⭕️ #راست_قامتان_جاودانه_تاریخ
🔻 #شهید_بهشتی :🔻
💠 نترسید و سست نشوید و حتی دچار غم و غصه هم نشوید؛ انقلاب با چهرهها و دلهای افسرده تضمین نمیشود، بلکه با دلهای پرشور و چهرههای #شاداب تضمین میشود...
💠 این چیزی است که از شما میخواهم و خودم نیز به آن عمل میکنم؛ هیچ کس مرا در سختترین شرایط نیز نتوانسته با قیافه #افسرده ببیند، چرا افسرده باشیم؟! ما که به دنبال "احدی الحسنیین" هستیم (یا شهادت یا #پیروزی) دیگر چرا افسردگی؟! اگر چهرهها شاداب باشد و با نشاط باشید، آن وقت شعارتان همین است که آمریکا و #مزدوران او هیچ غلطی نمیتوانند بکنند....
💠 ما در زیر بار سختیها و مشکلات و دشواریها قد خم نمیکنیم؛ ما راست قامتان جاودانه تاریخ خواهیم ماند. تنها موقعی سرپا نیستیم که #شهید شویم و یا زخم بخوریم و بر خاک بیفتیم و الّا هیچ قدرتی پشت ما را #نمیتواند خم کند....
@Shahid_tahernia94
#همداني
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات سراسر عشق،سردار شهید
#حاج_حسین_همدانی
کتاب:مهتاب خین
پیکار در عسرت
قسمت:60
منظور پیچک از عملیات بزرگ ،نبرد دوم بازی دراز در اردیبهشت1360 بود .منتها در زمان عملیات دوم بازی دراز _بنده به دلایلی که متعاقبا عرض خواهم کرد _به عنوان مسئول واحد تدارکات سپاه همدان ،در آن شهر حضور داشتم . البته در گرما گرم همین عملیات که در 2اردیبهشت سال1360 در بازی دراز انجام گرفت ،به بهانه انتقال تداراکات جبهه سر پل ذهاب ،به مدت دو روز به منطقه آمدم .
خلاصه منظورم این است که پیچک از همین اولین برخوردش با نیرو های ما در زمستان 59 ،با آن تواضع و خلوص مثال زدنی اش واقعا قلوب همه ی بچه ها را به خودش جذب کرد . در آن روزهای سخت و پر از تلخی های اول جنگ ،این تواضع و دلسوزی پیچک نسبت به بچه رزمنده های جبهه سر پل ذهاب ،در سایر مسئولین کمتر مثل ومانندی داشت.
دائم از محور ها ومناطق بازدید می کرد .می آمد سنگر به سنگر ،می نشست پای صحبت بچه ها ،با دقت به حرف هایشان گوش می داد. با همان سعه صدری که از پیشنهادهایشان استقبال می کرد ،پزیرای انتقاد هایشان هم بود . بعد هم مسائل مطرح شده توسط بچه ها را سریع جمع بندی می کرد و بدون فوت وقت ،شخصا می رفت دنبال حل و فصل آن ها.
مثلا در آن ماه های اول جنگ، یادم هست که یک پست دژ بانی توسط سپاه غرب در اسلام آباد احداث شده بود که مسئولین این دژبانی ،بعضا نسبت به کاروان های حامل کمک های مردمی همدان برای جبهه سر پل ذهاب ،سخت گیری های بی مورد اعمال می کردند به محض این که پیچک از این مساله مطلع شد.،طی دستور اکیدا کتبی به این دژبانی نوشت :
ادامه دارد..
125
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🗞چندرسانهای| #پرونده_افول_آمریکا
🔺️ رهبرانقلاب: #آمریکا_رو_به_افول_است. این وضعیّتی که آمریکاییها دچارش شدند، عامل بلندمدّت دارد؛ اینها در طول تاریخ وضعیّتی را به وجود آوردند که نتیجهاش همین است و به این آسانیها علاجشدنی نیست. این سنّت الهی است، اینها محکومند به اینکه ساقط بشوند، محکومند به اینکه افول کنند، زایل بشوند از صحنهی قدرت جهانی.
🔺️ این بیانات رهبر انقلاب بود درباره روند رو به افول قدرت نرم و سخت آمریکا در دیدار بهمناسبت روز دانشآموز .
⚡ به همین مناسبت پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR پرونده «افول آمریکا» را منتشر میکند.
🔍 مشاهده تولیدات➕تحلیل👇
http://farsi.khamenei.ir/usa-decline/
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات سراسر عشق،سردار شهید
#حاج_حسين_همداني
کتاب:مهتاب خین
*پیکار درعسرت
قسمت:61
اکید کتبی به این دژبانی نوشت:
بسمه تعالی
به دژبانی سپاه غرب_اسلام آباد
سلام علیکم
تردد اشخاص و خودروهایی که دارای برگه ی حکم مأموریت از سپاه همدان باشند, کاملا آزاد و بلامانع است و به هیچ عنوان, نیازی به کنترل آنها نیست.
اجرکم عندالله
عملیات غرب_ پیچک
آخر, عناصر آن پست دژبانی, خودروهای حامل کمک های اهدایی مردم همدان به بچّه های جبهه ی سر پل ذهاب را به اسم کنترل محموله های شان, مجبور می کردند به پادگان ابوذر بروند و بارشان را در آنجا تخلیه کنند. بعد از صدور دستور کتبی پیچک دیگر ما با آن دژبانی مشکلی پیدا نکردیم و روند کمک رسانی مردم استان همدان به بچّه های شان در محور میانی جبهه سر پل ذهاب , به سهولت انجام می شد.
