eitaa logo
شهیدانه
1.7هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
5.9هزار ویدیو
14 فایل
🌸🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃🌸 *وَلَا تَحسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُوا۟ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَموَ ٰ⁠تا بَلۡ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهم یُرزقون به یاد شهدای عزیز هستیم تا شهدا شفیع مان باشند مطالب شهدایی و مذهبی و سیاسی روز خادم‌کانال: @Salam_bar_mahdi_fatemehh
مشاهده در ایتا
دانلود
ازدواج تنها افق پیش روی دختران مهاجر مجرد، برای خروج از مهمان خانه ها بود . داستان های متعددی از فرار بعضی از این دختر ها از مهمان خانه هایی که در اصل یک « زندان نرم » بودند . نقل می شد . در طول مدت انتظار در مهمان خانه و با توجه به شرایط سخت زندگی در آن ها ، دختران مهاجر معمولا به این سمت کشیده می شدند که به اولین خواستگار جواب مثبت بدهند. خود من هم چند بار به مهمان خانه دختران مهاجر رقه سرزدم تا همسری پیدا کنم اما غالبا  جواب امیر مهمان خانه و همسرش منفی بود و می گفتند : « دختر مهاجر جدید با اوصافی که تو می خواهی نداریم .» روند های اداری کار به این ترتیب بود : مرید که دنبال همسر می گشت باید فرمی را پر می کرد و در آن توصیفات و اصلیت دختر مهاجری را که دوست داشت با او ازدواج کند می نوشت . اگر یک نفر با چنین شرایطی پیدا می شد ، جلسه « آشنایی شرعی » بین او و آن دختر ، با حضور امیر مهمان خانه و همسرش برگذار می شد و اگر دو طرف توافق داشتند ، ازدواج صورت می گرفت . تفکر داعش خطرناک هست، روزی در سوریه و روزی در
در آن سوی خاکریز شروع به جلو رفتن کردم. شروع کردم به شلیک به سمت پنجره ها و درب های ساختمانی که روبرویم قرار داشت. تقریبا می دویم و بدون وقفه تیر می انداختم. در همان لحظات مدام مشغول گفتن ذکر خدا بودم. بالاخره رسیدم به ساختمان. صدای گلوله ها را می شنیدم و خط سیر گلوله هم نشان می داد محل شلیکشان کجاست. صدای الله اکبر و انفجار و صدا کردن ها همه جا را پر کرده بود. جلوی درب ساختمان ایستادم. حس کردم شبح یک نفر را داخل ساختمان می بینم. صدای تند راه رفتنم باعث شد شک کند. با لهجه ی سوری پرسید: «تو کی هستی؟» من هم با همان لهجه پرسیدم: «تو کی هستی؟» با لحنی عصبانی گفت: «می گویم کی هستی؟».... تفکر داعش خطرناک هست، روزی در سوریه و روزی در
چه خون ها ریخته شد و سرمایه ها بر باد رفت که هیچ گاه بر نمی گردند ولی آیا احتمال بازگشت نیست مگر سالها پیش سپاه صحابه یا القاعده یا طالبان پدید نیامدند و سپس داعش شاید ندانستن دلایل شکل گیری و ریز مناسبات و روش های این گروه ها باعث شد تا دوباره با قوت و قدرت بیشتری در جایی دیگر سر بر بیاورند. عموم جامعه باید این کتب را بخوانند تا هم با ابعاد این جریان و جریان های مشابه آشنا شوند و هم برای آینده و ضعف و قوت های مناسبات مختلف با دقت تر عمل کنند. هشدار جدی کتاب به همه آنهایی است که توجه ندارند تفکر متکی بر دگماتیسم و تکفیر ناشی از آن هیچ حد یقفی ندارد یعنی دومینویی است که هیچ مهره ایی از آن در این سلسله از سقوط در امان نیست. در این کتاب یک مسیر مشخص از تفکر سلفی