32.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴پزشک جوان 37 ساله بختیاری و شگفت انگیز!
امشب اخبار 20:30 در برنامه #بدون_تعارف یه پزشک جوان از مسجد سلیمان خوزستان رو نشون میداد که بیش از 7000 عمل جراحی مغز و اعصاب انجام داده
و در بیمارستانی که کار میکرد حدود 50%شون رایگان بوده
اشک انسان از این اخلاص و عمل در میاد.
وقتی که گفت وقتی یه مادر بچشو میفرسته و شهید میشه، چرا من اینکار رو نکنم.
درود به بختیاری های عزیز با داشتن چنین نخبه فرهیخته و مخلص
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات سراسر عشق،سردار شهید
#حاج_حسین_همدانی
کتاب:مهتاب خین
قسمت(118)
هوا،نیرویی به استعداد تقریبی یک گروهان پیاده را می آورند توی آن خط می چینند.بعد صبح زود،پیش از روشن شدن هوا،آن ها را می کشند عقب.این قضیه به این معنا بود که فهمیدیم.قبلاً فکر میکردیم لابد دشمن شبانه روز پشت آن جا نیرو خوابانده،ولی دیدیم نه،این طور نیست.
-در جریان مأموریت های شناسایی،با کمین دشمن برخورد نمی کردید؟
-در دو محور شناسایی دیگر،چرا،ولی در محور شناسایی ما،تا آن شب به کمین نخورده بودیم.البته همان شب،عراقی ها در آن دست نهر برای ما هم کمین گذاشتند.یادم هست قدیرنظامی آن شب هم با ما آمده بود و داشت دوربین می کشید،ناگهان متوجه شد سیاهه ی نفراتی به استعداد یک دسته،دارند از سمت پشت سرمان،خودشان را گسترش می دهند.قصد داشتند ما را محاصره کنند و اسیر بگیرند.
قدیر نظامی بلافاصله مطلب را زیر گوشی به من منتقل کرد و من هم پیام او را رد کردم به محمود شهبازی.
آقا بلند شدیم و مثل فشنگ،جنگی دویدیم به سمت عقب.با مکافاتی توی آن ظلمات شب می دویدیم.محمود هم که قبلاً گفتم،یک پایش کمی به طور مادر زاد کج بود و واقعا دویدن،آن هم در زمین ناهموار توی دل شب،برایش زجر آور بود.من و قدیر نظامی به تنه ی آن درخت که روی نهر خوابانده بودیم رسیدیم و سریع از روی آن عبور کردیم.منتها وقتی محمود به آنجا رسید،تعادلش را روی تنه ی درخت از دست داد و شالاپ!...افتاد داخل نهر و حسابی خیس و لجن مالی شد.آخر بستر نهر پر از لای و لجن بود.حالا به چه مکافاتی او را گرفتیم و ازف نهر بیرون کشیدیم ،بماند.
از نو شروع کردیم به دویدن،از سر تا پای محمود آب می ریخت.آن جا بود که دیدیم واقعاً محمود شهبازی نفس اش کم آورده،طوری شد که اگر او را منع نمی کردیم،میگفت من همین جا مینشینم،ولو اینکه بیایند و اسیرم بگیرند،به هر زحمتی بود از آنجا دور شدیم.کمی که خیالمان راحت شد دیگر خطری وجود ندارد،ایستادیم کمک کردیم لباس هایش را در بیاورد،آنها را برایش چلاندیم و دوباره پوشید.از نو حرکت کردیم و آمدیم سمت سرپل ذهاب.این هم خاطره ی ما از دومین شلوغ کاری شهبازی در شناسایی ها.
خاطره ی سومی هم در رابطه با محمود شهبازی و حضورش در آن برهه در خط دارم که ان شاالله برایتان تعریف خواهم کرد.
ادامه دارد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#حال_وهوایِ_نمازهایِ_آخر
#آقاسجاد نمازهایش را با #توجه و دقت بسیار میخواند. هرچه زمان بیشتر میگذشت #نمازهایش عاشقانهتر میشد. هیچ عجلهای برای تمام کردن نمازش نداشت. حتی در ضیق وقت!