نمونه ی دیگری از مساعدتهای بسیار مؤثر غلامعلی پیچک نسبت به بچّه رزمنده های همدانی, در رابطه با رفع معضل اسکان آنها در پادگان ابوذر بود. تا قبل از آمدن پیچک به غرب مسئولین وقت, در آن پادگان یک محل بسیار کوچکی را به عنوان عقبه ی نیروهای همدانی,به ما داده بودند طوری که بیتوته بچّه ها در آنجا خیلی دشوار بود. پیچک که آمد دستور داد یک بلوک کامل از آپارتمانهای پادگان ابوذر را در اختیارمان بگذارند. در نتیجه, کل نیروهای فرسوده و خسته ی عملیاتی ما, برای استراحت و تجدید قوا, می رفتند به عقبه ی خودشان در آن بلوک آپارتمانی و مشکل بی جا و مکانی شان, با عنایت پیچک رفع شد.
از مراتب حسن خلق, عاطفه, معرفت و انسانیت پیچک, هر چه بگویم کم است. برخوردهایش با آدم ها محشر بود. فرق نمی کرد طرف چه کاره است; یک رزمنده ساده یا فرمانده ای عالی رتبه , در هر حال, مؤدب بود و بسیار افتاده, از اواخر اسفند ۵۹ تا اوایل تیر ۱۳۶۰ که مجبور شدم در همدان بمانم, او را ندیده بودم. وقتی دوباره به منطقه بر گشتم, از بچّه ها شنیدم اکثر شبها, پیچک به شهرک المهدی (عج) می آمد.
شب را پیش بچّه های همدانی بیتوته می کرد. خیلی با آنها گرم می گرفت و می گفت و
◾۱۲۶
﴾﷽﴿
پنجشنبه ها تو زائر حســـــــــــــــیــــنی
و من زائر تـــــــــــــــــــــوام...
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات🌺
#مزارِشهید_آقاسجاد_طاهرنیا
#گلزارشهدایِ_رشت
@shahid_tahernia94
#مهدی
🔷بهترین دعا بعد از وضو چه دعائی است؟
🔹در روایات آمده است، کسی که بعد از وضو «آیت الکرسی» را بخواند، خداوند متعال ثواب چهل سال عبادت را به او عطا می کند و مقامش چهل درجه بالا می رود،
🔹آیت الکرسی عظیم ترین آیه ی قرآن کریم است، مقید باش به خواندن این آیه ی بزرگ بعد از وضو و نمازت، ثوابش را هم هدیه کن به امام زمانت و منتظر برکات فوقالعاده آن در زندگی ات باش.
#آیت_الکرسی
#التماس_دعا
@shahid_tahernia94
#مهدی
غم هجران ٺو اے یار مرا شیــــدا کرد
غیبٺ و دورے ٺو حال مرا رســـوا کرد
دورے تو اثر جمع بدےهاے من اســت
شرمسارم گنهم چشم تو را دریـــــا کرد
#به_وقت_غروبِ_جمعه
#السلامعلیڪیابقیةاللهفیارضه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌺
@shahid_tahernia94
#مهدی
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا )
6⃣2⃣
می خندید. عجیب آقا صفت و مرد بود.
○و به همین ترتیب، هم به آن ذهنیت قبلی شما غلبه کرد،وهم با بچه رزمنده های همدانی صمیمی شد.
□بله، طوری شد که بچه ها دلشان برای دیدار او پر می کشید. وقتی آذرماه سال ۱۳۶۰،طی عملیات مطلع الفجر، پیچک به شهادت رسید،تک به تک بچه های همدانی در جبهه ی سر پل ذهاب،احساس می کردند برادر دلبندشان را از دست داده اند. اصلا آن انگیزه ی بالایی را که ما در بین بچه هایمان، برای شروع مرحله ی دوم عملیات مطلع الفجر در منطقه ی تنگ کورک۱ می دیدیم، عمدتا ناشی از تاثیر عاطفی شدید شهادت غلام علی پیچک بود. همه دوستش داشتند، همان قدر که او آن ها را دوست داشت. بچه های ما می گفتند: حالا که پیچک ما شهید شده ، آیا نبایستی انتقام خون او را از دشمن بگیریم؟
به این ترتیب،حتی شهادت مظلومانه پیچک هم برای ادامه ی رزم در بین بچه های ما، نقش عنصر محرک را ایفا کرد. یادش به خیر، که خیلی آقا بود.
○پس به این ترتیب،با مساعدت پیچک، وضعیت جبهه ی سر پل ذهاب سر و سامان گرفت؟
□درست است. مطلب دیگر اینکه ، ما علاوه بر پادگان ابوذر، عقبه ی دم دست تری هم برای بچه هایمان در شهر متروکه ی سرپل ذهاب احداث کردیم.
○منظورتان از این عقبه ی دم دست تر، همان انبار نوشابه است؟
□نه. علاوه بر آن انبار، در پشت آنجا، منزل متروکه ی دو طبقه ای بود که به قول معمارها؛ مهندسی ساز بود: سرویس بهداشتی و حمام مجهزی داشت، به علاوه ی یو حیاط دلباز، آنجا را هم تر و تمیزتر کردیم و شد عقبه ی نزدیو بجه هایمان.