گری و گسترش آن در تونس به سمت شرایط دیکتاتور محور مقابل چشم ببیننده ترسیم می شود. در نهایت ابوزکریا بعد از مدتی مواجهه عینی با لجن و سیاهی جاری در دولت اسلامی عراق و شام مانند خیلی های دیگر با ترفندهای بسیار و سختی از آن جهنم می گریزد تا باقی عمرش را با خاطرات آن جنایت‌ها و فجایع به سر ببرد. من در رقه بودم، کتاب خاطرات محمد فاهم، (ابوزکریا) عضو سابق دولت اسلامی عراق و شام است که هادی یحمد این خاطرات را به کتاب تبدیل کرده‌است. فاهم یک جوان تونسی است ،که در نوامبر ۲۰۱۵ به داعش پیوست و طی یک مصاحبه خاطرات خود و دوستانش را بازگو می‌کند .او بیشتر وقتش را در رقه، سوریه گذرانده و سپس به کشورش بازمی‌گردد. این کتاب، پر فروش‌ترین کتاب نشر نارگل شد. تفکر داعش خطرناک هست، روزی در سوریه و روزی در
از کنار سربازی رد شدم که گلوله، همه‌ی پایین‌تنه‌اش را سوراخ سوراخ کرده بود. سوراخی که همینطور خون از آن بیرون ‌می‌آمد را می‌دیدم و صدای گرفته‌ی نفس‌هایی که از گلویش بیرون می‌آمد را می‌شنیدم. انگار می‌‌خواست جانش را که در حال فرار از بدنش بود، به تنش برگرداند. برایم اهمیتی نداشت. خشاب‌های کلاشینکفی که همراهش بود را برداشتم و راهم را ادامه دادم. آن شب، صحنه‌ی رعب‌انگیز خون‌های تیره را دیدی، بوی باروت خفه‌ات کرد، روی تکه‌پاره‌های بدن آدم‌ها راه رفتی و از صدای انفجارها کر شدی.  این قانون غزوه‌ای بودکه برای مشارکت در آن به اینجا آمده بودی. اگر نکشی کشته می‌شوی. الان بهتر است به چیزهایی فکر کنی که جلوتر از جسد سرباز گمنامی قرار دارد که پشت سر خود رهایش کردی. فکر می‌کنی او هم مثل تو عاشق مادرش بوده؟ قطعا مادر او هم با سوز و گداز برایش گریه خواهد کرد. همانطور که مادر تو یک بار برایت گریه کرد، در آن تابستان، آن روز که در اتاق ملاقات در زندان المرناقیة نشسته بودی و مادرت تو را از پشت شیشه دید. شاید کل داستان، داستان گریه ورنج مادرهایی باشد که دارند برای بچه‌هایشان، چه فرشته باشند و چه موجودات وحشی، گریه می‌کنند!» تفکر داعش خطرناک هست، روزی در سوریه و روزی در
شهیدانه
برسد به دست آقایان رئیسی و اژه‌ای! 🔹در روزهای اخیر میلیونها نفر از والدین دانشجویان و دانش‌آموزان به خاطر ناامنی و آشوبهای ایجاد شده در دانشگاهها و سطح شهرها و نگرانی بابت سلامت فرزندان شان نصفه‌جان شدند ... 🔹خانواده‌های حافظان امنیت (پلیس، سپاه، بسیج، نیروهای امنیتی و ...) لحظه به لحظه در انتظار تلخ خبر شهادت یا جراحت عزیزانشان پیر شده و برخی برای همیشه داغدار جگرگوشه‌هایشان شدند ... مثل و حادثه ی تلخ 🔹 فعالان اقتصادی، کاسبان جزء و تولیدکنندگان آسیب پ‌دیده از بحران کرونا دوباره به ورطه‌ی رکود افتادند ... 🔹روح و روان مردم خسته از مشکلات معیشتی و فشارهای اقتصادی زیر پای آشوب‌طلبان داعشی، لگدمال شد ... 🔹داغ دل خانواده‌های شهدا و امت حزب‌الله با شنیدن و دیدن اهانت‌های وقیحانه آشوبگران به مقدسات، تازه شد ... 🔹و فرصتهای اقتصادی ایجاد شده در داخل و خارج کشور جهت بهبود وضعیت اشتغال و درآمد ملی مورد تهدید قرار گرفت ... و مهمتر از همه نادیده گرفتن خطوط قرمز شرعی و اخلاقی و بی‌ ی گستاخانه و عامدانه توسط اغتشاش‌گران، به امری عادی تبدیل شد! 