هدایت شده از شهیدانه
🤡«آبنبات هلدار» داستان طنزی است از زبان یک کودک بجنوردی؛ برادر این کودک قرار است به جبهه برود. محسن، راوی داستان، فرزند آخر یک خانوادة پنجنفری است. آنها همراه مادربزرگشان در یکی از محلههای قدیم بجنورد زندگی میکنند. فضای داستان سرتاسر ماجراهای خندهدار و حیرتآور است؛ ماجراهایی که محسن آنها را ایجاد میکند.
🤡یکی از نقاط قوّت کتاب توانایی نویسنده در نشاندادن فضای پشت جبهههاست؛ نویسنده نشان میدهد که چگونه مردم در این فضا زندگی روزمرة خود را میگذراندند و سرگرمیهای خاص خود را داشتند. در این داستان، نویسنده نشان میدهد، در سالهایی که به ظاهر برای بسیاری یادآور روزهای جنگ است، بخش عمدهای از مردم ایران زندگی شاد و پُرماجرایی داشتند؛ زندگیای همراه با خنده و سرزندگی.
🤡این کتاب، برای کسانی که از روزگار دهة 1360 خاطرات نوستالژیک دارند، برای نسل امروز هم، که دوستدارِ موقعیتهای طنزِ کُمیدی اند، حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
🤡محسن، قهرمان داستان، از روزگاری میگوید که مردم با مسائل ساده شادیهای بزرگی میآفریدند، مثلِ اولین تجربة رفتن به سینما؛ دیدنِ اولین تلویزیون رنگی؛ تجربة حضورِ نخستین خوراکیهای لوکس در خانة مردم. انجامدادنِ کارهای ساده برای محسن به ماجراجوییهایی تبدیل میشود که کمتر از هفتخان رستم نیست؛ کارهایی مثل رفتن به مدرسه و پخش آش نذری یا پخشِ کارتِ عروسی برای محسن ماجراهایی را رقم میزند که هر یک برای خواننده کتاب دنیایی است پُر از خنده و نشاط.
🤡خلاصه اینکه برای کسانی که دوستدار یادآوری روزهای پُرخاطره همراه با خندیدناند این کتاب حرفهای بسیاری برای گفتن دارد...
#آبنبات_هل_دار
#رمان_طنز
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سالروز شهادت شهیده نسرین افضل گرامی باد 🌹🥀❤️
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
فاطـــمیـــــہ
شالے سیاه به دورِ گردن ُ
بُغضے بے قرار دارد !💔
میانِ همه ےِ نام ها | اِبنُ الزهرا | ڪه صدایَش ڪُنے ، ویژه نظر مے ڪُند !!
پسر است و روےِ مادر حساس . . .😔☝️
حال تو فڪرش را بُڪُن ڪه هر سال فاطمیه ڪه میشود ، تمامِ واقعه مو به مو مرورِ دیده هاےِ به نَم نشسته اش میشود !😔
از ڪوچه ےِ بنے هاشم گرفته
تا صداےِ دُردانه ےِ پیامبر میانِ دیوار و دَر
وسطِ آتش ...😭😭
روضه خوان ڪه روضه میخواند ، سخت ڪه میشود و
آه ڪه بُلند میشود و
سینه ڪه از اوجِ مصیبت به درد می آید و سنگین میشوَد ،
بی هوا به یادَش می اُفتم ...
یادَش به حرف می آورد زبانم را تا بگویَم | جانم فداےِ تویے ڪه تمامِ روضه را شاهدے ...😭😭😭
فداےِ چشمهاےِ تو آقایے ڪه دست به زانو گرفته اے و گریه میڪُنے ...
اے مهدےِ فاطمه |💔
میگویَم و تا آخر ، دلم پیشِ چشم هاےِ به خون نشسته ے او زار میزنَد ...
روضه میخواند برایَم ؛
| پسرها عجیب مادرے اند |😔
#حضرت_زهرا (س)
#فاطمیه🏴
...💔
💔....