○تکلیف اموال و اثاثیه ی بر جای مانده مردم در خانه های شهر سر پل ذهاب چه شد؟
□بعد از اینکه وضعیت خطوط دفاعی تثبیت شد و جبهه ی ما سر و سامانی به خودش گرفت، در صدد برآمدیم تا تکلیف اموال بر جای مانده از مردم در اماکن مسکونی وتجاری شهر سر پل ذهاب را مشخص کنیم. لذا با استانداری کرمانشاهان و رده های اداری و انتظامی این استان هماهنگی به عمل آوردیم تا در یک روند نظارت شده و تدریجی، سکنه ی شهر بیایند و اموال و اثاثیه خودشان را ببرند. در نتیجه، دیگر
___________________________
۱. به خواست خدا. در ادامه ی این جلسات، بنده به تفضیل درباره ی چگونگی و چرایی وارد عمل شدن بچه های همدان در تنگ کورک و ماجراهای آن نبرد عاشورایی و با شکوه، تو ضیحات لازم ارایه خواهم داد.
۱۲۷■پیکار در عسرت
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
بسم الله الرحمن الرحیم
6⃣3⃣
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
مردم به صورت نوبت بندی شده،با کامیون و وانت بار به سر پرذهاب می آمدند و کل وسایل و اموالشان را بار می زدند و می رفتند.
○روند گفت و گو به قدری معطوف به حوادث و ماجراهای جنگ در غرب شد که از پرداختن به زندگی شخصی و خانوادگی تان بازماندیم.اگر موافق باشید،کمی هم بپردازیم به نیمه ی پنهان زندگی تان.
■همانطور که در اوایل این گفت وگو خدمت شما عرض شد ؛بنده در سال ۱۳۵۶ ازدواج کردم .همسرم،دختر دایی ام بود که خب به علت ارتباط خویشاوندی،هردوازهم شناخت داشتیم.ایشان انسانی مومن و فوق العاده صبور و انقلابی است.حتی می توانم بگویم به مراتب از خودم حزب اللهی تر است.در بحث انتخاب همسر،کورکورانه واحساسی اقدام نکرده بودم.چنان که گفتم،دختر دایی خودم بود از من شناخت نسبتا جامعی داشت می دانست چه جور آدمی هستم و چه سوداهایی در سر دارم از فردای ازدواج مان خودم ایشان را وارد گود مطالعه و کارهای انقلابی کردم. ناگفته نماند که خودش هم زمینه خوبی داشت در آن روزها،ما با یک زوج مذهبی مبارز مرتبط بودیم که عبارت بودنداز آقای دکتر هوشنگ باب الحوائجی' و همسرشان که یک خانم دبیر و فرهنگی بود.این دونفر آدم های مبارزی بودند که حتی در جریان کار مبارزاتی نسبت به هم شناخت پیدا کردند وکارشان به ازدواج کشید.طی دوران قبل از انقلاب و سال های ۵۶ و۵۷،من و همسرم با همین خانواده انقلابی مرتبط بودیم.
○واکنش همسرتان در قبال ورودتان به سپاه پاسداران چگونه بود؟
■اصلا با اصرار شدید ایشان بود که وارد سپاه شدم.به خاطر دارم آن اوایل که بچه های سپاه همدان،تمام شبانه روز خودشان را در سپاه می گذراندند،من به همسرم گفتم:وضع سپاهی جماعت این طوری است؛شاید هفته به هفته هم نتوانند سری به خانه وکاشانه شان بزنند شما چه می گویید؟
در جواب بنده،ایشان خیلی محکم گفت:خب،من هم همین را می خواهم![میخندید]....حتی وقتی در اواخر پاییز سال ۵۹ ، زمان وضع حمل نزدیک شده بود،پیغامی فرستاد:مبادا به خاطر تولد بچه،جبهه را ول کنی وبه همدان برگردی!گفتم که، ایشان از بنده خیلی بسیجی تر است.
○ و حاصل این وصلت ؟؟
____________________
1-دکتر باب الحوائجی متخصص رشته ارولوژی است و هنوز هم در شهر همدان طبابت می کند.
ادامه دارد .....
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
✔️توصیه ویژه آیت الله بهجت(ره):
🔷تکان میخوری بگو یا صاحب الزمان
🔷می نشینی بگو یا صاحب الزمان
🔷برمیخیزی بگو یا صاحب الزمان
🔹صبح که از خواب بیدار میشوی مؤدب بایست
و صبحت را با سلام به امام زمانت شروع کن و
بگو آقا جان دستم به دامانت خودت یاری ام کن
🔹شب که میخواهی بخوابی اول دست به سینه
بگذار و بگو"السلام علیک یا صاحب الزمان" بعد بخواب.
🔹شب و روزت را به یاد محبوب سر کن که اگر
اینطور شد، شیطان دیگر در زندگی تو جایگاهی
ندارد، دیگر نمیتوانی گناه کنی، دیگر تمام وقت
بیمه امام زمانی.
🔹امیرالمؤمنین(ع) فرموده است: "که در حیرت
دوران غیبت فقط کسانی بر دین خود ثابت قدم
می مانند که با روح یقین مباشر و با مولا و
صاحب خود مأنوس باشند."
📚کمال الدین و تمام النعمه،ص303
@shahid_tahernia94
#مهدی
بسم الله الرحمن الرحیم
6⃣4⃣
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا
■درسال۵۷ خداوند به ما دختری عنایت کرد که مقدار نبود بیش از یک ماه در این عالم بماند،اسمش را گذاشته بودیم زهرا.فرزند دوم،پسری بود که اسم او را گذاشتیم وهب.
