این جاده به رسم وفا میرسد به تو یاحسین...
#اربعینِ_۹۷
#نائب_الزیاره_شهید_آقاسجاد_طاهرنیا
@shahid_tahernia94
#مهدی
#کلام_شهدا
#شهید_مهدی_زین_الدین:
⭕️هر گاه شب جمعه #شهدا را یاد کردید(با شرط اخلاص)
آنها شما را نزد #اباعبدالله (علیه السلام) یاد میکنند...
🕊توفیق نداشتید به #شهدا سر بزنید؟؟؟
👈🏻رفیق هنوز #دیر نشده
🔸دل ڪه #هوایے شود، پرواز است ڪه آسمانیت مےڪند. و اگر بال #خونیـن داشته باشےدیگر آسمــان، طعم #ڪربلا مےگیرد.
✋🏻دست بر سینہ، بہ زیارت #شهــــــداء "مےنشینیم همه با هم می خوانیم.
بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم.
🍃شادی روح شهدا،امام شهدا صلوات🍃
#بدم_المظلوم_عجل_لولیک_الفرج
#انتشار_دهید
@shahid_tahernia94
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات سراسر عشق،سردار شهید
#حاج_حسین_همدانی
کتاب:مهتاب خین
*پیکار در عسرت
قسمت55
از سر ناچاری در حالی که ب چند مطلب واقف بودم :می دانستم که بلد نیستم زاویه یاب قبضه 120 م.م اسرائیلی را ببندم . ضمن این که می دانستم اگر آن را به صورت غلط ببندم ،بعد از پرتاب گلوله ،این گلوله می رود هوا و درست در همان زاویه برمی گردد ،یا روی سرمان یا در نزدیکی مان می ترکد . در ثانی ،وضعیت روحی بنده را هم شما باید در نظر بگیرید ؛درست است که طی دوران سربازی ،آموزش کار با قبضه خمپاره انداز را دیده بودم ،ولی آخر جنگ که ندیده بودم . این بار دیگر در میدان تیر پادگان همدان لا خمپاره تفنن نمی کردیم ، قرار بود وسط میدان یک جنگ تمام عیار ،خمپاره در کنیم !
این جا مجبورم اعتراف کنم که در طول زندگی ام به عنوان یک رزمنده ،اولین بار در همان ماجرا بود که آمدم و ضعف تخصص و روحیه ی خودم را با توکل به خدا و توسل به اولیاء الهی جبران کردم .
دنبال این بودم که یک جوری قضایا را برگزار کنم تا خودشان کوتاه بیایند و من ناشی ،مجبور به کار با آن قبضه ها نشوم . در عرف کلاسیک ،رسم این است که برای قبضه ی خمپاره انداز می آیند و چاله مناسبی حفر می کنند و قنداق قبضه را داخل آن مستقر می کنند . دیدم خوب است از همین بهانه استفاده ی بهینه را به عمل بیاورم .لذا گفتم بروند ودر چند منطقه که خاک چغر وسفتی داشت ،با بیل و کلنگ زمین را بکنند .فکر می کردم زور وفشار کار ،سر چشمه ذوق شان را کور می کند . تا می گفتم بروید وزمین را بکنید ،این ها جنگی می گفتند :به روی چشم !
ذوق زده می رفتند در آن زمین سخت ،چندین حفره ی عمیق می کندند و آماده می کردند .دست های شان تاول زده و تاول ها ترکیده بودند،ولی عین خیالشان نبود . وقتی دیدم راه دررو برایم نگذاشته اند ،به آن ها گفتم :عزیزان ،ظاهر وباطن مطلب این است که من نحوه ی کار کردن با قبضه 120م.م. را بلد نیستم .به علاوه چون طرز کار زاویه یاب آن را نمی دانم ،کافی است گلوله را بر اساس زاویه بندی غلط پرتاب کنم ،آن وقت بر می گردد روی سرمان ،همه مارا نفله می کند .
باز گفتند :اشکالی ندارد شما گلوله را شلیک کن و اصلا نگران عواقب اش نباش .
ادامه دارد...
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات سراسر عشق،سردار شهید
#حاج_حسین_همدانی
کتاب:مهتاب خین
*پیکار در عسرت
قسمت:56
دیگر برایم چاره ای نمانده بود . گفتم:خب ،پس شما همگی ،قدری بروید عقب . از آن جا که طرز کار زاویه یاب قبضه 120م.م را بلد نبودم ،دستگیره ی آن را بدون محاسبه و به طور مکانیکی چرخاندم .گلوله خمپاره را برداشتم،ضامن آن را کشیدم ،زیر لب سه بار قل هوالله خواندم و آن را به گلوله دمیدم . حتی گلوله را بوسیدم و گفتم :خدایا به اومید تو!
ببین تپه ی اول قراویز که دست بچه ها ی خودمان بود . از تپه دوم تا پنجم آن ،دست دشمن بود و حتی با چشم غیر مسلح می شد روی خط الراس آن ها تردد نفرات بعثی رادید .دل خودم را خوش کرده بودم که اگر گلوله روی سرمان برنگردد ،شاید به لطف خدا برود طرف آن ها . بعد هم آن گلوله را با هزار حول ولا ،انداختم داخل قبضه 120م.م و...بنگ !