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
از سیادت تا وزارت راهنمای بسیار ارزنده ای برای شناخت بایسته های تربیت فرزند از تولد تا جوانی است؛ مبتنی بر تقسیم بندی دوره های رشد به سه دوره هفت ساله ی سیادت، ادب و وزارت است.
فهم رشد و مرحله ای،بودن آن، از مهمترین عوامل موفقیت و افزایش کارایی والدین است و روشن کننده توان ها و نیازها و تنظیم.کننده نقش و وظایف آنان در قبال خود و فرزندان شان.
این نوع نگرش به تربیت فرزند که در دین مبین اسلام مورد تأکید قرار گرفته، رفع دشواری ها و نا سازگاری های رفتاری و حل مشکلات و تعدیل انتظارات را ممکن میسازد.
#از_سیادت_تا_وزارت
#استاد_محمدجعفر_غفرانی
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🎈بسم الله الرحمن الرحیم🎈
گزیده هایی از کتاب از سیادت تا وزارت⚘
☘ استاد محمدجعفر غفرانی
مبانی رشد در هفت سال اول🧸
☘۷🌿
بیشترین تعلّق مادر در هفت سال اول فقط به مادر است.
مادر باید محرم اسرار باشد وقتی بچه هاحرف میزنند باید از هنر گوش دادن فعال استفاده کرد ولی خیره نشد. نباید آنجا واکنش نشان داد، مثل ضبط صوت فقط ضبط کند بعد که حرفش تمام شد، دست وصورتش را شست، لباسهایش را درآورد، بشیند حرف او را تحلیل کند و اگر لازم است برخورد منطقی صورت گیرد.
مهم ترین ثمره هفت سال اول اعتمادی است که مادران باید به وجود بیاورند.
علت این خانه گریزی که در نوجوانان و جوانان ما هست چون در هفت سال اول یا مادر خانه نبوده یا آشپزخانه و پای تلفن بوده، بچه مورد اعتنا و درکانون توجه مادر نبوده.
#از_سیادت_تا_وزارت
#استاد_محمدجعفر_غفرانی
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
مبانی رشد در هفت سال اول🧸
☘۶🌿
🕊اگر شرایط محیطی برای رشد شخصیتی کودک در هفت سال اول فراهم نباشد و حرمت فردی او مورد احترام لازم قرار نگیرد، این احتمال هست که او شخصی غیرفعال، منفعل، منزوی و غیرخلّاق خواهد شد.
🕊دراین دوره چنان با او رفتار نمایید که گویی با امیر طرف هستید وکودک هم چنان احساس نماید که امیر است!
دلیل این کار اینست که کودک در این سن وسال ضعیف است و اگر امیر به شمار نیاید جرئت ابراز وجود پیدا نمیکند و ترس از دیگران وی را چنان می هراساند که عقیده و درک خود را از دست میدهد.
🕊معنی امیر بودن طفل این نیست که پس هر کاری هم که برایش مضر است میتواند انجام دهد، خیر!!
🕊کدام امیر است که بخواهد راه اشتباه برود و وزیر وطبیب بدلیل امیر بودن او وی را به حال خود گذاشته باشد؟
طبیب به امیر امر و نهی میکند و بایدها و نباید ها را متذکر میشود، اما همه ی این کارها با رعایت لطف و مرحمت و رعایت احترام و تجلیل معنی امیری صورت میگیرد!
#از_سیادت_تا_وزارت
#کتاب_تربیتی
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
مبانی رشد در هفت سال اول.🧸
🌼۴⚘
مراحل و دوره های رشد.
🎈♦️اول: رشد جسمی بچه وتوامند شدن بچه است که معمولاً هفت سال طول میکشد. دراین دوران خیالات بچه قوی بوده وبچه خاله، مامان یا بابا میشود.
🎈♦️دوم: رشد حسی وادراکی پیدا میکند. ادراکاتش فعال میشود.