●این نام گذاری علت خاصی داشت؟
■بله.قبل ازانقلاب که داستان واقعه ی کربلا را مطالعه می کردم،اواخر تابستان ۵۶،کتابی به دستم رسید به نام خاندان وهب' موضوع کتاب درباره ی جوانی مسیحی به نام وهب بن عبدالله کلبی بود که به همراه مادر سالخورده و همسر نو عروس خودش،به قافله حضرت امام حسین(علیه السلام)ملحق شد.اسلام آورد و روز عاشورا در رکاب سید الشهدا(علیه السلام)شجاعانه شمشیر زد وبه شهادت رسید.آن کتاب را هنوز هم دارم.همان زمان به ذهنم رسید اگر روزی خداوند به من پسری عنایت کند،اسم او را بگذارم وهب.چون خیلی به این شهید بزرگوار دشت کربلا علاقه مند شده بودم. وهب بن عبدالله جوان مسیحی رشید وآزاده ای بود که در بزنگاه سرنوشت ؛ جایی که سابقه داران در اسلام و مسلمانی امتحان بدی پس دادند،او خوب تشخیص داد،خوب فهمید وخوب راه خودش را انتخاب کرد.
در اوایل زمستان سال ۱۳۵۹ که در جبهه ی سرپل ذهاب می جنگیدم، خدا تفضل کرد و وهب را به ما داد.البته موقعی توانستم به همدان برگردم که این بچه حدودا دو ماهه بود.بعد از وهب،خدا
برادرش مهدی را به ما داد.فرزند سوم دختری است که نام او را هم گذاشتیم زهرا.بچه ی ته تغاری خانواده هم سارا خانم است.
●بعد انقلاب و خصوصا طی دوران جنگ هشت ساله،همسرتان با این معضل که شوهرش در کسوت یک پاسدار انقلاب و یک فرمانده جنگی هیچ وقت در شهر و خانه حضور ندارد،چطور کنار آمد؟
■در تمام سال های دفاع مقدس،بزرگ ترین مشوق من برای حضور در جبهه ها همسرم بوده.خدا گواه است حتی یک بار هم نشد که بابت نبودن من،کمترین گلایه ای را ابرازکند.با نهایت صلابت روحی با مسأله حضور شبانه روزی بنده در جبهه کنارآمد و کانون خانوادگی ما را اداره کرد.لذا توفیقات خودم در تمام آن سال ها را بیش از هرکس دیگر،مرهون ایمان قوی، صبر خارق العاده و مدیریت دقیق همسرم در اداره ی پشت صحنه زندگی ام می دانم.خدا به ایشان اجر بدهد.....خب دیگر،
___________________________
1_ر.ک.به کتاب؛ خاندان وهب،به قلم نوح الدین ضیاء، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی،چاپ اول،تیرماه سال ۱۳۵۶
#129
ادامه دارد ....
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
🌺جان میدهم فقط و فقط پای سامرا
زاده شدم به شوق تمنّای سامرا
دیگر نیازمند کسی نیستم که من
هستم گدای دست تو آقای سامرا
حال مرا برای خودت روبه راه کن
حاذق ترین طبیب مسیحای سامرا🌺
#هشتم_ربیع_الثانی
#ولادت_امام_حسن_عسکری_ع_مبارک🌺
@shahid_tahernia94
#مهدی
بسم الله الرحمن الرحیم
6⃣5⃣
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
به گمانم مباحث خانوادگی ما, در همین حد که مطرح شد, کافی باشد...( می خندد )
# می رسیم به فصل زمستان سال ۱۳۵۹ و مشخصاً دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی
* مطلب مهمی به یادم آمد! تقریباً اواسط بهمن ماه سال ۵۹ بود که برای چند روزی به همدان برگشتم تا یک سری ملزومات مورد نیاز جبهه ی سر پل را تاُمین کنم. خبردار شدیم آقای محمدعلی رجایی_ که آن روزها نخست وزیر کشور بود. به دعوت استاندار همدان; آقای دکتر محمد علی کی نژاد, برای بازدید از ادارات و نهادهای استان, به همدان آمده است.
آقای رجایی, ابتدا به استانداری رفت. آنجا با مسوُولین سیاسی اداری استان , جلسه ای داشت.حوالی ظهر با وجود آنکه همه رقم امکانات پذیرایی از نخست وزیر مملکت در میهمان سرای لوکس و مجهز استانداری فراهم بود, آقای رجایی مسرانه گفت: بنده می خواهم دیداری با برادرهایم در سپاه استان داشته باشم, ناهار را هم با همان بچه ها می خورم, در نتیجه استاندار و سایر مسوُولین اداری استان هم به ایشان تاُسی کردندو همگی آمدند به سپاه.
# حال و هوای حاکم بر سپاه استان, در لحظه ای که مطلع شدید نخست وزیر جمهوری اسلامی به دیدار سپاهیان همدان می آید, چگونه بود?
در سپاه غلغله ای به پا شد, آن سرش ناپیدا. بچه ها از خوشحالی بال درآورده بودند,خب, رجایی انسانی بود که هر آدم صاحب فطرت و شریفی او را دوست داشت.
هم به جهت سابقه مبارزاتی سیاسی_فرهنگی درخشانش در رژیم گذشته, هم به لحاظ اینکه از بین محروم ترین اقشار زحمت کش جامعه برخاسته بود و بعد از قبول مسوُولیت نخست وزیری, همچنان با محرومان شهری و روستایی مملکت حشر و نشر داشت. در زندگی شخصی اش هم اسیر زرق و برق های دنیوی نشد و مثل دوره ی معلمی اش ساده زیست بود.