این مطلب رامن تابه امروز در چند جا گفته ام :خدا را گواه می گیرم ،اولین گلوله ی خمپاره ی 120م.م را که بدون محاسبه شلیک کردیم ،رفت وسط بعثی ها ی مستقر بر روی تپه دوم قراویز و همه ی آن ها را تکه تکه کرد .
می شود گفت شلیک مان ما رمیتی بود [با خنده]...ولکن الله رمی.
بچه ها بال در آورده بودند از خوشحالی . حالا مگر حرف حساب به خرج شان می رفت؟ هر چه می گفتم :آقا جان من برای پرتاب این گلوله ،از تخصص ننه ام استفاده کرده ام،باورشان نمی شد ![می خندد].
بعد از آن ماجرا ،آمدند و چهار قبضه خمپاره انداز دیگر هم برایمان آوردند و استعداد واحد ادوات بچه های سپاهی همدانی جبهه قراویز ،رسید به شش قبضه خمپاره انداز .به علاوه مدت ها برای بچه ها آموزش تخصصی کار با پلاتین برد ،زاویه یاب و محاسبه و دیده بانی خمپاره انداز را به مورد اجرا گذاشتند . با همه ی این تمهیدات ،شلیک های بعدی ما ،ابدا به پای آن دقتی که در جریان پرتاب آن گلوله ی ما رمیتی مشاهده کردیم ،نرسید که نرسید !دیگر هیچ وقت نشد که بتوانیم گلوله یمان را با چنان دقتی بفرستیم بر روی هدف . داستان آن شلیک ما رمیتی ،هنوز هم در بین بچه رزمنده های قدیمی سپاه همدان ،زبان زد خاص وعام است .
ادامه دارد...
یادگاه ••مسافرتاسوعا••شهيد(سجادطاهرنيا)
نمایشگاهی در حرم حضرت زینب بیاد شهدای مدافع ایرانی... شهید آقا سجاد طاهرنیا @shahid_tahernia94
فرازهایی از وصیتنامه شهید سید سجاد طاهر نیا
«به نام آنکه عشق را آفرید تا ارباب عاشقان حسین (ع) شود»
دو توصیه از دو پدر شهید
چند سال پیش دو بزرگی که پدر شهید بودند به من توصیه کردند که دو چیز را هرگز فراموش نکنم
1- هر روز خواندن زیارت عاشورا
2- قناعت کردن در تمامی کارها
پدر و مادر
با عرض سلام به شما عزیزان که تمام وجود و هستی خودتان را فدای تربیت بنده حقیر کردید. از شما عزیزان ممنون هستم ولی شرمنده که نتوانستم هیچگاه کنار شما باشم و خدمتی برایتان انجام بدهم. فقط میتوانم بگویم انشاءالله حضرت زهرا (س) و حضرت علی(ع) اجرتان دهد و شفیع شما باشد، در آن روز سخت، مرا حلال کنید و این پسرتان را قربانی و فدایی، پسر ارباب بیکفنمان کنید، از خداوند برای شما صبر و سلامتی خواستارم و از شما خواهش میکنم مثل همیشه کمک و پشتیبان همسر و فرزندانم باشید. دوستدار شما : پسر شرمنده شما
همسر عزیزم
با عرض سلام و خدا قوت به شما که همه بار این زندگی و تربیت فرزندانمان بدوش شما است. از حضرت زینب (س) و بیبی سهساله برای شما آرزوی سلامتی و صبر و استقامت طلب میکنم. از شما بهخاطر همهچیز ممنونم و از اینکه در تمامی مراحل زندگی پشت بندهی حقیر بودی و مرا در تمامی لحظات یاری کردی از خدا میخواهم در آخرت باهم باشیم شاید سختیهایی که در زندگی با بنده کشیدی را جبران کنم. لطفاً فاطمه رقیه و محمدحسین را ولایی تربیت کنید و به آنها بگویید که من به چه اندازه دوستشان دارم. خداوند توفیق داد هر روز دو رکعت نماز برای عاقبتبهخیری از روز اول تولد بچهها تا الآن خواندم اگر در توان شما بود برایشان بخوانید. یادتان باشد در تمامی مراحل زندگی فقط توکل کنید به خدا و قناعت کنید و به هر چیزی که خداوند به شما داده راضی باشید و از کسی جز خداوند چیزی نخواهید. ببخشید که در لحظات سخت نبودم هرچند وظیفه بنده بود. اما به خاطر همه سختیها از شما عذرخواهی میکنم. از خط ولایت جدا نشوید و چادر این هدیه حضرت زهرا (س) را که امانتی دست شما هست، را پاسداری کنید. سلام مرا به پدر و مادرتان برسان و به آنها بگو برای همهچیز تشکر میکنم.
گفتوگو و گزارش از الهام پناهیفر
🔘🔜 @shahid_tahernia94