مرحله خودیابی است و خودش را پیدا میکند.
🎈♦️سوم: مرحله خودکاری وبالغ شدن ومرحله وزارت ومشاورت است.
وزیر یعنی باربر، یعنی باری را به دوش بگیرد.
مشتاق به کار شود واحساس مسئولیت کند.
🎈♦️چهارم: رشد عاطفی است، که انسان به بالاترین درجات عاطفی برسد، احساساتی نه، بلکه عاطفی.
یعنی نقطه عطف در زندگی خودش واطرافیانش پیدا کند. دراین مرحله شخص ازدواج میکند ومسئولیتهای خانوادگی را میفهمد.
🎈♦️پنجم: رشد اجتماعی است ارتباطات بیرونی را برقرار میکند.
♦️🎈ششم: باید نقش راهنمایی پیدا کند. بتواند برای دیگری راهنما باشد. رشد سیاسی در این دوره پیدا میشود.
🎈♦️هفتم: آدم رشد اخلاقی پیدا میکند، نمونه ای از اخلاق و فضائل و تجسم قانون و فصل الخطاب میشود.
♦️🎈هشتم: مرحله ی پیری است.
#از_سیادت_تا_وزارت
#کتاب_تربیتی
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
مبانی رشد در هفت سال اول🧸
⚘۱۲🌹
تنبیه.
🕊برای بچه ها هرچیز که لذت حسی داشته باشد نقد و دست نیافتنی باشد، بهترین تشویق است.
🕊داستان برایش تعریف کنید و او را قهرمان آن داستان قرار دهید. در تشویق و اصلاح او بسیار مؤثر است.
🕊برای تنبیه او کاهش و یا حذف یک لذت محسوس از طرف مادر مؤثرترین عامل است.
🕊پیشنهاد میشود برای اصلاح رفتار کودک در سن تقلید از روش زیر استفاده نمایی
.👇
👌ارائه رفتار درست ( روش جایگزینی)
👌پرهیز از یاد آوری و تکرار رفتار و گفتار غلط ( روش خاموشی )
👌تغییر نوع ابراز محبت در تغذیه، نوازش، گفتار، یا قطع موقت آنها بسیار مؤثر هست.
#از_سیادت_تا_وزارت
#استاد_محمدجعفر_غفرانی
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🏴
🏴
❇️ سلام پسر فاطمه
روضه مادر شروع شد...
باران اشک های مکرر شروع شد
آقا اجازه هست بخوانم برایتان
این اتفاق از دم یک در شروع شد...
#شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا
سلام الله علیها تسلیت باد.
#فاطمیه
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🌺 طی گفتوگوها قرار شد که گروهی از اشرار بیایند اسلحه هایشان را تحویل بدهند و حاجی تضمین شان کند.
آمدند، حاج قاسم را دیدند و جلسه ای صحبت هایش را شنیدند!
🌺 وقتی از جلسه بیرون آمدند، حالشان متفاوت بود، یکی شان گفت:
-من سلاحم را تحویل دادم به جمهوری سلیمانی!
دیگری بلند گفت:
-من هم طرفدار جمهوری سلیمانی هستم.
🌺 صدایشان به گوش حاج قاسم رسید.
نگاهشان کرد و در جواب همه حرف ها و نگاه ها و برداشت ها گفت:
-ما جمهوری سلیمانی نداریم؛ یک جمهوری داریم؛ جمهوری اسلامی ایران!
#حاج_قاسم2
#مرد_میدان
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🌺 حاجی بود و یک ماشین سمند!
حاضر نبود ماشین را عوض کند، قبول نمی کرد دورش را محافظ زیاد بگیرد و یک جمله هم داشت:
-من رو از مردم جدا نکنید!
🌺مردمی که گاهی پشت چراغ قرمز سرشان را که می چرخاندند؛ با ناباروری صورت حاج قاسم را می دیدند که ساکت و ساده نشسته است در سمندی و منتظر است تا چراغ سبز شود!