در آن روزگار وانفسای بعد از انقلاب, که سیاست مدارهایی از قبیل ابوالحسن بنی صدر,حَبِ"من" خورده بودند و مدام در محافل شبه روشنفکری اقشار مرفه و متمول کشور منم, منم می زدند و زیر عکس مصدق می نشستند و پز وطن دوستی می دادند, رجایی از همان روز شروع به کارش گفته بود: مقلد امام و فررند مجلس هستم. بنده هم یکی از میلیون ها نفر محرومین حزب اللهی این کشورم.
او این بیانات را در شرایطی به زبان می آورد که غالب رسانه های گروهی و محافل.....
ادامه دارد ....
صفحه # 130
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
6⃣6⃣
سیاسی و فرهنگی کشور, حتی از شنیدن نام حزب الله و مکتب اکراه داشتند. برای خود ما بچه سپاهی ها,رجایی از یک بابت دیگر هم جاذبه داشت; در شرایطی که عقلای خیلی مصلحت اندیش سیاسی, معتقد به رفتن پای میز مذاکره با دشمن بودند, محمدعلی رجایی به عنوان مسوُول قوه ی مجریه نظام انقلابی جمهوری اسلامی, در نشست ویژه شورای امنیت ملل متحد برای بررسی جنگ عراق و ایران , صراحتاً گفته بود: ما ایران را گورستان مزدوران بعثی امپریالیسم خواهیم کرد.از محاصره اقتصادی و نظامی هم باکی نداریم, روزی که تجهیزات و مهمات مان تمام شوند, تازه جنگ انقلابی مردم ما آغاز خواهد شد و ما سرنوشت جنگ را در میدان جنگ مشخص خواهم کرد.
آن روزها, واقعاً به ایمان, شجاعت,درایت و میهن دوستی آقای رجایی مباهات می کردیم.لذا, وقتی خبر رسید که ایشان عازم سپاه همدان شده,بچه ها از فرط ذوق و شوق در پوست شان نمی گنجیدند. البته تک و توکی از اعضای نااهل سپاه را هم داشتیم که به واسطه ی طرفداری از گروهک های مجاهدین خلق و جنبش مسلمانان مبارز, با شنیدن این خبر, رو ترش کردند, اما جراُت ابراز وجود نداشتند . در همین حال و هوا بود که آقای رجایی و همراهان ایشان, وارد سپاه شدند.
#از مسوُولین سپاه استان همدان, مشخصاً چه کسانی به استقبال آقای رجایی رفتند?
* فرمانده موقّت سپاه استان,آقای محمد حسینی,حجت الاسلام محمد جوادی نماینده ی حضرت امام(ه) در سپاه استان همدان, حاج محمود نیکو منظر, حاج محمد سماوات, اسماعیل فدایی, مسوُول واحد روابط عمومی سپاه استان و...تعدادی دیگر از برادران که نامشان را به خاطر ندارم.
# نماز ظهر و عصر را هم آقای رجایی در سپاه همدان خواند?
* نه چون پایان جلسه ایشان با مسوُولین استان.مقارن با اذان ظهر بود, ایشان نماز را در نمازخانه استانداری به جماعت برگزار کرد. بعد از نماز برای دیدار با بچه های سپاه و صرف ناهار عازم سپاه همدان شد. بعد از یک معارفه مختصر, گفتند نخست وزیر آمده ناهار را مهمان پاسداران همدان باشد. بلافاصله دست به کار شدیم و به برادرمان آقای حجت ترکمان;مسوُول آشپزخانه سپاه پیغام فرستادیم, لااقل نیمروی خوبی برای آقای رجایی درست کند.
آقا چشم شما روز بد نبیند! آقای رجایی به محض این که شنید برای ایشان
۱۳۱ # پیکار در عسرت
🌺🌹اللهم صلي علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم
تقديم به روح بلند شهيد عزيز اقا سجاد طاهرنيا كه در فضاي مجازي نيز مظلوم و غريب است.
شادي روحش صلواتي هديه فرماييد بر محمد و ال محمد.🌹
محل شهادت : لاهور
#شهید_صادق_گنجی
در روز 29 #آذرماه سال 69 در مراسم #تودیع که از طرف ادبا، نویسندگان، شعرا و خبرنگاران
در هتل اینترنشنال لاهور برگزار شده بود،
این شهید به منظور شرکت در جلسه
در ساعت هفت و 45 دقیقه جلو درب هتل میرسد
و به محض پیاده شدن از ماشین،
مورد هجوم وحشیانه چند تن از ایادی استکبار جهانی و وهابیون ملحد قرار می گیرد
و با رگبار دشمن به خون خویش میغلتد
و خون پاک و مطهرش، زمین لاهور را برای همیشه #رنگین می کند.
#روحمان_با_یادش_شاد
#سالروز_شهادتت_گرامی_سفیر_خوش_صفیر
@Shahid_tahernia94
#همداني
🔴تشرف شیخ محمد طاهر نجفی خدمت آقا امام زمان عج
✅سالها خادم مسجد کوفه بود.ایشان از هر دو چشم نابینا شد،می گفت:
💠« هفت یا هشت سال قبل زندگی ام نمی چرخید.
شب جمعه ای هیچ غذایی نداشتیم و بچه ها از گرسنگی ناله می کردند.
