سلام
اول آبان سالروز شهادت آقا سجاد عزیز را به شما و خانواده بزرگوارشون علی الخصوص به مادر جان و همسر گرامی تبریک و تسلیت عرض می کنم.
شرمنده این عزیزان الی الابد خواهم بود .
سالگرد شهادت اقا سجاد رو بهتون تبریک میگم ان شاءالله شافع ما هم باشن
سلام علیکم،سالروز آسمانی شدن برادر بزرگوارمون آقا سجاد طاهرنیا برشما وخانواده محترمشان تبریک عرض میکنم،امیدوارم که در دنیا آخرت دستگیرمان باشند.
اول آبان سالروز شهادت سجاد عزیز را به خانواده بزرگوار ایشون علی الخصوص به مادر و همسر گرامی تبریک و تسلیت عرض می کنم.
بختیاری
واحد خبر
مجمع جهانی خادمین شهداء
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات سراسر عشق،سردار شهید
#حاج_حسین_همدانی
کتاب :مهتاب خین
*هجوم دشمن
قسمت:49
عملیات مطلع الفجر در 19 آذر سال 1360،یک سال ونیم بعد از ماجراهایی که برایتان تعریف کردم ،آغاز شد . همین الان اگر شما به گیلان غرب بروید ،مثلا خانمی را می بینید که علاوه بر همسر وفرزندان ،برادر ها و برادر زاده ها ،دامادهاو عموزاده هایش هم در آن درگیری اوایل جنگ با لشگر 4دشمن به شهادت رسیده اند .
علاوه بر آن چه که گفتم ،درست در زمستان سال بعد _1360_مردم این شهر با هدایت فرزندانشان در سپاه گیلان غرب ، یک تیپ رزمی پیاده تشکیل دادند به اسم تیپ پیاده مسلم ابن عقیل (ع).نیروهای مردمی این تیپ رزمی ،وظیفه ی پدافند منطقه ودفاع از شهر گیلان غرب را با شایستگی و کفایت عالی شان به عهده گرفتند .
بعد از فتح خرمشهر در خرداد 1361و عقب نشینی تاکتیکی ارتش متجاوز بعث در پاره ای مناطق اشغالی جنوب و غرب ،بچه های همین تیپ رفتند و دوازده محور عملیاتی ،در متاطق به تازگی آزاد شده ی آن جا ،به نام 12 امام معصوم (ع)تشکیل دادند.فی المثل ؛محور امیر المومین (ع)، محمور امام حسن مجتبی(ع) .و ...الخ
کل نیروهای کادر و بسیجی این تیپ را هم مردم گیلان غرب تامین می کردند . تیپ موصوف به جز سلاح و مهمات از باب تمام مسایل تدارکاتی ،اعم از خورد وخوراک و پوشاک و امکانات رفاهی و بهداشتی به کمک داوطلبانه ی مردم شهر متکی بود.
به این ترتیب اداره ی یک جبهه بسیار حساس را،مردم فداکار گیلان غرب به عهده گرفتند .واقعا اهالی این شهر کمک حال نیروهای مسلح ما بودند . در غیر این صورت ناچار می شدیم در آن شرایط نامساعد ،یکی از یگان هارا از سایر جبهه ها برداریم و بیاوریم به گیلان غرب ،در آن جا به کار گیری کنیم .
ادامه دارد ...