و البته لبخند گرم حاج قاسم نثارشان میشد.
🌺ما احتیاط می کردیم و حاجی دوباره تذکر می داد:
-این قدر دنبال من آدم جمع می کنی برای چیه؟
می دونی سه مرتبه هواپیماهای اسراییلی من رو تعقیب کردن و نتونستی من رو زنده بگیرن!
🌺مسئولیتش باعث نمی شد تا مرامش تغییر کند، همان قدر که ساده بود شجاع و حق گو هم بود.
همان قدر که محبوب بود مقابل امامش متواضع بود. همان قدر که در کارش مهارت داشت، در مقابل مردم خاکی بود.
#حاج_قاسم2
#حاج_قاسم
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🌺بدن حاجی دردمند از جبهه ها و رزم هایش بود.
زخم هایی که یادگاری مانده بود روی بدنش و گاهی آن قدر شدت می گرفت که در صورت و حال حاج قاسم پیدا می شد.
دوستان می گفتند:
🌺-حداقل گردن بند طبی را ببندید....!
حاجی گاهی موقع تلاوت قرآن که تنها بود، گردن بند طبی را می بست اما می گفت:
-این درد ها مال منه، عادت می کنم.
بدنش را در هم می فشرد؛ شاید کمتر شود، می گفت:
🌺-من این گردن طبی رو ببندم، نیرو ببینه، چی می شه؟ نمی گه حاج قاسم چی شده....
بعد لبخند معروفش را می زد و می گفت:
-این درد ها یادگاری رفقای شهیدمه!
این ها نباشه یادم می ره کی ام!
با این درد ها یاد دوستای شهیدم می افتم؛ یاد حسین یوسف الهی، احمد کاظمی......
🌺 اصرار می کردند که بدنش را ماساژ بدهند تا شاید کمی بهتر بشود؛
نگاه آشنا و مکث دارش را می انداخت روی صورت دوستان و می گفت:
-این درد خیلی مهم نیست، درد مردم و دینه که آدم رو می کشه؛
شهدا نمی دادن بدن شون رو کسی ماساژ بده!
#حاج_قاسم2
#نرجس_شکوریان_فرد
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🌺 دانشگاه امام حسین (ع) و دانشجویان چشم به راه آمدن آقا بودند!
فرماندهان رده اول همه بودند، حاج قاسم هم!
آقا که وارد جایگاه شدند،
🌺دستان فرماندهان کنار سرشان قرار گرفت و احترام نظامی دادند به فرمانده!
اما حاج قاسم دست چپش را هم گذاشت روی قلبش، و نگاه متواضعش را دوخت به صورت آقا!
🌺بعد از مراسم گفتم:
-حاجی، عرف نظامی اینه که برای احترام دست رو کنار سر می ذارن!
اون دستتون رو هم روی سینه گذاشتی! قضیه چیه؟
نگاهم کرد و گفت:
-حس کردم آقا نگرانند، دست گذاشتم روی سینه ام تا بگم، حاج قاسم فدات بشه آقای من!
#حاج_قاسم2
#سردار_سلیمانی
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🌺لحظاتی از زمین و زمینی ها جدا شویم… آسمانی ها عجیب اند و کمیاب، باکتاب حاج قاسم جلد دوم خانم نرجس شکوریان فرد.
و از خاطرات زیبای سردار دلها لذت ببرید.
🌺حاج قاسم دائم در مأموریت خارج از کشور بود!
شاید هیچ کس باور نکند اما او برای هیچ کدام از این مأموریت هایش حقوق نمی گرفت!
🌺یک بار مشکل مالی برایش پیش آمد.
یار و همراه همیشگی دنیا و آخرتش، پورجعفری متوجه مشکل مالی حاجی شد.
بدون آن که ایشان متوجه شود، با سردار قاآنی قضیه را مطرح کرد.