✨بسیار دلتنگ شدم. رو به قبله،نشسته بودم و اظهار می کردم که خدایا به همین حالت فقر و پریشانی راضی هستم.
و برایم چیزی بهتر از آن نیست که چهره مبارک سید و مولای عزیزم را به من نشان دهی و دیگر هیچ نمی خواهم.
✳️ناگهان خود را سر پا دیدم که در یک دستم سجاده ای سفید و دست دیگرم در دست جوان جلیل القدری که آثار هیبت و جلال از او ظاهر است، قرار داشت. ایشان لباس نفیسی مایل به سیاه در برداشت.
☘ من ظاهربین، خیال کردم که یکی از سلاطین است؛ اما عمامه به سر مبارک داشت و نزدیک او شخص دیگری بود که لباس سفیدی به تن کرده بود.
🔆با این حالت به سمت دکه ای که نزدیک محراب است به راه افتادیم وقتی به آن جا رسیدیم، آن شخص جلیل که دست من در دست او بود فرمود:
یا طاهر افرش السجاده.( ای طاهر سجاده را فرش کن.)
✳️آن را پهن نمودم دیدم سفید است و می درخشد و با خط درخشان چیزی بر آن نوشته شده بود ولی جنس آن را تشخیص ندادم. من با ملاحظه انحرافی که در قبله مسجد بود، سجاده را رو به قبله فرش کردم.
🌹فرمود: چطور سجاده را پهن کردی؟
من از هیبت آن جناب از خود بی خود شدم و از شدت حواس پرتی گفتم: فرشتها بالطول و العرض ( سجاده را به طول و عرض پهن نمودم. )
☘فرمود: این عبارت را از کجا گرفته ای؟
🌟گفتم: این کلام از زیارتی است که با آن، حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف را زیارت می کنند.
💐در روی من تبسم کرد و فرمود: اندکی فهم (دانایی)داری.
🌸 بعد هم بر آن سجاده ایستاد و برای نماز تکبیر گفت و پیوسته نور عظمت او زیاد می شد به طوری که نظر بر روی مبارک ایشان ممکن نبود. آن شخص دیگر، به فاصله چهار وجب پشت سر ایشان ایستاد.
🌟وقتی از نماز فارغ شدند، حضرتش را دیگر در آن جا ندیدم اما مشاهده کردم که آن بزرگوار روی یک کرسی حدود دو متری که سقف هم داشت، نشسته اند و آن قدر نورانی بودند که چشم را خیره می کرد.
☀️از همان جا فرمودند:
« ای طاهر احتمال می دهی من کدام سلطان از این سلاطین باشم؟ »عرض کردم: مولای من، شما سلطان سلاطینید و سید عالمید و از این سلاطین معمولی نیستید.
🌺فرمود:
« ای طاهر به مقصد خود رسیدی دیگر چه می خواهی؟ آیا ما شما را هر روز رعایت نمی کنیم؟ آیا اعمال شما بر ما عرضه نمی شود؟ »
💥بعد هم وعده گشایش از تنگدستی را به من دادند.
🔴در همین لحظه شخصی که او را می شناختم و کردار زشتی داشت از طرف صحن مسلم وارد مسجد شد.
⚡️ آثار غضب بر آن جناب ظاهر و روی مبارک را به طرف او کرد و رگ هاشمی در پیشانیش پدیدار شد و فرمود:
💥« ای فلان، کجا فرار می کنی؟ آیا زمین و آسمان از آن ما نیست و در احکام و دستورات ما جاری نمی شود؟ تو چاره ای جز آن که زیر دست ما باشی، نداری!»
🌺آنگاه به من توجه کرد و تبسم نمود و فرمود:
ای طاهر به مراد خود رسیدی؛ دیگر چه می خواهی؟
🌾از شدت هیبت آن جناب نتوانستم سخنی بگویم. ناگهان خود را در میان مسجد، تنها دیدم. به طرف مشرق نگاه کردم، دیدم فجر طلوع کرده است.
🌼طبق وعده حضرت، از آن تاریخ تا به حال الحمدلله در امر زندگی گشایش شده و هرگز به سختی و تنگی نیفتاده ام. »
️💦❄️🌷🌹🌷❄️💦❄️
📚داستان هایی از ملاقات با امام زمان عج
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
6⃣7⃣
سفارش تهیه غذای جداگانه داده ایم,خیلی جدی برگشت پرسید: غذای امروز شما چیست? یکی از بچه ها نتوانست جلوی دهان خودش را بگیرد و گفت: سیب زمینی و تخم مرغ آب پز. خیلی ناراحت شد و گفت: پس چرا می خواهید برای من تخم مرغ نیمرو کنید? این کارها از شما برادرهای من بعید است! خواستم خیال ایشان راحت بشود گفتم: بسیار خوب, می گویم همان ناهار جیره بچه ها را برای شما هم بیاورند و نیمرو درست نکنند. آقای رجایی گفت: به خدا قسم اگر نیمرو درست میکردید, من این جا هم غذا نمی خوردم.
خلاصه, سریع از آشپزخانه مقداری سیب زمینی و تخم مرغ آب پز با نان لواش و نمک آوردند به سالن غذاخوری سپاه و نخست وزیر جمهوری اسلامی و همراهانش خیلی خاکی و متواضع پشت میز نشستند و غذای فقیرانه شان را خوردند.
