eitaa logo
شهیدانه
1.5هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
4.8هزار ویدیو
11 فایل
🌸🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃🌸 *وَلَا تَحسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُوا۟ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَموَ ٰ⁠تا بَلۡ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهم یُرزقون به یاد شهدای عزیز هستیم تا شهدا شفیع مان باشند مطالب شهدایی و مذهبی و سیاسی روز خادم‌کانال: @Salam_bar_mahdi_fatemehh
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتى كتاب مي‌خوانى ، هيچگاه تنها نيستى ... 📚☕️ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
حاج ستارسال 1335 در قالیش از توابع شهر رزن همدان در خانواده اي كشاورز و محروم متولد شد. در سال 1360 عازم مناطق جنگي میشود. و در عمليات های 11 شهريور، ثارالله، فتح المبين، بيت المقدس، والفجر مقدماتي، رمضان، والفجر 2، والفجر5 ،ميمك، خيبر، والفجر 8، كربلاي 4 و كربلاي 5 شرکت کرد. او 6 بار مجروح شد و 3 بار در محاصره سخت مزدوران بعثي افتاد كه با تدبير وشجاعت بي نظير موفق به شكستن حلقه محاصره شد. ازسال1361 به صورت فرماندهي گردان 155 لشگر انصار الحسين انتخاب شد. در عمليات كربلاي 4 وقتي برادرش به نام صمد به شهادت مي رسد با وجود اينكه توان انتقال برادرش را به پشت خط داشت، اما اين كار را انجام نمي دهد ومیگوید چگونه مي توانستم دست به چنين كاري بزنم در صورتي كه مي ديدم جنازه همرزمان شهيدم در زير آفتاب سوزان جنوب مانده اند. همه رزمندگان براي من برادرند. در عمليات كربلاي 4 مجروح مي شودو مدت 72 ساعت بدون آب و غذا در آن طرف اروند رود در داخل قايقي در منطقه دشمن به محاصره مي افتد. در کربلاي 5 گردان 155 به فرماندهي او پنج مرحله در عمليات شركت مي كند وسرانجام در سال 1365 به مقام شهادت نائل آمد. پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
معرفی کتاب دختر شینا کتاب «دختر شینا» یکی از آثار سوره مهر با موضوع خاطرات زنان است که با قلمی روان به روایت زندگی قدم خیر محمدی کنعان همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی می‌پردازد. درباره زندگی این شهید فعالیت‌های فرهنگی مختلفی صورت گرفته بود. با توجه به آثار به عمل آمده متوجه شدم، قدم خیر در سن 22 سالگی، همسرش به شهادت رسیده و با وجود 5 فرزند، ازدواج نکرده است و به تنهایی فرزندانش را بزرگ کرد. این بانوی نویسنده اضافه کرد: این موضوع برای من بسیار تامل برانگیز بود، زنی که در روستا زندگی می کرد به فضای شهر آمده و به تنهایی در اوج جوانی، تمام هم و غمش بزرگ کردن فرزندانش شده بود. بنابراین تصمیم گرفتم درباره فراز و نشیب های زندگی این زن با او مصاحبه کنم. پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
29.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تیزر سینمایی کتاب دختر شینا پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
کتاب، دوستی پایدار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بریده ای از کتاب: دوستانم دست زدند و گفتند: «قدم! یااللّه بقچه را بگیر.» هنوز باور نداشتم صمد داماد است و این برنامه برای من که عروس بودم، گرفته شده است. به همین خاطر گفتم: «شما بروید بگیرید.» یکی از دوستانم دستم را گرفت و به زور هلم داد روی کرسی و گفت: « زودباش. » چاره‌ای نبود، رفتم روی کرسی بقچه را بگیرم. صمد انگار شوخی‌اش گرفته بود. طناب را بالا کشید.