🔹و همه‌ی اینها به عدم قاطعیت نهادهای بالادستی در مقابله با آشوبها و جدی نگرفتن مقوله‌ی "امنیت" و حفاظت از آن باز می‌گردد: 🔹چون آشوب‌گران به رافت اسلامی حاکم بر عدلیه دلگرمند و از مجازات نمی‌ترسند و مطمئن هستند که اندکی پس از خاتمه‌ی آشوب، دلسوزان سیاسی برای رهایی آنها از پیگردهای قانونی با هم مسابقه خواهند داد! 🔻 اگر فکر می‌کنید زمان ایجاد امنیت در کشور فرارسیده و مردم حق دارند در آرامش به کار و زندگی خود برسند لطفا محاکمه و مجازات شدید آشوبگران را از همین ایام شروع کرده و با هرگونه دلسوزی برای طراحان و عوامل ایجاد آشوب مقابله کنید و در قانونمند کردن فضای مجازی تسریع بفرمایید! و بیاد داشته باشید که: توبه‌ی گرگ مرگ است و ترحم بر خائنین به ملت و ناقضان امنیت، به معنی مشارکت و همدلی با آنان محسوب می‌شود! http://eitaa.com/maghar98
15.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله القاصم الجبارین والمنافقین سلام علیکم 👋👋👋رفقای امام زمانی ۱۳ آبان امسال باسالهای گذشته فرق میکنه ها؟👋👋👋 💢💥امسال دشمنای ایران همشون(کشورهای مختلف) و داعشیهای وطنی در تجمعات غیر قانونی بر علیه ما وکشورعزیزمان به میدان آمدند؛🙀🙈🙀 و بر علیه رهبر ما شعار دادند.😭😔😭 پس ما هم امروز همه بمیدان خواهیم رفت؛👋 و بر علیه انها شعار خواهیم داد.👏 رفقا 🥀🍃🥀 دوستانتون رو هم دعوت کنید؛🤲 وباخودتون‌ ببرید.👏 رفقا💐🍃💐 پدر ومادرهاتون رو هم باخودتون همراه کنید؛ نگوئید ۱۳ آبان مخصوص دانش اموزانه! نه، امسال سیزدهم آبان باید همه باهم بمیدان بریم.👏👏👏 همه می آئیم.👏👋👏 بعشق رهبر عزیزمون،💚❤💚 بعشق شهدای شاهچراغ،❤💚❤ بعشق شهدای مدافع امنیت،🌹🌷🌹 بعشق شهید آرمان عزیزمون، ❤ بعشق همه شهدا،💚 بعشق اینکه به آرتین عزیزمون بگیم اگه دشمنا پدر و مادر وبرادر تو رو ازت گرفتند؛ ما همه برادر و خواهر تو هستیم.👋 یک امروز رو همت کنیم؛👏👏👏 و یک تو دهنی محکم بدهان بدخواهان بزنیم.💪👋💪 🇮🇷🇮🇷🇮🇷💪✌️✌️✌️ @maghar98 @آبان_سیزده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 🖤شهیدانه🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و شهید.... و یک روز برای خونخواهی جلوی ما می ایستند.... چه کرده ایم برای آرمان هایشان، چه کرده ایم برای راه شان..... # آرشام @shahid_seyed_mahdi
🌺پیش از این گفتیم که ما در وجودمان دو ظرف محبت داریم؛ حقیقی و مجازي. سپس ویژگی هاي محبوب حقیقی را بیان کردیم. هر وجدان بیداري اقرار می کند که این ویژگی ها فقط در خدا و اهل بیت(ع) به طور کامل و جامع وجود دارد و فقط این محبوبها می توانند انسان را راضی و سیراب کنند. حال، باید به سراغ محبت هاي مجازي برویم و ببینیم ظرف محبت مجازي را چگونه باید پُر کرد. 🌺اما پیش از اینکه درباره اصول پر کردن ظرف محبت مجازي صحبت کنیم باید انواع محبت مجازي را بشناسیم. محبت هاي مجازي دو دسته اند: 1 -محبت هاي تکوینی 2-محبت هاي تشریعی. 🌺محبت هاي تکوینی خداداي هستند، یعنی اصلاً نیازي به تلاش و انتخاب ما نیست. این محبّتها از ابتدا در دل انسان قرار داده شده اند؛ مثل محبّت بین والدین و فرزندان یا خواهر و برادر. ما هیچ وقت براي دل بستن به برادر یا خواهرمان آن را امتحان نمی کنیم تا ببینیم آیا لایق محبت ما هستند یا نه.