سالروز شهادت سرباز گمنام اقا امام زمان (عج) اقا سجاد طاهرنيا گرامي باد🌹🌹
همداني
یادگاه ••مسافرتاسوعا••شهيد(سجادطاهرنيا)
مشخصات فردی شهید شهید مدافع حرم نام :#سجاد_طاهرنیا🕊🌷 تاریخ تولد:1364/5/23 تاریخ شهادت:1394/8/1
🕊🌹🇮🇷#ایران شهید مدافع حرم
مشخصات فردی شهید
🕊🕊🕊🌹
نام :#سجاد_طاهرنیا🕊🌷
تاریخ تولد:1364/5/23
تاریخ شهادت:1394/8/1
محل شهادت:سوریه -حلب
نحوه شهادت:براثر اصابت موشک ومجروحیت پهلو وپا
درجه:پاسدار
============>🔹🌹🌹
🇮🇷#ایران
معلومات شخصیة الشهيد المدافع عن الحرم
الاسم : سجاد طاهر نيا 🌹🕊
تاريخ المیلاد : 1985 أغسطس 14
تاریخ الشهادة : 2015 أوكتبر 23
محل الشهادة : سوريا - حلب
كيفية الشهادة : بالصواريخ و إصابات في جانب و ساق
المنصب : الحارس
============>🔹🌹🌹
personal identification of
martyr: defender of holy shrine in Syria
Name: Sajad Tahernia🕊🌷
Date of birth: 13/8/1985
Date of martyrdom: 23/10/2015
place of martyrdom: Aleppo (Halab), Syria
The way of martyrdom : Due to rocket hits and injuries to the sides and feet .
Rank : Guard
~~~~~~~~~~~~🔹🔹🌹
🌐بانك جامع اطلاعات شهداي جهان اسلام
البنك الشامل للمعلومات عن شهداء العالم الإسلامي
The comprehensive bank of information of the Islamic world's martyrs.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖✨
#شهید_سجاد_طاهرنیا
#معرفی_نامه
🕊شهید سجاد طاهری نیا از اهالی خطه سرسبز گیلان و شهر رشت در تاریخ ۲۳ مرداد ماه سال ۱۳۶۴ در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود. پدرش پاسدار بود و مادرش در تربیت دینی او اهتمام کامل داشت. سجاد طاهری نیا پس از گذراندن دوره تحصیلات متوسطه و در سن ۱۸ سالگی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ملحق شد و قدم در راهی نهاد که پدرش در آن جوانی را سپری کرده بود.
🔸سجاد طاهری نیا در ۱۸ سالگی به سپاه پاسداران ملحق شد
با شدت گرفتن درگیری ها در عراق و سوریه سجاد طاهر نیا تصمیم گرفت به سوریه برود و از حرم اهل بیت و اسلام ناب محمدی که در معرض خطر تعرض تروریست های تکفیری قرار گرفته اند دفاع کند و برای اعزام به سوریه تلاش های فراوانی داشت.
🔸بالاخره پس از تلاش های فراوان موفق به کسب اجازه فرماندهان سپاه برای اعزام شد اما از آن جایی که تولد فرزند شهید نزدیک بود، فرمانده سپاه گیلان نام سجاد طاهری نیا را از کاروان اعزامی حذف کرد.
🔸به نقل همسر شهید، وقتی سجاد از حذف نامش خبردار شد به شدت ناراحت شد و حتی با التماس و گریه و زاری همسر و سپس فرمانده اش را راضی کرد تا اعزامش به تاخیر نیفتد و در تهایت هم با همان کاروان راهی سرزمین شام شد.
🔸حضور سجاد طاهر نیا در جبهه سوریه و حلب
شهید سجاد طاهری نیا در کنار سایر مدافعین حرم در شهر حلب حاضر شد و جان شیرینش را در دفاع از حرم بی بی زینب فدا کرد، سجاد طاهری نیا در مراسم تشییع شهید روح الله نوزاد به گونه ای غریب عزاداری می کرد و گویی حاجتش را با وساطت او از صاحب شهادت گرفت.
🕊شهید سجاد طاهر نیا در پاییز ۹۴ به آرزویش رسید و در اولین روز آبان ماه مصادف با روز عاشورای حسینی در منطقه عملیاتی حلب، به دوستان شهیدش ملحق شد تا برای همیشه روزی خور خدای شهیدان باشد.
🔸از سجاد طاهری نیا یک دختر و یک پسر به یادگار مانده است، پسرش ۲۰ روزه بود که خبر شهادت پدرش را آورده اند و تنها دیدار او با پدرش در روز مراسم تشییع شهید رقم خورد.