مجبور شدم روی پنجه‌ی پاهایم بایستم، اما صمد باز هم طناب را بالاتر کشید. صدای خنده‌هایش را از توی دریچه می‌شنیدک. با خودم گفتم: « الان نشانت می‌دهم. » خم شدم و طوری که صمد فکر کند می‌خواهم از کرسی پایین بیایم، یک پایم را روی زمین گذاشتم. صمد که فکر کرده بود من از این کارش بدم آمده و نمی‌خواهم بقچه را بگیرم. طناب را شل کرد؛ آن‌قدر که تا بالای سرم رسید. به یک چشم بر هم زدن، برگشتم و بقچه را توی هوا گرفتم. صمد، که بازی را باخته بود، طناب را شل‌تر کرد. مهمان‌ها برایم دست زدند. صمد باز هم سنگ تمام گذاشته بود؛ بلوز و شلوار و دامن و روسری‌هایی که آخرین مدل روز بود و پارچه‌های گران‌قیمت و شیکی که همه را به تعجب انداخت. مادم هم برای صمد چیز‌هایی خریده بود. آن‌ها را آورد و توی همان بقچه گذاشت. کفش و لباس زیر و جوراب، با یک پیراهن و پارچه‌ی شلواری و صابون و نبات. بقچه را گره زد و طناب را که از سقف آویزان بود به بقچه وصل کرد و گفت: « قدم جان! بگو آقا صمد طناب را بکشد. » مانده بودم چطور صدایش کنم. این اولین باری بود که می‌خواستم اسمش را صدا کنم. اول طناب را چند بار کشیدم، اما انگار کسی حواسش به طناب نبود. روی پشت‌بام می‌رقصیدند @maghar98
متن تقریظ رهبر انقلاب بر این کتاب -که خاطرات خانم قدم‌خیر محمّدی‌کنعان از همسر شهیدش (سردار حاج ستار ابراهیمی هژیر) و به قلم خانم ضرابی‌زاده می‌باشد- بدین شرح است: بسمه‌تعالی رحمت خدا بر این بانوی صبور و با‌ایمان؛ و بر آن جوان مجاهد و مخلص و فداکاری که این رنجهای توانفرسای همسر محبوبش نتوانست او را از ادامه‌ی جهاد دشوارش باز دارد. جا دارد از فرزندان این دو نیز تقدیر شود. سيدعلی خامنه‌ای
ذهن همانطور به کتاب‌ها نیاز دارد که شمشیر نیاز به سنگ چاقو تیز کن دارد ؛ تا تیزی خود را حفظ کند... ☕️📚 @maghar98
ناقوس ها به صدا در می آیند  📚💐📚💐📚💐📚💐📚💐 #ابراهیم_حسن_بیگی بعضی ها گنج دارند و باز هم در فقر و نداری زندگی می کنند.آن وقت کسان دیگری از این گنج بهره می برند. این کتاب نقشه آن گنج است.در بهره بردن از این گنج تردید نکن. @maghar98
سیر داستان  داستان دلدادگی یک کشیش مسیحی است که در مسکو زندگی می‌کند. او کتاب‌ها و آثار خطی و قدیمی بسیاری دارد و به این کار عشق می‌ورزد. وقتی یک نسخه قدیمی از مردی تاجیک به دست او می‌رسد، علاقه‌مند می‌شود که کتاب را از او بخرد، اما مرد تاجیک کشته می‌شود و از اینجا به بعد، کشیش روسی پا در مسیری می‌گذارد که به شناخت امام متقین، امیرالمؤمنین، علی (ع) منتهی می‌شود. کشیش به خاطر حفظ جان خود مجبور به ترک مسکو می‌شود و به بیروت می‌رود. او کودکی‌ها و بخشی از عمرش را در این شهر گذرانده و پسر، عروس و نوه‌اش در آنجا زندگی می‌کنند. علاوه بر این، او در پایتخت لبنان، دوستان و محققان فراوانی از جمله «جرج جرداق» نویسنده کتاب «الامام علی صوت‌العداله‌الانسانیه» را دارد که می‌توانند در کشف شخصیت امام علی (ع) به او کمک شایانی کنند. این کشیش روسی با مطالعه آثار فراوانی از نویسندگان مسیحی و اهل تسنن، امیر مؤمنان را به نیکی می‌شناسد و از موعظه‌ها و پندهای آن امام در سخنرانی‌های خود استفاده می‌کند. او همچنین، سخنان شیوای حضرت علی (ع) را سرلوحه زندگی خود قرار می‌دهد و توصیه‌هایی در باب مرگ و جهان پسین به فرزندش دارد. داستان با دستگیری جنایتکارانی که به خاطر به دست آوردن نسخه خطی، هم دست به قتل مرد تاجیک زده و هم از کلیسا و منزل کشیش سرقت کرده‌اند، خاتمه می‌یابد و کشیش که آرامش از دست رفته را بازیافته است، همراه با همسرش به مسکو برمی‌گردد؛ گویی که او تعالیم علی (ع) را به عنوان بهترین و ارزشمندترین سوغات بیروت به خانه برده است؛ چرا که چمدان حاوی کتاب‌ قدیمی و سایر آثار خریداری شده از سوی کشیش در فرودگاه جابه‌جا شده و او با چمدان دیگری به خانه رفته است. @maghar98