🌺یکی دیگر از ویژگی هاي محبوب حقیقی صاحب جمال بودن است. انسان همیشه به دنبال جمال و زیبایی است؛ البته جمال با زیبایی فرق دارد. در جمال نقصی نیست. 🌺دل همیشه دنبال جمال است؛ ولی متاسفانه شیطان، تنها زیبایی ظاهري را پیش چشم انسان می آورد. حالا ممکن است کسی بگوید ملکه زیبایی جهان چنین زیبایی را دارد؛ اما من می گویم، مثلا این خانم سه چهار هفته حمام نرود یا صورتش را نشوید، آیا باز هم زیباست؟ 🌺نه، چرا که نوعی نقص براي او محسوب می شود. جمال هم شامل ظاهر میشود و هم باطن. حال، انسانی که نخست، نطفه اي گندیده بوده است و در پایان نیز مرداري متعفّن خواهد بود، چگونه می تواند صاحب جمال باشد.
🌺خانمی مبلّغ ولایت بود و درباره فضایل حضرت علی(ع) سخنرانی می کرد. این خانم تمام همّ و غمّش بیان فضایل حضرت علی(ع) بود و هدفی جز این نداشت. زمانی که حَجّاج این خبر را شنید، دستور داد که آن خانم را نزدش بیاورند. 🌺حَجّاج به آن زن گفت: « علی را لعن کن »؛ ولی آن زن نپذیرفت. حَجّاج هرچه او را تهدید کرد، اثري نداشت. عاقبت، آن زن را شکنجه کرد: نخست او را با تازیانه اي زدند که از الیاف خرما درست و در روغن هاي مخصوصی گذاشته شده بود تا آسیب بیشتري بر بدن وارد کند. 🌺ده یا بیست تازیانه که به او زدند، با اینکه گوشت و پوستش از بدنش جدا شدند، باز هم حاضر نشد حضرت علی(ع) را لعن کند. تعداد شلّاق ها که بیشتر شد؛ در حالی که توانی براي او باقی نماند بود، شروع کرد به خندیدن. به او گفتند در این حالت چه جاي خنده است؟ گفت: « تا به حال، به زبان، خودم را دوستدار علی(ع) معرفی می کردم؛ ولی فکرش را نمی کردم که بتوانم فدایی علی بن ابیطالب(ع) باشم. » 🌺این همان محبتی است که در درون انسان، انقلاب به پا می کند. حالا انسان این سرمایه را چگونه باید صرف کند؟ دل به عشق هایی بی هویت و بی شناسنامه ببندد و این سرمایه را تلف کند یا به دنبال لایق ترین ها بگردد؟
🌺کتاب حاضر اثری از محمد داستانپور می باشد که توسط انتشارات حدیث راه عشق منتشر شده است. به طورکلی بحث دلبستن و دلربایی و دلدادن و... از موضوعاتی است که همیشه دغدغه بشر بوده و به همین دلیل است که در این کتاب ابتدا بحث محبّت مطرح می شود و سپس به سایر مباحث پرداخته می شود. 🌺مسئله محبت مهم است و در زمینه های مختلفی از قبیل جامعه شناسی، روان شناسی، انسان شناسی و ... وقتی ورود پیدا می کنیم و خوب کنکاش می کنیم، در نهایت به مسئله محبت و محبت ورزی می رسیم.