او هم به معاونت مالی دستور داد که یکی از مأموریت های خارج از کشور حاج قاسم را حساب کنند و هزینه را واریز کنند!
🌺وقتی که متوجه شد، اولین کارش برگرداندن پول به حساب سپاه بود، بعد هم توبیخ هر سه نفر…
به آن ها گفت:
شما اشتباه می کنید در زندگی شخصی من دخالت می کنید؛ به شما ربطی ندارد که من مشکل مالی دارم یا ندارم؛ بعد از این دیگر از این کارها نکنید!
#حاج_قاسم2
#سردار_دلها
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
مهم
⭕️ سالروز شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی به «روز جهانی مبارزه با تروریسم بینالمللی» شود
📸 سیاستمدار مطرح روس خواستار نامگذاری روز شهادت سردار سلیمانی شد
👈 حاشا به غیرت سیاستمداران ایران!
🔹"سرگئی بابورین" سیاستمدار سرشناس روس و نامزد انتخابات ریاست جمهوری این کشور در سال ۲۰۱۸ م. خواستار نامگذاری سالروز شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی به «روز جهانی مبارزه با تروریسم بینالمللی» شد.
🔹با این نامگذاری میتوانیم یاد و خاطره سلیمانی را برای همیشه حفظ کرده و از هرج و مرج و تروریسم بینالمللی در جهان جلوگیری کنیم.
🔸صادقانه امیدوارم ایران و روسیه در این مسیر برای نامگذاری ترور سلیمانی به نام روز مبارزه با تروریسم بینالمللی حرکت کرده و دیگر کشورها هم حمایت کنند.
🔹یاد و خاطره سلیمانی نه فقط برای ایران و جهان اسلام مهم است بلکه یاد این قهرمان برای تمام جهان مهم و خطیر است.
🔸ترور سلیمانی فقط یک قتل نبود بلکه یک ترور بینالمللی بود و قاتل او هم آمریکاست.
✍ آقای باصطلاح دکتر ظریف یاد بگیر
#مرد_میدان
#حاج_قاسم
#عمار
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🌴یکی از دوستانم توی سردخانه کار میکند. شاید حسین را برده اند آنجا. او که میرود سرم را به دیوار تکیه میدهم. پیرمردی کنارم می نشیند:
_ برای پسرت آمده ای؟
میگویم:
_بله، پدر جان!
میگوید:
_پسر اول من هم شهید شده.
🌴تسلیت میدهم و می پرسم:
_توی همین جنازه هاست ؟
پاسخ میدهد: نه، سه ماه پیش او را دفن کردیم. برای پسر دومم آمده ام! او هم شهید شده. پسر سومم هم زخمی شده و الان روی تخت بیمارستان خوابیده.
🌴اشکهای روانش را که روی گونه هایش میبینم، غم خودم را فراموش میکنم؛ با این حال دلداری ام میدهد:
بی تابی نکن داداش! همه این شهدا پسرهای ما هستند.
#عباس_دست_طلا
#شهید
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🌴طاق آمبولانس را چند بار دید میزنم. مجتبی لجش گرفته: بس نیست ؟! چقدر طاق را دید می زنی؟ همه صافکارها یک بار رو به روی ماشین می ایستند و نگاه می کنند، بعد هم درستش می کنند و دیگر کاری ندارند که چه می شود. تو هم از بالا می بینی، هم از پایین، هم از چپ، هم از راست، بغل، رو به رو، زیر و رو.....بابا! چه خبرت است؟!
🌴حس می کنم کمی خسته شده. لبخندی حواله اش میکنم: طاق آمبولانس باید محکم باشد و سفت بشود تا وقتی می رود توی دست انداز و بالا و پایین می افتد، صدا ندهد.
🌴آمبولانس همه اش می رود خط مقدم، اگر طاقش صدا بدهد، راننده فکر میکند با گلوله او را دارند می زنند. می ترسد و یک وقت برمی گردد عقب.....