برشی از کتاب: جرج گفت: کلام همه پیامبران و عدالت خواهان جهان ،شبیه کلام علی ست.برای همین من اسم کتابم را گذاشتم علی صدای عدالت انسان . کشیش گفت: برای همین امروز پیش تو هستم تا درباره ی علی بیشتر بدانم . جرج گفت: برای شناخت علی باید به وجدان خودت رجوع کنی پدر و تعصب مسیحیت را از خودت دور کنی و علی را با هیچکس قیاس نکنی جز خودش‌… @maghar98
برشی از کتاب سرگئی گفت:"ولی پدر این کار به نوعی تبلیغ دین اسلام است!" کشیش تبسمی کرد و گفت:"نه سرگئی،این کار تبلیغ نیست؛در واقع آرام کردن دلهاست،کلامی است کخ به مردن آرامش خواهد داد." سرگئی گفت:"برای من خیلی عجیب است پدر!شما با خواندن این کتاب ها از گذشتخ هایتان فاصله گرفته اید.تا آنجا که یادم هست،هیچ وقت با هیچ مسلمانی دوستی و مراوده نداشته اید.حالا می خ اهید سخنان امام مسلمانان را مثل سخنان عیسی مسیح در کلیسا بخوانید!" کشیش گفت:"آنچه من فهمیده ام این است که علی شخصیتی است که در یک دین نمی گنجد.او به یک دین تعلق ندارد." پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
برشی از کتاب سرگئی گفت:"من اما پدر ،دوستان مسلمان بسیاری دارم؛آنقدر که شما را شیفته علی میبینم ،آنها را ندیده ام.چگونه است مردی چون شما که از کودکی در خدمت کلیسا بوده،از علی چنین یاد می کند و شیفته علی می شود،اما مسلمانان اقلب چیزی از علی نمی دانند؟!" کشیش گفت:"ممکن است من تو را که پسرم هستی نشناسم یا تو مرا که پدرت هستم نشناسی؛همان گونه که بسیاری از مسیحیان هم مسیح را نمی شناسند،برای این است که می گویم باید حصار ها را بشکنی و به انسانیت بندگان خدا ،بیش از آبشخور دینشان بها بدهی." پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
برشی از کتاب پاسخ دادم:"خیر شیوه علی در حکومت داری،شیوه دیگری است که هرگز به نفع او نیست.او مردم را صاحب حق می داند.روش او همان روش محمد است.علی پیرو مردم فقیر و توده های زیرین جامعه است.به ثروتمندان و اغنیا روی خوش نشان نمی دهد و در سفره آنها طعام نمی خورد.علی روابطش را با مردم،بر اساس اصول دینی اش تنظیم کرده و هرگز به فکر بقای حکومت و قدرت خود نیست.... پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
كتاب : كامل‌ترين و پايدارترين دوست ؛ قابل دسترس‌ترين و عاقل‌ترين مشاور و صبورترين معلم است ... ☕️📚 @maghar98
📚 کتاب : #پدر 📝 نویسنده : #نرجس_شکوریان_فرد 🗂 نشر : #عهدمانا ✨موضوع: #جوان_اهل_بیت #امام_علی علیه السلام پدر سایه‌ی سر است... خصوصا این‌که پدر، علی باشد... همسر فاطمه... من فرزند علی، امیرمومنان هستم.... پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
📚 کتاب : #پدر 📝 نویسنده : #نرجس_شکوریان_فرد 🗂 نشر : #عهدمانا ✨موضوع: #جوان_اهل_بیت #امام_علی علیه السلام ✏.....باور کنید بعد از سال ها گشتن و همه را دیدن و دل سپردن و دل کندن و امیدوار شدن و ناامیدی ها... تنها جایی که او را یافتم؛ #نجف بود... نجف اشرف. در خیابان مقابل #حرم که راه می روی، گنبد طلایی تمام عرض چشمانت را پر می کند و دلت شروع به ارتفاع گرفتن از زمین می کند... وقتی که اول ورودی کنار در می ایستی و مقابلت او است. فقط یک جمله می توانی زمزمه کنی: السلام علیک یا #بابا ، السلام علیک یا #علی. معنی علی را تازه دلت درک می کند. علی، بلندت می کند از زمینِ چسبناک تا خدا. زمینی شدن و دل به دنیا بستن، خسته ات کرده بود. دلت آسمان می خواست و همه ی خدا را... علی تو را می کَند از زمین و وصل می کند به خدا... علی حکم پدریش از جانب خدا آمده... راحت بگو: سلام بابا و در آغوشش خودت را رها کن. پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98