17.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥⚠️عملیات بزرگ و شوک نهایی! 📍کُد های مختلفی وجود دارد که احتمالا در چند روز آینده و مخصوصا در آستانه جام جهانی اتفاقات فوق سنگینی رخ خواهد داد... 🎞لطفاً با دقت ببینید و منتشر کنید @maghar98
47.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔔 رونمایی از سرود جدید 🇮🇷"مــــردم میـــــداݩ"🇮🇷 یکی از فرصت‌های موجود در این اغتشاش این است که کارهای متعددی در حوزه هنر و سرود ساخته شد. ما نیازمند کارهای فراوان هنری هستیم 🇮🇷 # بیداری_ملّت پاتوق کتاب @maghar98
🌾دیوید باز خوابیدي؟ رافت با بی مبالاتی گفت: -اون جاسوس مصر، کی بوده؟ -یک توریست آلمانی بوده که افراد موساد بهش مشکوك شده اند و دستگیرش کرده اند. اونها حتی به مادرشون شک میکنن. 🌾رافت اندکی تامل کرد و برخودش مسلط شد و گفت: -تهمت زدن از نشانه هاي این دوره و زمونه است، عزیزمن! -ولی اون اعتراف کرده. سرما در جسم رافت نفوذ کرده بود. به خود لرزید گفت: -چی گفته؟ -گفته که براي مصر کار میکنه و این اولین بار نیست که براي جاسوسی به اسرائیل میآد.......... رافت خمیازه اي ساختگی کشید تا بر اعصاب خود مسلط شود؛ سپس گفت: -مردك بیچاره. بدبخت یک شغل درست و حسابی انتخاب نکرده. 🌾کلمات اخیر او همچون نیزه اي در سینه اش فرو رفت. خواست حرفش را ادامه دهد، اما نتوانست. در حالی که در وجودش طوفانی برپا شده بود، گوشی را گذاشت. آیا جاسوس، او را می شناسد؟
🌾 یا اینکه شایعه ها تاکید می کرد که اسرائیل آزمایش هایی را بر روي سلاحی انجام می دهد که اشعه نامرئی پخش می کند که اگر به چشم بخورد، سلول هاي چشم را نابود و چشم راکور می کند. خبر بسیار خطرناك بود، مخصوصا وقتی منبع آن، صحتش را تایید کرد. 🌾همچنین منبع خبر تاکید کرد که با چشم خود آن هایی را که با این اشعه غریب زخمی شده اند را در بیمارستان هاي اسرائیل دیده است. این مسئله نیز به رافت واگذار شد و سرانجام او بود که حقیقت را بیان کرد. 🌾آشکار شد که در ارتش اسرائیل آزمایش هایی روي نوع جدیدي از رادارهاي زمینی انجام شده که قادر به کشف افراد و خودروهاي کوچک است. این نوع رادار در اطراف خود اشعه اي لیزري پخش می کرد و گروه خدمه خود را به آسیب هاي چشمی مبتلا کرد.
🌾اخبار واصله از ویلاي محل اقامت رافت، همه حکایت از سرخوردگی و دل مردگی او داشتند و حالا با نشاط روبروي مردان امنیتی ایستاده بود. رافت در حالی که سرش را به زیر انداخته بود گفت: _اولاً اومده ام از بابت دیروز معذرت خواهی کنم. هر چهار مرد لبخند زدند و آنگاه ندیم گفت: به هر حال ما وضعیت تو رو درك میکنیم، رافت! 🌾-من خسته و عصبانی بودم و بايد عقده هام رو سر یکی خالی میکردم! ندیم خندید و گفت: -یعنی الان آماده اي که صحبت کنم؟ -کاملا. -ما فکر کردیم همه چیز را رو کردیم. محل سکونت تو، همون ویلایه که الان توش هستی. همچنین یک ماشین تحویل تو میشه و حقوقی برابر با یک وزیر به تو تعلق میگیره. ضمنا پس انداز تو در بانک هاي مصر تا امروز چیزي در حدود پانزده هزار لیره است که میتونی از اون استفاده کنی. استفاده از ارزهاي خارجی در بانک هم حق طبیعی توئه. حتی ما پیشنهاد میکنیم که چند ماه استراحت کنی و بعد با خیال راحت زندگی جدیدي رو شروع کنی. -من میخوام به اسرائیل برگردم.
🌾نصف اسکناسی را که در کیف پول دیوید پیدا کرده بود، در حقیقت نامه ناتمامی از سوي دیوید بود: « هلن! اعتماد کن...» وبعد از آن چیزي نوشته نشده بود! موضوع برایش عجیب بود. 🌾دوباره برگشت و پرونده ها و اوراق را بررسی کرد تا نیمه شب تا شاید نیمه دیگر اسکناس را پیدا کند. هر از گاهی از خودش می پرسید که بین آنچه دیوید گفته و این نصف اسکناس چه ارتباطی وجود دارد و پذیرفت که باید ارتباطی وجود داشته باشد.فرانتس از نامه ناتمام روي اسکناس صحبت کرد،اما جرات نکرد راز وحشتناکش را به او بگوید؛ اکنون این دو نیمه اسکناس در دستش بود. هلن و فرانتس، بارها و بارها نامه را خواندند، گویی که به چشم خود اعتمادنداشتند. 🌾بعد از اینکه دو نیمه اسکناس را کنار هم قرار دادند، نامه کامل شد: «هلن! اعتماد کن، این ها هم وطنان من هستند. امضاء :دیوید » فرانتس نگاه جستوگرانه اي به خانم سمحون انداخت و گفت: _خانم، شما مطمئنید که این امضاي آقاي سمحون هست؟ » -مطمئنا امضاي خودشه! هلن در حالی که لبخند رضایت بخشی بر لب داشت، این جمله را با اطمینان کامل گفت و به سوي دو جوان رفت.