#عباس_دست_طلا
#شهید
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🌴می خواهیم ناهار بخوریم که دو نفر از برادران تصویر بردار و گزارشگر به تعمیر گاه می آیند و از چگونگی کار ما میپرسند. بچهها من را به آن دو معرفی می کنند. سراغم که می آیند درباره کاری که میکنیم ، مصاحبه میکنم. از من می پرسند: به شما لقب عباس فابریک دست طلا داده اند. چرا ؟ مگر چه کار میکنید ؟
🌴دوستان لطف دارند. نمیدانم چرا ، من به همراه گروهم ماشین های ترکش خورده
و پر از سوراخی را که می آورند، سوراخ هایش را جوش می دهیم، بتونه میکنیم ، رنگهای استتاری می زنیم و می فرستیم برای جلو و استفاده مجدد. این است کار ما از صبح تا شب.
🌴گزارشگر با تعجب میگوید اینطور که شما تعریف کردید ، کار چندان مهمی نیست؛ در حالی که به نظر ما، دارید کار مشقت باری را انجام میدهید!
🌴لبخند می زنم:
بله به حرف ساده است. بیایید از تعمیرگاه بیرون تا کارهایی که در طول ده روز قبل انجام داده ایم و آماده حرکت برای جبهه است را نشان تان دهم.
🌴چهل تا ماشینی را که درست کرده ایم و پشت سر گذاشته ایم تا راننده ها بیایند و آنها را ببرند نشانش میدهم:
این کار شبانه روزی ما در عرض ده روز هست.
🌴میپرسند: اگر قرار بود این چهل تا ماشین را در تهران انجام دهید چقدر وقت تان را میگرفت؟
پاسخ میدهم:
شش ماه؛ اینجا با تهران فرق میکند باید شلاقی کار کرد.
#عباس_دست_طلا
#خاطرات_جبهه
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🌴آ سیّد هم به اتاق ما می آید و با هم شام می خوریم. می گوید: حاجی! هیچ وقت فکر نمی کردم روزی چهارده پانزده ساعت، بدون استراحت کار کنی! خسته نمیشنوی؟
🌴جَلدی میگویم: کار به من نیرو می دهد. این چکش و آچار که می افتد توی دستم، انرژی ام را صد برابر می کند.
از بچگی همین طور عادت به کار پر زحمت داشته ام.
🌴طوری نیست، با کار شادم، گرمم، پیروزم، مثل همین رزمنده ها.
#عباس_دست_طلا
#خاطرات_جبهه
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🌴کتاب عباس دست طلا زندگی عباس علی باقری هست که حکایت از مردانگی ها و شب بیداری ها و کار شبانه روزی اوست.
🌴از ویژگیهای خوب این کتاب، نگاه واقع بینانه حاج عباس پر تلاش و خستگی ناپذیر به جبهه و جنگ بود. بعضی جاها از حالات درونی ایشون گفته شده که جالب و خواندنی بود.
و همچنین این کتاب متنی بسیار جذاب و بدون اضافه گویی دارد.
🌴باقری تیمی فنی و حرفه ای را برای تعمیر خودروها به جبهه میبرد، یافتن این نیروهای ماهر و مجاب کردن آنها بخش مهمی از کتاب هست که به نوعی انگیزه مردم برای حضور در جبهه ها و چرایی شرکت نکردن برخی افراد در دفاع مقدس را بیان میکند
🌴کسی که این کتاب را بخواند به سختی میتواند کارهای او و گروهش را باور کند. که آیا کاملاً یک انسان میتواند تا این حجم کار را انجام دهد.
🌴کتاب نگاهی به عملکرد بسیجیان فنی و تعمیر کار واحد پشتیبانی و تدارکات سپاه در دوران هشت سال دفاع مقدس دارد.