📝#قسمتی_وصیت_نامه_شهید_سجاد_طاهری_ نیا🕊
🔸با سلام به امام زمان (عج ) نائب بر حقش امام خامنه ای عزیز، یک روز مانده به محرم ۹۴ و آغاز عملیات
🔸« به نام آنکه عشق را آفرید تا ارباب عاشقان حسین شود »
🌹پدر و مادر!🌹
🔸با عرض سلام به شما عزیزان که تمام وجود و هستی خودتان را فدای تربیت بندهی حقیر کردید. از شما عزیزان ممنون هستم ولی شرمنده که نتوانستم هیچگاه کنار شما باشم و خدمتی برایتان انجام بدهم. فقط می توانم بگویم انشاءالله حضرت زهرا (س) و حضرت علی ( ع ) اجرتان دهد و شفیع شما باشند، در آن روزِ سخت. مرا حلال کنید و این پسرتان را قربانی و فداییِ ،پسرِ اربابِ بی کفنمان کنید، از خداوند برای شما صبر و سلامتی خواستارم و از شما خواهش می کنم مثل همیشه کمک و پشتیبان همسر و فرزندانم باشید . دوست دار شما _ پسر شرمندهی شما
❤️همسر عزیزم!
🔸با عرض سلام و خدا قوت به شما که همهی بار این زندگی و تربیت فرزندانمان به دوشِ شما می باشد. از حضرت زینب (س) و بیبیِ سه ساله برای شما سلامتی و صبر و استقامت طلب می کنم. از شما به خاطر همه چیز ممنونم. از این که در تمامی مراحل زندگی پشتِ بندهی حقیر بودی و مرا در تمامی لحظات یاری کردی و از خدا می خواهم در آخرت با هم باشیم، شاید سختی هایی که در زندگی با بنده کشیدی را جبران کنم. لطفا «فاطمه رقیه» و «محمد حسین» را ولایی تربیت کنید و بهشان بگویید که من به چه اندازه دوستشان دارم . خداوند توفیق داد، هر روز دو رکعت نماز برای عاقبت به خیری از روز اول تولد بچهها تا الان خواندم اگر در توان شما بود برایشان بخوانید .
🔸یادتان باشد در تمامی مراحل زندگی فقط توکل کنید به خدا و قناعت کنید و به هر چیزی که خداوند به شما داده راضی باشید و از کسی جز خداوند چیزی نخواهید. ببخشید که در لحظات سخت نبودم، هرچند وظیفهی بنده بود . اما به خاطر همهی سختی ها از شما عذرخواهی میکنم .همیشه به یادتان هستم و برایتان دعا میکنم . از خطِ ولایت جدا نشوید و چادر، این هدیهی حضرت زهرا (س) را که امانتی دست شما هست ، را پاسداری کنید .سلام مرا به پدر و مادرتان برسان و بهشان بگو تشکر میکنم برای همه چیز. دوست دارت. آقایی
🌸فرزندان!🌸
🔸نمی دانم چه حکمتی می باشد؟ از خداوند سی سال عمر هدیه گرفتم، اما خوب استفاده نکردم و فقط شاید افتخارم نوکری ارباب باشد و دختر سه سالهی ایشان که دو فرزندم را هدیهی این بیبی سه ساله میدانم. درست در شبی که «محمد حسین» متولد شد و درست در همان ساعت، بنده توفیق زیارت این خانم را داشتم و حس خوبی در آن ساعات پیدا کردم. خدا را شکر و سپاس به خاطر این دو امانت.
🌐بانك جامع اطلاعات شهداي جهان اسلام
البنك الشامل للمعلومات عن شهداء العالم الإسلامي
Www.martyrsofislamicworld.blog.ir
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات سراسر عشق،سردار شهید
#حاج_حسین_همدانی
کتاب:مهتاب خین
*پیکار در عسرت
قسمت:50
محور عملیاتی میانی جبهه ی سر پل ذهاب ،در روزهای نخست جنگ ،به جبهه ی همدانی ها مشهور شد .در رابطه با این وجه تسمیه ،خاطره ای دارم که بیان آن،خالی از لطف نیست .