🌾روایت داستانی جوانان میهن پرست جهان عرب است که ایستادگی شان، شکست ناپذیری سرویس های اطلاعاتی رژیم صهیونیستی را به افسانه ای بی اساس بدل کرده و سست بودن این خانه را در مقابل دیده گان جهانیان به تصویر کشیده است. 🌾البته نشانه ای است بر پیروزی حتمی و نزدیک جوانان غیور و مومن جهان اسلام در برابر جنود شیطان. در کتاب پیش رو به واقعیت پوشالی بودن موساد پی می بریم. 🌾 و‌قدرت دروغین که همه جهان را فرا گرفته و همه را از موساد می‌ترساند. این کتاب روایت جوانی مصر مسلمان که وارد موساد میشود و به جهان اسلام کمک های زیادی می کند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✾͜͡💚بِســـمِ الـلّـھِ الـࢪَّحــمـنِ الࢪَّحــیـم✾͜͡💚 «اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً» ‌‌『اللّٰھُمَ‌؏َـجِّـلْ لِّوَلیڪَ‌الفࢪَج...』 💠 بارش خير و برکت 📖 و لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُون؛ [اعراف ۹۶] 📖 و اگر اهل شهرها و آبادی‌ها ايمان می‌آوردند و تقوا پيشه می‌كردند، بركات آسمان و زمين را بر آن‌ها می گشوديم؛ ولي (آن‌ها حق را) تكذيب كردند ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم. ▫️ رسول خدا(ص) در اين‌باره فرمودند: در زمان حضرت مهدی امتم به گونه‌ای (از نعمت ها) بهره‌مند می‌شوند که هرگز اين چنين بهره‌مند نشده‌اند، آسمان پيوسته بر آن‌ها مي‌بارد و زمين همه روييدنی‌های خود را مي‌روياند. [ کشف الغمه ج۲ ص۴۸۸] ▫️در حديثی از امام صادق(ع) آمده است: هنگامی که حضرت قائم قيام نمايد، به عدالت داوری می‌کند و در دورانش، ستم رخت بر می‌بندد و به واسطه او راه‌ها امن می‌شود و زمين برکاتش را خارج می‌سازد... پس کسی از شما در آن روز جایی را برای صدقات و نيکی‌هايش نمی‌يابد؛ چراکه بی‌نيازی همه را فرا گرفته است. [كشف الغمه ج‏۲ ص۴۶۶] @maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 | در‌‌بـزم‌وصـالش‌ همـه‌کـس‌‌طالـب‌دیـدار تـایـار‌کـه‌راخواهـد میـلش‌به‌که‌باشـد...:))🕊
هدایت شده از شهیدانه
ممنونم ايفينا ، موارد دیگری هم هست که ما تا همین میزان پسند می کنیم، زن ایرانی طی قرون متمادی، برای حضور در اجتماع، بهترین پوشش، یعنی چادر و بهترین رنگ، یعنی سیاه رو انتخاب کرده تا ضمن نمایش بزرگی و اقتدار خود برای بیگانگان، در کمال امنیت و آرامش به کارهای اجتماعی اش بپردازه،. خانم مهرآساغیبی در کتاب «هشت هزار سال تاریخ پوشاک قوم ایرانی» می نویسد: «آنچه از مطالعه کتابهای مورخان و دانشمندانی مانند ابن خلدون، ابن اثیر، و دیگران به دست می آید این است که زنان در شکل ظاهری لباس از رنگ سیاه استفاده می کرده اند.» پس بی سبب نیست، ذوق و شوق ماکس لوشرها. نکته خیلی جالب دیگه اینکه کلمه ی "اسود" در عربی به معنای سیاه، و "سیادت" به معنای بزرگی است و هردو از یه ریشه ان. پس زن همراه با چادر مشکی، بزرگی و سروری رو برای خودش به ارمغان میاره. جالب تر اینکه در روایات اسلامی، کبریایی فقط و فقط مخصوص خداست و هیچ کس در این دنیا حق تکبر نداره مگر یک نفر؛ زن، که باید در برابر مرد غریبه، برخوردی متکبرانه داشته باشه.
