و با شخصیتی که از خودم ساخته بودم، حتی خودم هم داشتم به خودم علاقه مند میشدم🤪؛ اما همین که بلند شدم تا بروم امین و دریا به صدای بلند خندیدند. مادر امین هم خنده اش گرفته بودم، اما به زور سعی میکرد خنده اش،
را نگه دارد. به پشتم که دست زدم متوجه شدم یک کاغذ چسبیده است. با خجالت و در حالی که عرق می ریختم، کاغذ را از پشتم جدا کردم. رویش نوشته بود:
« این خر به فروش میرسد....»🤪
#آبنبات_هل_دار
#رمان_طنز
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🤡گاهی فکر میکنم وقتی سهراب میگوید: « پشت دریاها شهری ست. » برای من هم پشت شهرها دریاییست و باید به آنجا بروم.
🤡 داداش محمد، که ماشین یا چیز دیگری ندارد؛ اما شاید روزی ماشین حاج آقا اشرفی یا ماشین آخرین مدل سازگارنژاد با پژوی دایی اکبر را امانت بگیرم و پس از کمی مسافر کشی با چند بسته آبنبات هل دار به طرف جنوب بروم.
🤡گاهی هم فکر میکنم بالاخره یک روز برای رسیدن به دریا مثل پر نده ها به طرف جنوب پرواز کنم. اینطوری به قول آقا برات، ارزانتر هم در می آید!
#آبنبات_هل_دار
#رمان_طنز
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
نامة دوم با شعری از کتاب چهارم شروع میشد: «ای نام تو بهترین سرآغاز بی نام تو نامه کی کنم باز سلام بر آقا جان و مامان و بی بی و ملیحه و خودم، که محمدم. خوب هستید؟ الان که این نامه را مینویسم در قصرشیرین نشسته ایم. جایتان خالی! خیلی قصر قشنگی است. توی حیاط قصر سنگر درست کرده ایم و داریم با بقیة همسنگرها موز میخوریم. بفرمایید موز! هههههه شوخی کردم. امروز از طریق رادیو کویت یک آهنگ شنیدم که آقای اشرفی به من تقدیم کرده بود. دستش درد نکند. راستی آقا جان من توی تیراندازی از بقیه نشانه گیری ام خیلی بهتر است. مثل رابینهود با هر تیر دو عراقی را میزنم و به قول حمید دهانشان را سرویس میکنم؛ اما حیف که گلولههایم زود تمام میشوند و برای خرید گلوله به پول احتیاج دارم. بنابراین، اگر ممکن است مقداری پول بدهید محسن برایم بفرستد جبهه تا بتوانم گلوله بخرم. ضمناً وصیت میکنم چراغقوه ام و دوچرخة خودتان را هم به محسن بدهید تا بتواند کارهای خانه را بهتر انجام بدهد. مامان جان، از طرف من همه اعضای خانواده، بهخصوص آقا جان، را ببوس ... هاهاهاها ... عروس داماد رو ببوس یالله ... راستی، مامان جان، به جای بوسیدن ملیحه، به او بگو بیشتر حواسش به درس باشد تا انشاءالله هم در کنکور قبول شود و هم اینکه دیگر مزاحمی زنگ نزند. شنیدهام نمره های محسن این ثلث خیلی بهتر شده. جوری که خودش متوجه نشود، یک هدیه برایش بگیرید تا تشویق شود. به بی بی هم بگویید شبها دندان مصنوعیاش را در لیوانی که آب میخوریم بالای سر کسی نگذارد. یک بار کم مانده بود یکی از اعضای خانواده، که تشنه شده بود، اشتباهی آب آن لیوان را بخورد. به مریم هم سلام مرا برسانید و بگویید بیشتر ورزش کند تا روز به روز چاقتر نشود. در پایانِ نامه به یاد شما چند تیر هوایی شلیک میکنم. تقتقتق ... آقا جان یک وقت فکر نکنی همین کارها را میکنم که تیرهایم زود تمام میشود! جریان تیر هوایی را شوخی کردم. هههههه ... نمک در نمکدان شوری ندارد دل من طاقت دوریِ پلو ندارد محمد جان»
#آبنبات_هل_دار
#رمان_طنز
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
هدایت شده از شهیدانه
🤡«آبنبات هلدار» داستان طنزی است از زبان یک کودک بجنوردی؛ برادر این کودک قرار است به جبهه برود. محسن، راوی داستان، فرزند آخر یک خانوادة پنجنفری است. آنها همراه مادربزرگشان در یکی از محلههای قدیم بجنورد زندگی میکنند. فضای داستان سرتاسر ماجراهای خندهدار و حیرتآور است؛ ماجراهایی که محسن آنها را ایجاد میکند.