آن روزها نام فامیلی بنده ،همدانی نبود روز پنجم جنگ _4مهر ماه سال59 _که آقای بروجردی به سر پل ذهاب آمدند ،بعد از بازدید مفصل ودقیقی که از منطقه داشتند ،رو کرد به بنده و با آن لبخند ملیح و دلنشین و ته لهجه ی قشنگ لرستانی خودش ،گفت:بردار همدانی ؛این محور ،محور بچه های همدانی است تو که مسوول این جبهه ای،همدانی هستی ،پس جبهه شما هم از این به بعد ،جبهه همدانی ها ست به این ترتیب و از سر بند همین ماجرا ،دیگر همه به خط پدافندی ما می گفتند جبهه ی همدانی ها ،به بنده هم می گفتند ؛برادر همدانی .!
این طور بود که با نام فامیلی همدانی معروف شدم . این نام فامیلی فعلی ، در اصل، یادگاری است از شهید عزیزمان حاج محمد بروجردی ،که خداوند ایشان را با بزرگان بهشت مشهور کند .
طی مراحل مختلف جنگ هشت ساله،برخی حوادث رخ داده که فکر می کنم امروز ، دانستن آن حق مردم ونسل های آینده سرزمین ما باشد . چنان که در بیان وقایع مربوط به دوران انقلاب در سطح استان همدان به حضورتان عرض شد ،در شهر همدان،گروهی مذهبی وشبه نظامی فعالیت می کرد ،معروف به گروه حدید . سران واعضای فعال این مجموعه ،بعد از پیروزی انقلاب ،در یک روند زمانی دو _سه ساله خرج خودشان را از مردم و انقلابیون مسلمان جدا کردند و سرانجام به همان ورطه ای افتادند که مجاهدین خلق در آن غلتیدند.
در همان ایامی که آقای بروجردی داشت به نیروهای مردمی داوطلبی که از سایر شهر ها به سر پل ذهاب می آمدند اسلحه می داد،وقایعی اتفاق افتاد که کاملا با اعضاو طرفداران همین دو جریان _گروه حدید و شاخه ی همدان مجاهدین خلق _مربوط می شد.در جریان اعزام نیروهای داوطلب به خطوط دفاعی ما ،از سر پل ذهاب و مقر آقای بروجردی پیغام رسید :10 داوطلب اعزامی از همدان ،مسلح شده اند و حرکت کرده اند بیایند پیش شما .آن ها را به کار گیری کنید .
مدتی گذشت ،دیدیم کسی از آمدن چنین گروهی خبر نداد .بعد که رفتیم وبررسی کردیم ،متوجه شدیم حتی دونفر از این ده نفر هم به ما ملحق نشده اند .همین مطلب، برای ما شد یک معما !
رفتیم وپرس وجو کردیم تا ببینیم این نیروهای داوطلب همدانی ،به کدام محور عملیاتی رفته اند سرانجام معلوم شد این آقایان به محض تحویل گرفتن اسلحه ،راه آمده را سرو ته می کنند وبر می گردند به سمت همدان.
ادامه دارد..
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات سراسر عشق،سردار شهید
#حاج_حسین_همدانی
کتاب:مهتاب خین
*پیکار در عسرت
قسمت:51
یعنی در آن روزهایی که حتی داشتن یک قبضه سلاح انفردای ،برای دفاع از این آب و خاک وجان و ناموس مردم مناطق جنگی ،موهبتی بود،اعضای گروه های مجاهدین خلق وحدید ،به اسم داوطلب جنگ با ارتش بعث ،به خطوط پشت جبهه می آمدند و ضمن ارایه مدارک جعلی ،این تفنگ ها را تحویل می گرفتند و بعد ،با خودشان به همدان می بردند . همین ماجرا ،عمق انحطاطو خیانت وابستگان این گروهک ها به مردم کشورمان را برملا می کند . البته این مورد ، خاص جبهه ی سر پل ذهاب نبود .در جبهه جنوب هم به کرات نظایر آن رخ داد.اغفال مسئولین منطق جنگی و دزدیدن تسلیحات و مهمات ،دل مشغولی عمده ی حضرات بود.
سازمان در اعلامیه ها ونشریات خودش ،رسما آمد و در مقابل رژیم بعث و تجاوز ارتش صدام موضع گرفت .حتی این ها خیلی به شورای عالی دفاع حمله می کردند که چرا نمی گذارید رهبری تلاش های جنگی علیه ارتش عراق به دست سازمان های سیاسی_نظامی با تجربه مثل مجاهدین خلق و فدائیان خلق بیفتد ؟!