همیشه در مسیر رشد بود. مثلا اوایل، خود را مقید به نماز #غفیله کرده بود. کمکم نمازهای نافلهی دیگر. تا جایی که تمامی نمازهای نافله را میخواند. اهل نافلهی #شب بود. حتی در سختترین ماموریتها. یک مدتی بود که میدیدم در نمازهای شبش #گریه میکند و حالات خوشی دارد. کمکم این حال خوشش به نمازهای یومیه هم رسید. بعضی اوقات در نمازهای واجب و یومیهاش هم #اشک میریخت.
بوی #رفتنش میآمد... اما نمیخواستم رفتنش را #باور کنم، درست مثل کسی که خودش را بهخواب زده باشد!
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#برگرفته_از_کتاب📘
#ساقیان_حرم🇮🇷
#خاطرات_شهیدمدافعحرم🕊
#سجادطاهرنیا🌷
@shahid_tahernia
🌸﷽🌸
#کلام_شهید:
🔸خدا نکند که حرف زدن و نگاه کردن به #نامحرم برایتان عادی شود
🔹پناه می برم به خدا از روزی که #گناه فرهنگ و عادت مردم شود.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
@shahid_tahernia
:
#شهادت_به_وقت_۶
مروری بر خاطرات #شهید_مدافع_حرم #محمدحسین_عطری
.
.
.
#برشی_از_متن_کتاب:
روی بیت المال بسیار حساس بود و اگر کمترین سوء استفاده ای از بیت المال می دید، حتماً تذکر میداد. یک روز پسرم را برای تزریق واکسن به دکتر می بردم. خیلی عادت نداشتم که از تاکسی و... برای رفت و آمد استفاده کنم. کارمان که تمام شد پیاده راه افتادم. بچه را بغل کرده و به سمت منزل بر می گشتم.حسین آقا آن روز به واسطه ی ماموریتی، با ماشین از نزدیکی های منزلمان عبور می کرد.
به طور اتفاقی مرا دید که با بچه در بغل در حال برگشت به خانه هستیم. با ما سلام و احوالپرسی کرد و دست نوازشی بر سر محمد مهدی کشید. اما آن روز حاضر نشد برای رساندن همسر و بچه اش به منزل، سانتی متری ماشین بیت المال را از مسیر تعیین شده اداری خارج کند. یقین دارم دلش پیش ما ماند، اما اجازه نداد احساس پدری،باعث شود که ماشین بیت المال صرف کار شخصی شود.
شهید عطری مسیر محل کارش را ادامه داد و من در حال خوشحالیِ داشتنِ چنین همسر مقیّدی، مسیرم را به سمت منزل ادامه دادم.
.
چاپ اول/قیمت:۳۰۰۰۰تومان
.
.
#کتاب_خوب
#شهید_محمد_حسین_عطری
#شهید_عطری
#مدافع_حرم
#شهید
#شهادت
#سوریه
#گیلان
#رشت
#مرکز_فرهنگی_بهشت
#محصولات_فرهنگی_بهشت
#محصولات_فرهنگی
#بهشت
@shahid_tahernia
🌸اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي
كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ
وَ كُلَّ خَطِيئَهٍ أَخْطَأْتُهَا...🌸
🌸خدايا!
بيامرز برايم
همه گناهاني را كه مرتكب شدم،
و تمام خطاهايي كه
به آنها آلوده گشتم...🌸
@shahid_tahernia
🌸﷽🌸
🌷اگه میخوای به شهدا نزدیکتربشی
🍃وقتی همه برای ریا کار میکنن تو برای خدا کارکن
اکثر مردم فقط ظاهر خودشون رو می سازن اما تو باطنت روهم بساز
که ظاهر سازی جز برای دنیا و فریب فایده ای نداره
اما خودسازی از درون ، تورو به خدا نزدیکتر و عاقبت بخیرت میکنه🌷
شهیدان مدافع حرم
#قرهمحمدی #طاهرنیا #الوانی
#یادشان_با_صلوات
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
@shahid_tahernia
#پیر_شدیم_وشهید_نشدیم...
مقداری از موهایِ اطراف سرش کمی #سفید شده بود... هر وقت جلوی آینه میایستاد و خودش را که میدید، آه #حسرتی میکشید و میگفت: آخر #پیر شدیم و #شهید نشدیم...
آنقدر با حسرت و نگرانی این جمله را بیان میکرد که اشتیاق به #شهادت را در کلامش میدیدم، او با این جملات ما را آماده میکرد و #خودش مهیا میشد برایِ #پرواز...