# بعد از صرف ناهار, آقای رجایی در سپاه ماند, یا از آنجا رفت?
* بنا به اصرار بچه ها, پذیرفت تا بیاید و در نمازخانه برای نیروهای سپاه همدان سخنرانی کوتاهی داشته باشد. بعد از صرف غذا , توی مسیر حد فاصل سالن غذاخوری تا نماز خانه, بچه ها ریختند اطراف ایشان را دوره کردند, مثل دسته ای پروانه عاشق نور که بر گرد شمعی فروزان حلقه می زنند, رجایی را در میان گرفتند. به قدری ذوق زده بودند و برای دیده بوسی او را در تنگنا و فشار گذاشته بودند که برگشت و گفت: گردنم را شکستید, آخر این دیگر چه جور نوازش و استقبالی است که شما از مهمان خودتان می کنید?!
...(می خندد )...خلاصه آمد و در نماز خانه سخنرانی شیوایی برای بچه سپاهی ها انجام داد.
# موضوع بیانات آقای رجایی به مناسبت ایام الله پیروزی انقلاب اسلامی شکرگزاری خالصانه به درگاه خدا برای سرنگونی رژیم طاغوت, بازگشت امام خمینی(ره) به میهن و استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران بود. در سخنرانی خودش یک مقایسه تحلیلی جالبی بین شرایط کشور در رژیم گذشته با ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی انجام دادو گفت: این انقلاب و این نظام مقدس, نعمتی بود که خدا از خزانه ی لطف خودش به ملت مسلمان ایران ارزانی کرد.بعد از پایان سخنرانی در میان بدرقه بسیار شور انگیز بچه ها, آقای رجایی راهی تهران شد .
۱۳۲ # صفحه مهتاب خین
#انتظار
یک بار دگر آمد
یلدای زمستانی
یلداست ولی چشمم
دلواپس و بارانی...
هرشب سحری دارد
حتی شب طولانی
یلدای تو ما را کشت
ای یوسف کنعانی...
@Shahid_tahernia94
#همداني
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴مختار وجنگ با تزویر
🌹🌹بمناسبت سالروز قیام مختار
🌹آخرین سخنان مختار قبل ازشهادت
♦️"امروز میخواهم به مصاف تزویر بروم که بدترین آفت دین است.تزویر با لباس تقوا و دیانت به میدان می آید. تزویر سکه ای دو روست که بر یک رویش نام خدا و بر روی دیگرش نقش ابلیس است.
♦️عوام خدایش را میبینند و اهل معرفت ابلیسش، و چه خون دل ها خورد علی از دست این جماعت. تزویر به شما امان میدهد تا مقاومتتان را بشکند، پس از غلبه شک نکنید گردنتان را خواهد شکست.
به نام الله پاسدارحرمت خون شهيدان
🔴🔴جريان نفاق رو به سقوط...
در اين برهه حساس و نفسگير كه كشور جمهوري اسلامي ايران ، از طرف استكبار جهاني با انواع جنگ هاي اقتصادي ، سياسي ، فرهنگي و رواني مورد هجوم وحشيانه قرار گرفته است چرا برخي مسئولين به جاي تلاش براي انسجام و وحدت ، دست به مسائل تفرقه انگيز مي زنند؟
حقيقت امر اين است كه اين سوال در جامعه كنوني به يك سوال جدي و اساسي تبديل شده است.
سلسله بي ادبي هاي نمايندگان مجلس به تيتر اول رسانه ها تبديل شده است . !
برگزاري جشن هاي مبتذل در دانشگاه ها از جمله دانشگاه الزهرا و برخي مراكز فرهنگي البته با حمايت مستقيم برخي مسئولين به وضوح ديده مي شود!
اين موضوعات را مي شود از جنبه هاي مختلف مورد بررسي قرار داد .
بي حرمتي نمايندگان مجلس به صورت سريالي اين فرضيه را برجسته مي كند كه ؛ در طول انقلاب اسلامي يكي از مظاهر قدرت نظام اسلامي اتكا به ارا مردم در انتخابات است كه مردم سالاري ديني را به رخ جهانيان مي كشد .
لذا جرياني در خارج از كشور از سال ها پيش مجري با چالش كشيدن اين قدرت اثر گذار شده و با همراهي عناصري در داخل كه نوعا نقاب به چهره دارند مي خواهند مردم ايران را از حضور در انتخابات دلسرد ، و مقبوليت نظام اسلامي را زير سوال ببرند.
بعد از برگزاري هر انتخاباتي اولين واكنش رسانه هاي معاند اعتراف به حضور چشمگير مردم در اين صحنه ملي است.پس نياز ان است با انواع جنگ هاي رواني جلو سيل عظيم مردم را سد كنند.
پس نتيجه اين مي شود كه ؛ اين حركات نمي تواند بدونه برنامه باشد .
برگزاري كنسرت هاي مبتذل و ايجاد دغدغه هاي غير متعارف مثل حضور بانوان در ورزشگاه ها و .،..،بخش ديگري از اين ماجرا است .
اگر دولت مردان و مسئولين حقيقتا دغدغه خدمت دارند چرا به وضعيت معيشتي و شغلي قشر جوان توجه نمي شود؟
در اولويت قرار دادن برنامه هاي بي محتوا به اسم خدمت نه تنها قابل باور نيست بلكه توهين مستقيم به شعور مردم ازاده و سر افراز ايران است كه در تمام مراحل پاي ارمان هاي نظام اسلامي ايران ايستاده اند.