حالا فرمانده کل قوا ورئیس شورای عالی دفاع چه کسی بود ؟متحد شماره یک سازمان منافقین ؛آقای بنی صدر . در آن روزهای تلخ اوایل جنگ ،مردم که از تشنج آفرینی های شبانه روزی هواداران نشریه فروش گروهک ها ،خصوصا منافقین در پشت جبهه به تنگ آمده بودند،در متینگ ها شعار می دادند ؛مجاهد واقعی در جبهه می خروشد _مجاهد قلابی نشریه می فروشد .این ها هم برای بستن دهان مردم ،آمدند یک چنین سفسطه ای را مطرح کردند . در مجموع خیلی پیچیده عمل می کردند .
البته در محورهای عملیاتی مختلف جبهه های غرب و جنوب ،موارد زیادی را سراغ داشتیم ،که حاکی از همدستی و همکاری سازمان منافقین با ارتش بعث؛طی همان هفته های اولیه تجاوز رژیم صدام به خاک کشورمان بود . منتهی به علت جوسیاسی بسیار آلوده ی حاکم بر مملکت ،عمل زدگی مسئولین امر و مظلوم نمایی شدید منافقین ،این جور موارد در محافل پشت جبهه و افکار عمومی ،باز تاب چندان موثری نداشت .
خودم شاهدزنده وقایعی هستم که قدمت همدستی منافقین با ارتش بعث را خیلی قبل تر از شورش مسلحانه خرداد 1360 آن ها بر می گرداند .یعنی به همان هفته های اول جنگ ، در پاییز 1359.
به خاطر دارم در اواخر بهار 1358 ،وقتی که بنده به همراه خانم دباغ ؛فرمانده وقت سپاه استان همدان،محمد رضا فراهانی و سید احمد قشمی ،برای بررسی اوضاع سیاسی _فرهنگی شهر مرزی قصر شیرین از همدان به آن جا رفته بودیم ،متوجه شدیم که بر خلاف سایر شهر های کشور ،سازمان مجاهدین خلق در قصر شیرین دفتر نمایندگی ندارند .
ادامه دارد...
ان الله مع الصابرین🌴
🌹 شهید مدافع حرم آقا سجاد طاهرنیا 🌹
💠 شهادت با لب تشنه 💠
🌷 مادر شهید سجادطاهرنیا میگوید:
به گوش من رسونده بودن که سجاد لب تشنه در تاسوعای حسینی شهید شده، موقعی که مجروح شده بود، داشت ازش خون میرفت،درخواست آب کرد، ولی همرزمانش مانع شدن و بهش گفتن که اگه بهت آب بدیم،تو سریع جون میدی و فعلا آب واسه جسمت خوب نیست... لذا بهش ندادن و سجاد لحظات بعد به شهادت رسید، وقتی این موضوع رو شنیدم خیلی غمگین شدم،همش به خودم میگفتم که پسرم لب تشنه شهید شده و کاش بهش آب میدادن...😔
🌷 خوابدیدم که تو یک مکان بزرگی هستم و یک کوه در مقابل منه،سجاد من بالای کوه افتاده بود و منم داشتم میرفتم سمتش که بهش آب بدم... تا یکم رفتم جلو دیدم که یک خانم چادری باعصا داره میره سمتش... حضرت زهرا (س) بود ایستادم و نگاه کردم دیدم سر سجاد رو گذاشت رو دستانش و داره به سجاد آب میده... من خواستم برم پیشش ازش تشکر کنم که یه وقت دیدم واسم دست تکون داد که برگردم، (منظورش این بود که بچه ات رو سیراب کردم و نگران نباش و برگرد) از وقتیکه این خواب رو دیدم،خیالم راحت شده که سجاد من سیراب شده است،،،
@shahid_tahernia94
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات سراسر عشق،سردار شهید
#حاج_حسین_همدانی
کتاب :مهتاب خین
*پیکار در عسرت
قسمت:52
همین نکته، باعث تعجب ما شده بود . بعد از ورد به شهر ،جلسه ای داشتیم با فرمانده سپاه و شماری از مسوولین اجرایی قصر شیرین ،عمده مباحث مطرحه در آن جلسه ،در باره ی ضرورت کار تیلیغی وپاسخگویی به عطش عقیدتی _فرهنگی موجود در جوانان شهر بود . لذا در حین جمع بندی مزاکرات ،خانم دباغ تعهد کرد تا برای رفع این معضل ،در قدم اول کتابخانه مجهزی در این شهر با مساعدت سپاه همدان احداث بشود.