🤡یکی از نقاط قوّت کتاب توانایی نویسنده در نشاندادن فضای پشت جبهههاست؛ نویسنده نشان میدهد که چگونه مردم در این فضا زندگی روزمرة خود را میگذراندند و سرگرمیهای خاص خود را داشتند. در این داستان، نویسنده نشان میدهد، در سالهایی که به ظاهر برای بسیاری یادآور روزهای جنگ است، بخش عمدهای از مردم ایران زندگی شاد و پُرماجرایی داشتند؛ زندگیای همراه با خنده و سرزندگی.
🤡این کتاب، برای کسانی که از روزگار دهة 1360 خاطرات نوستالژیک دارند، برای نسل امروز هم، که دوستدارِ موقعیتهای طنزِ کُمیدی اند، حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
🤡محسن، قهرمان داستان، از روزگاری میگوید که مردم با مسائل ساده شادیهای بزرگی میآفریدند، مثلِ اولین تجربة رفتن به سینما؛ دیدنِ اولین تلویزیون رنگی؛ تجربة حضورِ نخستین خوراکیهای لوکس در خانة مردم. انجامدادنِ کارهای ساده برای محسن به ماجراجوییهایی تبدیل میشود که کمتر از هفتخان رستم نیست؛ کارهایی مثل رفتن به مدرسه و پخش آش نذری یا پخشِ کارتِ عروسی برای محسن ماجراهایی را رقم میزند که هر یک برای خواننده کتاب دنیایی است پُر از خنده و نشاط.
🤡خلاصه اینکه برای کسانی که دوستدار یادآوری روزهای پُرخاطره همراه با خندیدناند این کتاب حرفهای بسیاری برای گفتن دارد...
#آبنبات_هل_دار
#رمان_طنز
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سالروز شهادت شهیده نسرین افضل گرامی باد 🌹🥀❤️
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
فاطـــمیـــــہ
شالے سیاه به دورِ گردن ُ
بُغضے بے قرار دارد !💔
میانِ همه ےِ نام ها | اِبنُ الزهرا | ڪه صدایَش ڪُنے ، ویژه نظر مے ڪُند !!
پسر است و روےِ مادر حساس . . .😔☝️
حال تو فڪرش را بُڪُن ڪه هر سال فاطمیه ڪه میشود ، تمامِ واقعه مو به مو مرورِ دیده هاےِ به نَم نشسته اش میشود !😔
از ڪوچه ےِ بنے هاشم گرفته
تا صداےِ دُردانه ےِ پیامبر میانِ دیوار و دَر
وسطِ آتش ...😭😭
روضه خوان ڪه روضه میخواند ، سخت ڪه میشود و
آه ڪه بُلند میشود و
سینه ڪه از اوجِ مصیبت به درد می آید و سنگین میشوَد ،
بی هوا به یادَش می اُفتم ...
یادَش به حرف می آورد زبانم را تا بگویَم | جانم فداےِ تویے ڪه تمامِ روضه را شاهدے ...😭😭😭
فداےِ چشمهاےِ تو آقایے ڪه دست به زانو گرفته اے و گریه میڪُنے ...
اے مهدےِ فاطمه |💔
میگویَم و تا آخر ، دلم پیشِ چشم هاےِ به خون نشسته ے او زار میزنَد ...
روضه میخواند برایَم ؛
| پسرها عجیب مادرے اند |😔
#حضرت_زهرا (س)
#فاطمیه🏴
...💔
💔....
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
از سیادت تا وزارت راهنمای بسیار ارزنده ای برای شناخت بایسته های تربیت فرزند از تولد تا جوانی است؛ مبتنی بر تقسیم بندی دوره های رشد به سه دوره هفت ساله ی سیادت، ادب و وزارت است.
فهم رشد و مرحله ای،بودن آن، از مهمترین عوامل موفقیت و افزایش کارایی والدین است و روشن کننده توان ها و نیازها و تنظیم.کننده نقش و وظایف آنان در قبال خود و فرزندان شان.