هدایت شده از شهیدانه
✅این اثر در واقع یک مقاله‌رمان و تلفیقی است از داستان و واقعیت؛ از چند شخصیت حقیقی همچون افراد آمریکانشین تا شخصیت اصلی داستان یعنی «سارا» و... . . 🌿کتاب «ستاره‌ها چیدنی نیستند» تلاش دارد مقوله حجاب را از دو منظر مورد بررسی قرار دهد؛ اینکه آیا حجاب، آزادی را از زنان می‌گیرد یا به آنها عزت بیشتری می‌بخشد . 🌿کتاب با روایت جلسات و فعالیت‎ها یک مؤسسه‌ای آمریکایی به‌اصطلاح مدافع حقوق زنان، آغاز می‌شود. مؤسسه‌ای که زیرنظر وزارت امورخارجه این کشور، تعدادی از مخالفان حجاب را گرد هم آورده تا با تخریب چهره اسلام و سیاه‌نمایی علیه نگاه و رویکرد جمهوری اسلامی نسبت به زن، به‌زعم خودش زنان مسلمان را نجات دهد. سارا ولی در لابلای فعالیت‎هایش در این مؤسسه، گرفتار تعارضات فکری و سؤالات هویتی می‌شود و ذهن جستجوگرش، پای او را به مرکز مطالعات اسلامی نیویورک می‌کشاند؛ مرکزی که در بدو ورودش، او را متوجه عکس‌نوشته‌ای از آیت‌الله بهجت می‌کند با این مضمون که: «ما به‌این دنیا آمده‌ایم تا قیمت ‌پیدا کنیم، نه‌اینکه به‌هر قیمتی زندگی کنیم». . 🔹نویسنده: محمدعلی حبیب اللهیان 🔸نشر معارف / قطع رقعی / جلد شومیز / 375 صفحه / 75 هزار تومان
هدایت شده از شهیدانه
هدایت شده از شهیدانه
برادر سارا با فریاد و عربده کشی به سالن نزدیک شد. برادر سارا فریاد می آمد و هر کس می خواست مانع او شود را با مشت و لگد پس می زد. التماس های مادر و فریادهای پدر سارا هم که با التماس می خواستن میشل این ماجرا را تمام کند, شنیده می شد میشل وارد سالن شد. میشل فریاد کشید: سارا مگه نگفتم حق نداری به این مرکز لعنتی تروریستی بیای! میکشمت احمق..... شماهام جمع کنین این بساط غیرقانونی رو! وگرنه خودم جمعش میکنم. همه نگران و مضطرب شده بودند. سارا مثل بید می لرزید، آقای تهرانی سعی داشت آرام به میشل نزدیک شود و او را کنترل کند. میشل با دست سارا را نشان داد و گفت: ((کاری با هیچ کس ندارم. اما شما حق ندارین مغز یه دخترنادون رو شستشو دهید و پارچه های مسخره سرش کنین.) و می خواست قدمی به سمت سارا بردارد که آقای تهرانی مچ دست او را محکم گرفت و چشم در چشم او دوخت و‌گفت: مطمئنی که این همه سر و صدا به خاطر همین تکه پارچه هست؟ مطمئنی فردا نمیگی با‌ تفکرات و عقاید او مشکل داری؟ آقای تهرانی آرام رو به سارا قدم‌برداشت و ادامه داد: خدای حکیم و مهربانی که رعایت حجاب رو برای انسانها لازم می دونه، رعایت پوشش رو برای شرایطی اضطراری مثل شرایط تو لازم نمی دونه. دخترم در شرایطی که تهدید به قتل شدی برای حرکتت در مسیر حق و حقیقت، میتونی موقت حجاب رو برداری تا در آینده، به خواست خداوند گشایشی برات ایجاد بشه. سارا در حالی که دو قطره اشک از چشم هایش پایین می ریخت کف دست هایش را روی سرش گذاشت و با صدایی لرزان ولی پر اطمینان گفت: (( هرگز!... من تازه مالک این تاج شده ام. هرگز به کسی اجازه توهین و دست درازی بهش رو نمیدم. حتی اگه جونم رو بگیره.» # بریده_کتاب
