شهید مهدی زاهدلویی🇮🇷
✨🌴✨ ✨بسم رب الشهداء✨ °• سلام بر ابراهیم°• #قسمت۱۶۸ عاشق اين زنگ بودند عاشق خدا ميشدند، ديگر روي زم
✨🌴✨
✨بسم رب الشهداء✨
°• سلام بر ابراهیم°•
#قسمت۱۶۹
موضوع :خمس
مصطفي صفار هرندي
از علمائــي كه ابراهيم به او ارادت خاصي داشــت مرحوم حاج آقا هرندي
بود.
اين عالم بزرگوار غير از ساعات نماز مشغول شغل پارچه فروشي بود.
اواخر تابســتان 1361 بود. به همراه ابراهيم خدمت حاج آقا رفتيم. مقداري
پارچه به اندازه دو دست پيراهن گرفت.
هفته بعد موقع نماز ديدم كه ابراهيم آمده مسجد و رفت پيش حاج آقا.
من هم رفتم ببينم چي شــده. ابراهيم مشــغول حســاب ســال بود و خمس
اموالش را حساب ميكرد!
خنده ام گرفت! او براي خودش چيزي نگه نميداشت. هر چه داشت خرج
ديگران ميكرد.
پس ميخواهد خمس چه چيزي را حساب كند؟!
حاج آقا حساب ســال را انجام داد. گفت 400 تومان خمس شما ميشود.
بعد ادامه داد:
من با اجازه اي كه از آقايان مراجع دارم و با شناختي كه از شما دارم آن را
ميبخشم.
امــا ابراهيم اصرار داشــت كه اين واجب دينــي را پرداخت كند. بالاخره
خمس را پرداخت.
ادامه_دارد...
📎|ڪانال رسمی شہیدمهدے زاهدلویے|°
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🆔@shahid_zahedlooee
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
شهید مهدی زاهدلویی🇮🇷
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ فصل پنجم ⭕️ خداحافظ مادر #قسمت_۲ تصمیمم را گرفتم. بدون اینکه به رجب بگویم،
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
فصل پنجم
⭕️ خداحافظ مادر
#قسمت_۳
ماهی یک بار با مریم پیاده راه می افتادیم می رفتیم محله ی امامزاده حسن (علیه السلام) از قصابی گوشت شتر و آب گوشتی می خریدیم.
امیر را من بغل می گرفتم و علی را مریم بغل می کرد. گرم صحبت می شدیم و مسیر طولانی اذیتمان نمی کرد. بعد از زیارت و خستگی در کردن، برمی گشتیم خانه.
همه ی دستمزدم را خرج علی و امیر می کردم. یخچال خریده بودم و فریزرش را پر از یخ می کردم. سر ظهر همسایه ها صف می کشیدند جلوی در خانه، یخ می گرفتند و در عوض فاتحه ای برای امواتم می فرستادند. امیر چهار ساله شده بود و علی دو سال از او کوچک تر بود.
یکی از شب های آخر تابستان رجب گفت: «این محله دیگه خیلی خطرناک شده. شب نمیشه رفت بیرون، از بس این الوات ها تو خیابون پرسه میزنن. می ترسم یه شب موقع برگشت بلایی سرم بیارن.
می خوام خونه رو بفروشم. شنیدم سمت شهر زیبا زمین ارزونه.» خانه را نُه هزار تومان فروخت و افتاد دنبال خرید زمین در شهر زیبا.
هرچه گشت زمین مناسبی پیدا نکرد و دست آخر رفت در محله شمشیری، نزدیک فرودگاه مهرآباد، زمینی بزرگ تر از خانه خودمان پیدا کرد.
دوازده هزار تومان از پس انداز خودش گذاشت روی پول خانه و آن را خرید. دو ماه از خریدار خانه ی خودمان برای تخلیه ملک مهلت گرفت و با کمک دایی بزرگش شروع به ساخت خانه کرد. رجب با کارگرها مشغول بود و منم سرگرم پسرها بودم که اتفاقی ناگهانی دوباره زندگی ام را به هم ریخت. صبح زود چشمانم شده بود کاسه ی خون از بس گریه کرده بودم. دست و صورتم را شستم و صبحانه بچه ها را دادم. مریم آمد و دوباره گریه ام گرفت. گفت: «زهرا چته؟! چی شده؟!» با هق هق گفتم: «مریم! بدبخت شدم!»
ادامه دارد...
🥀 روایت زندگی بانو زهرا همایونی؛ مادر شهیدان✨ #امیر_و_علی_شاه_آبادی✨
📙#قصه_ننه_علی
📎|ڪانال رسمی شہیدمهدے زاهدلویے|°
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🆔@shahid_zahedlooee
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🍃دعای فرج 🍃هر شب ساعت ۲۱،به نیابت از شهدای عزیزمون و رهبر کبیر انقلاب.
📎|ڪانال رسمی شہیدمهدے زاهدلویے|°
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🆔@shahid_zahedlooee
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
عرض سلام و احترام
طاعات و عبادات قبول 🌹
ان شاءالله برنامه های کانال در ماه مبارک رمضان همراه با تغییراتی هست که
امیدواریم مورد رضایت شما بزرگواران باشد.
💎✨ پیشاپیش فرا رسیدن بهار قرآن را تبریک و ملتمس دعای خیرتان هستیم.✨💎
✨پویش ختم روزانه قرآن مجید✨
به نیابت از
🦋#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها🦋
📎|ڪانال رسمی شہیدمهدے زاهدلویے|°
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🆔@shahid_zahedlooee
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
✨رسول اکرم صلیالله علیه و آله:
💎با نيت هاى خالص و دل هاى پاک از خداوند بخواهيد تا شما را در روزه داشتن و تلاوت قرآن در اين ماه[رمضان] توفيق دهد.
📎|ڪانال رسمی شہیدمهدے زاهدلویے|°
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🆔@shahid_zahedlooee
━─━────༺🇮🇷༻────━─━