از این دیدار مدتی گذشت .اوایل شهریور سال 1358در سفر بعدیمان به قصر شیرین ،خبر دار شدیم که مسعود رجوی سر کرده سازمان ،با صدور حکمی به نام یکی از افراد لمپن ماب و آنار شیست ساکن قصر شیرین ،رسما اورا مامور افتتاح دفتر سازمان منافقین در قصر شیرین وسر پرستی آن کرده است.فرد مورد اشاره،آدم بی خط و خیلی شلوغ وماجرا جویی بود . کمترین سابقه مبارزاتی یا وجاهت سیاسی و اجتماعی ای هم در بین اهالی شهر نداشت . یک چنین آدمی، شد رئیس دفتر سازمان مجاهدین خلق در شهر قصر شیرین.
به محض شروع جنگ ،وقتی واحد های تابعه ی سپاه دوم ارتش بعث ،قصر شیرین رامحاصره واشغال کردند ،همین آقای رئیس دفتر سازمان مجاهدین خلق ایران و همدستان او ، شروع کردند به همکاری با نیروهای اشغالگر دشمن.
همکاری آن ها همکاری اطلاعاتی بین مجاهدین خلق و افسران واحد اطلاعات نظامی_استخبارات عسگری _سپاه دوم نیروی زمینی ارتش بعث . به عنوان مثال، در اوایل اشغال شهر ،کما کان بچه حزب اللهی های بومی ،در داخل قصر شیرین به صورت پارتیزانی و جنگ چیریک شهری ،به واحد های گشتی و پست های بازرسی دشمن در معابر ومحلات ،شبیخون می زدند و یک جور مقاومت محلی خود جوش را علیه اشغال گران به وجود آورده بودند . بعد آن طور که برادر ارتشی مان آقای سید علی اکبر مصطفوی که آن روزها با درجه ی استواری در قصر شیرین اشغالی حضور داشت روایت می کند؛اعضای این هسته مقاومت ،خیلی زود توسط دشمن شناسایی و دستگیر شدند .
عناصر فعال دفتر مجاهدین خلق که قبل از شروع جنگ ،بچه های حزب اللهی شهر را کاملا شناسایی کرده بودند ،بعد از اشغال قصر شیرین توسط سپاه دوم ارتش بعث ،شدند ستون پنجم دشمن و تک به تک این بچه ها را به دشمن لو دادند . حتی وقتی در روزهای اول اشغال قصر شیرین ،بعثی ها ،تیمسار معدوم غلام علی اویسی را برای ایراد سخنرانی علیه جمهوری اسلامی به این شهر آوردند ،عناصر مجاهدین خلق برای کشانیدن اهالی شهر به آن جلسه سخنرانی ،خیلی از خودشان خوش خدمتی به خرج دادند .اویسی هم در معیت سر تیپ نزار خالد نقش بندی ؛فرمانده سپاه دوم ارتش بعث به قصر شیرین آمد و در جمع مردم ،ضمن خطابه ای پر از فحش و ناسزا نسبت به انقلاب اسلامی و سران نظام جمهوری اسلامی گفت :هم وطنان شریف مسلم بدانید که این حکومت رفتنی است .
آقای صدام حسین شخصا به من گفته که دولت وارتش عراق کوچک ترین چشمداشتی به آب وخاک ایران ندارند .ما باید هر چه زودتر حکومت خمینی را سرنگون کنیم و دوباره نظام سلطنت مشروطه در ایران احیا بشود!
ادامه دارد....
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)