این نوع نگرش به تربیت فرزند که در دین مبین اسلام مورد تأکید قرار گرفته، رفع دشواری ها و نا سازگاری های رفتاری و حل مشکلات و تعدیل انتظارات را ممکن میسازد.
#از_سیادت_تا_وزارت
#استاد_محمدجعفر_غفرانی
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🎈بسم الله الرحمن الرحیم🎈
گزیده هایی از کتاب از سیادت تا وزارت⚘
☘ استاد محمدجعفر غفرانی
مبانی رشد در هفت سال اول🧸
☘۷🌿
بیشترین تعلّق مادر در هفت سال اول فقط به مادر است.
مادر باید محرم اسرار باشد وقتی بچه هاحرف میزنند باید از هنر گوش دادن فعال استفاده کرد ولی خیره نشد. نباید آنجا واکنش نشان داد، مثل ضبط صوت فقط ضبط کند بعد که حرفش تمام شد، دست وصورتش را شست، لباسهایش را درآورد، بشیند حرف او را تحلیل کند و اگر لازم است برخورد منطقی صورت گیرد.
مهم ترین ثمره هفت سال اول اعتمادی است که مادران باید به وجود بیاورند.
علت این خانه گریزی که در نوجوانان و جوانان ما هست چون در هفت سال اول یا مادر خانه نبوده یا آشپزخانه و پای تلفن بوده، بچه مورد اعتنا و درکانون توجه مادر نبوده.
#از_سیادت_تا_وزارت
#استاد_محمدجعفر_غفرانی
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
مبانی رشد در هفت سال اول🧸
☘۶🌿
🕊اگر شرایط محیطی برای رشد شخصیتی کودک در هفت سال اول فراهم نباشد و حرمت فردی او مورد احترام لازم قرار نگیرد، این احتمال هست که او شخصی غیرفعال، منفعل، منزوی و غیرخلّاق خواهد شد.
🕊دراین دوره چنان با او رفتار نمایید که گویی با امیر طرف هستید وکودک هم چنان احساس نماید که امیر است!
دلیل این کار اینست که کودک در این سن وسال ضعیف است و اگر امیر به شمار نیاید جرئت ابراز وجود پیدا نمیکند و ترس از دیگران وی را چنان می هراساند که عقیده و درک خود را از دست میدهد.
🕊معنی امیر بودن طفل این نیست که پس هر کاری هم که برایش مضر است میتواند انجام دهد، خیر!!
🕊کدام امیر است که بخواهد راه اشتباه برود و وزیر وطبیب بدلیل امیر بودن او وی را به حال خود گذاشته باشد؟
طبیب به امیر امر و نهی میکند و بایدها و نباید ها را متذکر میشود، اما همه ی این کارها با رعایت لطف و مرحمت و رعایت احترام و تجلیل معنی امیری صورت میگیرد!
#از_سیادت_تا_وزارت
#کتاب_تربیتی
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
مبانی رشد در هفت سال اول.🧸
🌼۴⚘
مراحل و دوره های رشد.
🎈♦️اول: رشد جسمی بچه وتوامند شدن بچه است که معمولاً هفت سال طول میکشد. دراین دوران خیالات بچه قوی بوده وبچه خاله، مامان یا بابا میشود.
🎈♦️دوم: رشد حسی وادراکی پیدا میکند. ادراکاتش فعال میشود.
مرحله خودیابی است و خودش را پیدا میکند.
🎈♦️سوم: مرحله خودکاری وبالغ شدن ومرحله وزارت ومشاورت است.
وزیر یعنی باربر، یعنی باری را به دوش بگیرد.
مشتاق به کار شود واحساس مسئولیت کند.
🎈♦️چهارم: رشد عاطفی است، که انسان به بالاترین درجات عاطفی برسد، احساساتی نه، بلکه عاطفی.
یعنی نقطه عطف در زندگی خودش واطرافیانش پیدا کند. دراین مرحله شخص ازدواج میکند ومسئولیتهای خانوادگی را میفهمد.
🎈♦️پنجم: رشد اجتماعی است ارتباطات بیرونی را برقرار میکند.
♦️🎈ششم: باید نقش راهنمایی پیدا کند. بتواند برای دیگری راهنما باشد. رشد سیاسی در این دوره پیدا میشود.
🎈♦️هفتم: آدم رشد اخلاقی پیدا میکند، نمونه ای از اخلاق و فضائل و تجسم قانون و فصل الخطاب میشود.