🌴رهبر انقلاب در مورد این کتاب فرمودند: «کتاب این آقای حاج عباس دست طلا را که مفصل و با جزئیات [گفته] خواندم. خیلی خوب بود انصافاً؛ مخصوصاً کتاب ایشان؛ هم مطلب در آن زیاد بود، هم آثار صفا و صداقت در آن کاملاً محسوس بود و انسان میدید. خداوند انشاءالله فرزند شهید ایشان را با پیغمبر محشور کند و خودشان را هم محفوظ بدارد.»
ما نیز به شما خواندن این کتاب پربار را پیشنهاد می کنیم.
#عباس_دست_طلا
#خاطرات_جبهه
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🐬پیرمرد آهی کشید و گفت: ممکن شده پسرم. مدتی است که قهرمانان قصه های مغرب زمین از آسمان حمله کرده اند!
سندباد از روی ناباوری نگاهی به رستم و علاءالدین انداخت و گفت: چه می شنوم؟! مگر ما تن تن و یارانش را شکست ندادیم؟!
🐬علاءالدین پرسید: چطور از آسمان حمله کرده اند؟
پیرمرد آهی کشید و گفت: میگویند با ماهواره. صنعت این قرن است. آنها این بار از بالا به سرزمین قصه های مشرق زمین حمله کرده اند. می گویند قصد کرده اند با این دستگاه همه چیز ما را عوض کنند. می خواهند رنگ و رو، زندگی، حرف زدن، راه رفتن، خورد و خوراک، پوشاک و همه چیز ما را به جانبی که خودشان صلاح میدانند، ببرند.
سندباد گفت: فهمیدم! پس دوباره حمله کرده اند.
🐬_بله سندباد. آنها در جام جهان بین به کوچک و بزرگ نشان میدهند که فقط خودشان قهرمان هستند.
رستم پرسید: پدر؛ آیا در جام جهان بین، اثری و نام و نشانی از ما هم هست؟
پیرمرد گفت: نه پهلوان. در حقیقت کار آنها این است که نام و نشان و اسم و رسم شما را از سرزمین قصه ها پاک کنند....
#تَن_تَن_و_سندباد
#رمان_نوجوان
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🐬تن تن و همراهانش در ساحل ایستاده بودند که جوانی از کشتی بادبانی پایین آمد و سوار قایقی شد و به ساحل آمد. پیرمرد ماهیگیر، با دیدن جوان تازه وارد خوشحال شد و جان تازه ای گرفت. او به طرف جوان دوید و فریاد زد: « سندباد، خوش آمدی! »
🐬تن تن تا این اسم را شنید رو به پروفسور کرد و پرسید: « تو تا به حال این اسم را شنیده ای پروفسور؟ »
پروفسور عینکش را جابه جا کرد و گفت: « در تمام مشرق زمین سندباد را می شناسند. من سرگذشت او راخوانده ام، جوان ماجرا جویی است. »
🐬کاپیتان هادوک که از این حرف ناراحت شده بود، گفت: خیلی از او تعریف نکن پروفسور. سند باد هر چه که باشد، نمیتواند در برابر ما ایستادگی کند. »
پروفسور با صدای جیغ مانندش گفت: « البته، البته! »....
#تَن_تَن_و_سندباد
#رمان_نوجوان
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
صلوات فاطمی امروزمان را به نیابت از
☀️ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف☀️
هدیه می کنیم محضر نورانی
🏴 حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها🏴
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي الصِّدِّيقَةِ
فَاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ
حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَ نَبِيِّكَ
وَ أُمِّ أَحِبَّائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ
الَّتِي اِنْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَي نِسَاءِ الْعَالَمِينَ
اَللَّهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا
وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا
وَ كُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلاَدِهَا
اَللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَي
وَ حَلِيلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ
وَ الْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلإَِ الأَْعْلَي
فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ عَلَي أُمِّهَا
صَلاَةً تُكْرِمُ بِهَا وَجْهَ اَبيها مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ
وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِهَا
وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَالسَّلاَمِ
#فاطمیه
#حضرت_زهرا (س)
✅ پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98