#داستان_وضوی_آوحید
پارسال موقع اربعین همدان بودم. زنگ زدم خونه. مادرم گفت وحید شهید شده. ناراحت شدم. تو امامزاده ابراهیم همدان با خودم گفتم که چرا من شهید نمیشم؟
🌹🌹🌹
بعد یه ماجرا با وحید یادم افتاد که دلیل شهید شدن اونو فهمیدم. دانشجو بودیم. هم اون هم من. تو شهرک باغمیشه برا درآوردن پول دانشگاه کار میکردیم. دم ظهر وقتی که اذان گفت بلند شدم وضو گرفتم نمازمو به سرعت خوندم که کار کنم. ولی وحید سوار موتورش شد و رفت. نمازم تموم شد وحید برگشت با یک بطری آب معدنی. گفتم وحید با آب ساختمون وضو میگرفتی دیگه. چه اشکالی داشت.
گفت شاید صاحبش راضی نباشه یا شبهه و اشکالی داشته باشه. نمیخام وضوم مشکل دار باشه. یه نمازی خوند که نگو و نپرس...
تو امامزاده فهمیدم فرق من و اون چیه ... چرا اون شهید شد و من حسرت یه کربلا به دلم مونده. غمگینم و آواره. نمیدونم چکار کنم. تو گل گیر کردم.
#باهمراهان
☑ @shahid_vahid_farhangi_vala