چندي پيش مقام معظم رهبري ، موضوعات قابل تاملي از سال ٩٨ بيان ، و مردم و مسئولين را به هوشياري فرا خواندند.
با توجه به توصيه هاي معظم له ، اينگونه بايد بيان كرد كه ممكن است همه رخ داد ها زمينه اي از طرف جريانات همسو با مخالفين و معاندين نظام براي اجراي برنامه هاي خائنانه دشمن باشد!
شايد يكي از سخترين پيچ هاي تاريخي انقلاب در اين سال اتفاق افتد كه موجب ريزش بسياري از خواص جامعه خواهد شد و همينطور كنار رفتن پرده نفاق وظاهر شدن چهرهاي زشت و پليد افرادي كه با بازي هاي منافقانه تا به امروز بر مسند قدرت نشسته و ظلم هاي بيشماري را در حق مردم و اسلام روا داشته اند.
اين هم از اتفاقات طبيعي روزگار است كه قطعا بايستي رخ دهد و صف انسانهاي با تقوا و مخلص از شياطين جدا شود.تا زماني كه شياطين در ميان مردم باشند جامعه روي ارامش نخواهد ديد.
در نهايت توصيه حقير به عنوان كوچكترين عضو جامعه اسلامي اين است كه ؛ با حفظ هوشياري و بصيرت سياسي و اعتقادى سنگرهاي ارزشي وارماني جامعه اسلامي را با تلاش و كوشش مضاعف حفظ ، تا به حول قوه الهي و مديريت رهبر فرزانه انقلاب اسلامي از اين پيچ تاريخي با سربلندي عبور نماييم .
طبق وعده هاي صادقه امام خامنه اي مدظله العالي قطار انقلاب به سرعت درحال حركت به سوي عدالت جهاني است پس پياده شدن چند عنصر ضعيف النفس و حقير نمي تواند مانع اين حركت باشد.كه به فضل خدا پيروزي نزديك است.
اللهم عجل لوليك الفرج
✍محمدي همداني ١٣٩٧/١٠/١
شعری که مقام معظم رهبری خطاب به شهدا خوانده و گریه کردند؛
🔸ما سینه زدیم و بی صدا باریدند
🔸از هرچه که دم زدیم آنها دیدند
🔸ما مدعیان صف اول بودیم
🔸از آخر مجلس شهدا را چیدند
✅ شاعر خطاب به آقا در جواب شعری که خواندند:
🔹از اشک شما ارض و سما باریدند
🔹بر آه شما انس و ملک نالیدند
🔹گفتند همه "فدای اشکت آقا"
🔹تصویر شما را شهدا بوسیدند
🔹آقا خودتان حضرت خورشید هستید
🔹از نور شما ستاره ها تابیدند
🔹در مجلس خوبان شهدا هم بودند
🔹اما همگان گرد شما چرخیدند
🔹از اول و از آخر مجلس، شهدا
🔹آقای جهان سید علی را چیدند🌺
🍃🌸✨#مهتاب_خین
👈قسمت#68
💠برادر شهبازی
-تا پایان سال 59 باز هم به همدان مراجعت کردید؟
-اواخر اسفند 59 بود که از سپاه استان همدان پیغام رسید:آقای همدانی،هر چه سریع تر به همدان بیا،کار مهمی با شما داریم.
-برای شرکت در مراسم معارفه ی فرمانده جدید سپاه استان؟
-بله،حوالی عصر بود که به همدان برگشتم،نماز را به امامت حجت الاسلام جوادی اقامه کردیم.بعد شورای فرماندهی سپاه استان با شش عضو باقی مانده اش تشکیل جلسه داد و دوستان گفتند:قرار است همین امشب بروجردی بیاید و رسماً فرمانده جدید سپاه استان را معرفی کند.
-حضار آن جلسه را به خاطر دارید؟
-بله،آقایان محمد نوری،مسئول واحد اطلاعات سپاه،سعید فرجیان زاده(۱)،مسئول واحد پرسنلی سپاه استان،حاج محمود نیکو منظر،اسماعیل فدایی(۲)،مسئول واحد روابط عمومی سپاه استان،حاج محمد سماوات(۳)،مسئول واحد امور مالی و واحد تدارکات و حجت الاسلام محمد جوادی(۴)،مسئول دفتر نمایندگی حضرت امام(ره)،در سپاه استان همدان بودند.
این شش نفر،باقی مانده ی آن شورای فرماندهی 9 نفره بودندکه سه نفرشان:طایفه نوروزی،قشمی و ترابی،روز اول جنگ در پاسگاه تیله کوه توسط دشمن به اسارت گرفته شدند.
-یعنی تا اواخر اسفند 59 به جای آن سه نفر،مسئول جدید انتخاب نکردید؟
-بله،مسئولیت اداره ی فرماندهی،واحد بسیج و واحد نیروی انسانی را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱.سردار سرتیپ فرجیان زاده در حال حاضر جانشینی واحد بسیج دانش آموزی سپاه پاسداران را به عهده دارد
۲.دکتر اسماعیل فدایی اصالتاً اراکی است.چند دوره نمایندگی مردم سربند اراک را در مجلس شورای اسلامی به عهده داشت و در حال حاضر با سِمَت استادی در دانشگاه های کشور تدریس میکند.
۳.آقای سماوات بعد از پایان جنگ به رحمت خدا پیوست
۴.جناب آقای محمدجوادی در حال حاضراز اساتید شاخص معارف اسلامی در حوزه علمی همدان است.
✍ادامه دارد....
صفحه:135