🌸 یادش با #صلوات 🌸
#برگرفته_از_کتاب📘
#ساقیان_حرم🇮🇷
#خاطرات_شهیدمدافعحرم🕊
#سجادطاهرنیا🌷
@shahid_tahernia
🌹 امام خامنهای:
🔺 ما که منتظر امام زمان هستیم، باید در جهتى که حکومت امام زمان(علیه الاف التحیة و الثناء و عجلالله تعالى فرجه) تشکیل خواهد شد، زندگى امروز را در همان جهت بسازیم و بنا کنیم. البته، ما کوچکتر از آن هستیم که بتوانیم آن گونه بنایى را که اولیاى الهى ساختند یا خواهند ساخت، بنا کنیم؛ اما باید در آن جهت تلاش و کار کنیم.
مظهر عدل پروردگار، امام زمان(عج) است و مىدانیم که بزرگترین خصوصیت امام زمان(علیهالصّلاةوالسّلام) - که در دعاها و زیارات و روایات آمده است - عدالت مىباشد: «یملأ اللَّه به الارض قسطا و عدلا».
رابطهى قلبى و معنوى بین آحاد مردم و امام زمان(عج) یک امر مستحسن، بلکه لازم و داراى آثارى است؛ زیرا امید و انتظار را به طور دایم در دل انسان زنده نگه مىدارد.
۱۳۸۷/۰۵/۲۷
#ظهور
@shahid_tahernia
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات سراسر عشق ،سردار شهید
#حاج_حسین_همدانی
کتاب :مهتاب خین
قسمت(119)
دارم که إن شاءالله بعداً برایتان تعریف خواهم کرد.
-مشاهدات میدانی شهبازی در منطقه،برای اقدامات بعدی او در جهت تقویت محور میانی جبهه ی سرپل ذهاب قطعا تأثیر داشته،بله؟!
-کاملا!شهبازی در بازگشت به همدان،کل نیروهای سپاه همدان،اعم از نیروهای ستادی و دفتری آن را بسیج کرد و به سر پل ذهاب فرستاد.حتی دوبار جلسات شورای سپاه همدان را آمد در شهرک المهدی(عج)سرپل ذهاب تشکیل داد تا باعث تقویت روحیه وقوت قلب بچه های جبهه بشود.بعد هم بلافاصله شروع کرد به سازماندهی بچه های سپاه استان و تقسیم بندی شان برای اعزام به جبهه ی سرپل ذهاب.تا قبل از آن دوران بچه های سپاه همدان به صورت دوره های پانزده روزه به جبهه می آمدند.شهبازی مدت مأموریت بچه ها را افزایش داد وگفت:هر یک از اعضای سپاه استان موظف اند به صورت یک ماهه به منطقه بروند.اینجوری بود که مأموریت جبهه بچه ها از پانزده روز رسید به یک ماه.به این ترتیب،نیروهای ما در منطقه عملیاتی سرپل ذهاب،افزایش پیدا کردند.
-تا پیش از این اقدام شهبازی،مجموع نیروهای سپاه همدان در جبهه ی سرپل ذهاب چند نفربود؟
-یکصد وپنجاه نفر.بعد از اقدامات آقای شهبازی،این تعداد بالا آمد و رسید به سیصد و خرده ای.اصلا به تعبیری میتوانم بگویم که شهبازی سپاه استان را نیمه تعطیل کرد!یعنی اینقدر به اولویت جنگ بر مسائل امنیت داخلی اهتمام داشت،گفته بود:
در زمان جنگ،سپاه اگر در شهرها نیمه تعطیل هم باشد،می ارزد،نیروها باید بروند جبهه.
-واحد بسیج سپاه همدان چقدر فعال بود؟
-به آن صورت فعالیتی نداشت.متکی به همان پاسداران ذخیره سپاه همدان بودیم،در واقع با عملیات ثامن الأئمه (علیه السلام)و شکست حصر آبادان در مهر ماه سال 1360 بود که پای بسیج به طور گسترده به جبهه ها باز شد.حالا وقت آن است تا آن خاطره ی سوم خودم را درباره ی دوران حضور محمود شهبازی در منطقه ی سرپل ذهاب برایتان تعریف کنم.
-بفرمایید.
-در سپاه همدان سربازی داشتیم که به دلایلی از او به عنوان (آقای ایکس)یاد میکنم،او از کارمندان آموزش و پرورش استان بود که بعد ...
ادامه دارد...