♦️🎈هشتم: مرحله ی پیری است.
#از_سیادت_تا_وزارت
#کتاب_تربیتی
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
مبانی رشد در هفت سال اول🧸
⚘۱۲🌹
تنبیه.
🕊برای بچه ها هرچیز که لذت حسی داشته باشد نقد و دست نیافتنی باشد، بهترین تشویق است.
🕊داستان برایش تعریف کنید و او را قهرمان آن داستان قرار دهید. در تشویق و اصلاح او بسیار مؤثر است.
🕊برای تنبیه او کاهش و یا حذف یک لذت محسوس از طرف مادر مؤثرترین عامل است.
🕊پیشنهاد میشود برای اصلاح رفتار کودک در سن تقلید از روش زیر استفاده نمایی
.👇
👌ارائه رفتار درست ( روش جایگزینی)
👌پرهیز از یاد آوری و تکرار رفتار و گفتار غلط ( روش خاموشی )
👌تغییر نوع ابراز محبت در تغذیه، نوازش، گفتار، یا قطع موقت آنها بسیار مؤثر هست.
#از_سیادت_تا_وزارت
#استاد_محمدجعفر_غفرانی
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🏴
🏴
❇️ سلام پسر فاطمه
روضه مادر شروع شد...
باران اشک های مکرر شروع شد
آقا اجازه هست بخوانم برایتان
این اتفاق از دم یک در شروع شد...
#شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا
سلام الله علیها تسلیت باد.
#فاطمیه
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🌺 طی گفتوگوها قرار شد که گروهی از اشرار بیایند اسلحه هایشان را تحویل بدهند و حاجی تضمین شان کند.
آمدند، حاج قاسم را دیدند و جلسه ای صحبت هایش را شنیدند!
🌺 وقتی از جلسه بیرون آمدند، حالشان متفاوت بود، یکی شان گفت:
-من سلاحم را تحویل دادم به جمهوری سلیمانی!
دیگری بلند گفت:
-من هم طرفدار جمهوری سلیمانی هستم.
🌺 صدایشان به گوش حاج قاسم رسید.
نگاهشان کرد و در جواب همه حرف ها و نگاه ها و برداشت ها گفت:
-ما جمهوری سلیمانی نداریم؛ یک جمهوری داریم؛ جمهوری اسلامی ایران!
#حاج_قاسم2
#مرد_میدان
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🌺 حاجی بود و یک ماشین سمند!
حاضر نبود ماشین را عوض کند، قبول نمی کرد دورش را محافظ زیاد بگیرد و یک جمله هم داشت:
-من رو از مردم جدا نکنید!
🌺مردمی که گاهی پشت چراغ قرمز سرشان را که می چرخاندند؛ با ناباروری صورت حاج قاسم را می دیدند که ساکت و ساده نشسته است در سمندی و منتظر است تا چراغ سبز شود!
و البته لبخند گرم حاج قاسم نثارشان میشد.
🌺ما احتیاط می کردیم و حاجی دوباره تذکر می داد:
-این قدر دنبال من آدم جمع می کنی برای چیه؟
می دونی سه مرتبه هواپیماهای اسراییلی من رو تعقیب کردن و نتونستی من رو زنده بگیرن!
🌺مسئولیتش باعث نمی شد تا مرامش تغییر کند، همان قدر که ساده بود شجاع و حق گو هم بود.
همان قدر که محبوب بود مقابل امامش متواضع بود. همان قدر که در کارش مهارت داشت، در مقابل مردم خاکی بود.
#حاج_قاسم2
#حاج_قاسم
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🌺بدن حاجی دردمند از جبهه ها و رزم هایش بود.
زخم هایی که یادگاری مانده بود روی بدنش و گاهی آن قدر شدت می گرفت که در صورت و حال حاج قاسم پیدا می شد.
دوستان می گفتند:
🌺-حداقل گردن بند طبی را ببندید....!
حاجی گاهی موقع تلاوت قرآن که تنها بود، گردن بند طبی را می بست اما می گفت:
-این درد ها مال منه، عادت می کنم.
بدنش را در هم می فشرد؛ شاید کمتر شود، می گفت:
🌺-من این گردن طبی رو ببندم، نیرو ببینه، چی می شه؟ نمی گه حاج قاسم چی شده....
بعد لبخند معروفش را می زد و می گفت:
-این درد ها یادگاری رفقای شهیدمه!