هدایت شده از شهیدانه
اگه اجازه بدین مطالبی هم من بگم. با خانم ایلیکینا کاملا موافقم که پوشش و حجاب، عین آزادیه و محدوديت نیست. اما یه مسئله ی دیگه هم هست؛ به نظر من اگه محدودیت باشه، اشکالی نداره! کی گفته محدودیت همیشه بده؟ اگه راننده ها موظف به بستن کمربند ایمنی هستن یا خلبان ها باید توی یه کانال هوایی خاص حرکت کنن، یا بیمار فقط داروهای تجویز شده پزشک رو میتونه مصرف کنه، محدودیت هستش؟ آیا محدودیت های بدی هستن؟ يا نه تنها بد نیستن، بلکه لازم هم هستن؟ اگه کسی بگه: چراغ راهنمایی رو بردارین و این قدر محدودیت ایجاد نکنین! بذارین مردم راحت و آزاد باشن ما چه فکری در موردش می کنیم. آیا نمیگیم باید به روان پزشک مراجعه کنه؟ پس یه جاهایی محدودیت، باعث رشد انسان ها میشه باتوجه به مطالعاتم و چیزهایی که در این جلسات یاد گرفتم به نظرم پوشش یه محدودیت لازمه. پوشش معضل نیست. چاره اندیشی برای جلوگیری از معضلات زیاد و وحشتناک آینده هست. پوشش شبيه روکش سیم های مثبت و منفیه که اگه از بین بره، خسارت های زیاد و گاه غیرقابل جبران به بار میاره. پوشش مثل گلبرگهای یه غنچه هست. اگه گلبرگ ها کنار برن و گل باز بشه، چیده شدنش دور از انتظار نیست.
هدایت شده از شهیدانه
سوفیا لبخند زد‌‌ و با تمسخر و ادا گفت: «اوه! نامزد! آره خودت را برسون تا ندزدیدنش. پس بذار اقلا یه سلفی بگیریم.» و در کنار سارا ایستاد و عکس گرفت.. باز هم با خنده، دستی به بلوز سارا کشید و گفت: بلوز آبی آستین بلند یقه دار....با شلوار کتون!.. اوهوم... بهت میاد! یه مدل خاصی شدی. سارا با بی میلی کنار میز ایستاد و سوفیا از او عکس گرفت. بالاخره از هم خداحافظی کردند. سوفیا یک لحظه برگشت و از سارا که در حال رفتن بود باز هم عکس گرفت. عکس ها را انتخاب کرد و گزینه ارسال را برای دیبا زد. و نوشت: «داره میره فرودگاه. حتما جلوی ورودی فرودگاه پیاده میشه. زمانی که وارد ساختمان اصلی فرودگاه نشده تموم بشه.) سارا به ایستگاه مقابل فرودگاه رسید. همان لحظه فرهاد از سالن فرودگاه بیرون آمد و به سمت ایستگاه تاکسی روانه بود که ناگهان سارا را دید. صدا زد: "ساراجان! اینجا!" سارا به سمت صدای فرهاد برگشت و ذوق زده، قدمی بلند به طرف پیاده رو برداشت. همان لحظه ماشین تویوتایی با سرعت بالا سر رسید و در کمال ناباوری محض چشمان فرهاد، محکم به سارا زد و او را چند متر آن طرف تر پرتاب کرد. فرهاد كيف و چمدانش را انداخت و در حالی که فریاد میکشید: «سارا!!!!! به سمت او دوید. سر سارا به جدول خورده بود. روسری اش غرق خون بود و از زیر خون بیرون می زد، فرهاد شوکه شده بود. سارا کف پایش را به کف آسفالت می کشید و صدای نامفهوم و ضعیف از گلويش خارج میشد. دسته گلی که سارا خریده بود افتاده بود زمین ودر اطراف پخش شده بود. فرهاد کنار او روی دو زانو افتاد؛ سر سارا را بلند کرد و روی پایش گذاشت....