این ها نباشه یادم می ره کی ام!
با این درد ها یاد دوستای شهیدم می افتم؛ یاد حسین یوسف الهی، احمد کاظمی......
🌺 اصرار می کردند که بدنش را ماساژ بدهند تا شاید کمی بهتر بشود؛
نگاه آشنا و مکث دارش را می انداخت روی صورت دوستان و می گفت:
-این درد خیلی مهم نیست، درد مردم و دینه که آدم رو می کشه؛
شهدا نمی دادن بدن شون رو کسی ماساژ بده!
#حاج_قاسم2
#نرجس_شکوریان_فرد
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🌺 دانشگاه امام حسین (ع) و دانشجویان چشم به راه آمدن آقا بودند!
فرماندهان رده اول همه بودند، حاج قاسم هم!
آقا که وارد جایگاه شدند،
🌺دستان فرماندهان کنار سرشان قرار گرفت و احترام نظامی دادند به فرمانده!
اما حاج قاسم دست چپش را هم گذاشت روی قلبش، و نگاه متواضعش را دوخت به صورت آقا!
🌺بعد از مراسم گفتم:
-حاجی، عرف نظامی اینه که برای احترام دست رو کنار سر می ذارن!
اون دستتون رو هم روی سینه گذاشتی! قضیه چیه؟
نگاهم کرد و گفت:
-حس کردم آقا نگرانند، دست گذاشتم روی سینه ام تا بگم، حاج قاسم فدات بشه آقای من!
#حاج_قاسم2
#سردار_سلیمانی
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🌺لحظاتی از زمین و زمینی ها جدا شویم… آسمانی ها عجیب اند و کمیاب، باکتاب حاج قاسم جلد دوم خانم نرجس شکوریان فرد.
و از خاطرات زیبای سردار دلها لذت ببرید.
🌺حاج قاسم دائم در مأموریت خارج از کشور بود!
شاید هیچ کس باور نکند اما او برای هیچ کدام از این مأموریت هایش حقوق نمی گرفت!
🌺یک بار مشکل مالی برایش پیش آمد.
یار و همراه همیشگی دنیا و آخرتش، پورجعفری متوجه مشکل مالی حاجی شد.
بدون آن که ایشان متوجه شود، با سردار قاآنی قضیه را مطرح کرد.
او هم به معاونت مالی دستور داد که یکی از مأموریت های خارج از کشور حاج قاسم را حساب کنند و هزینه را واریز کنند!
🌺وقتی که متوجه شد، اولین کارش برگرداندن پول به حساب سپاه بود، بعد هم توبیخ هر سه نفر…
به آن ها گفت:
شما اشتباه می کنید در زندگی شخصی من دخالت می کنید؛ به شما ربطی ندارد که من مشکل مالی دارم یا ندارم؛ بعد از این دیگر از این کارها نکنید!
#حاج_قاسم2
#سردار_دلها
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
مهم
⭕️ سالروز شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی به «روز جهانی مبارزه با تروریسم بینالمللی» شود
📸 سیاستمدار مطرح روس خواستار نامگذاری روز شهادت سردار سلیمانی شد
👈 حاشا به غیرت سیاستمداران ایران!
🔹"سرگئی بابورین" سیاستمدار سرشناس روس و نامزد انتخابات ریاست جمهوری این کشور در سال ۲۰۱۸ م. خواستار نامگذاری سالروز شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی به «روز جهانی مبارزه با تروریسم بینالمللی» شد.
🔹با این نامگذاری میتوانیم یاد و خاطره سلیمانی را برای همیشه حفظ کرده و از هرج و مرج و تروریسم بینالمللی در جهان جلوگیری کنیم.
🔸صادقانه امیدوارم ایران و روسیه در این مسیر برای نامگذاری ترور سلیمانی به نام روز مبارزه با تروریسم بینالمللی حرکت کرده و دیگر کشورها هم حمایت کنند.
🔹یاد و خاطره سلیمانی نه فقط برای ایران و جهان اسلام مهم است بلکه یاد این قهرمان برای تمام جهان مهم و خطیر است.
🔸ترور سلیمانی فقط یک قتل نبود بلکه یک ترور بینالمللی بود و قاتل او هم آمریکاست.
✍ آقای باصطلاح دکتر ظریف یاد بگیر
#مرد_میدان
#حاج_قاسم
#عمار
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98