📸 ماجرای دفترچه تلفن اختصاصی حاج قاسم و مادر شهیدی که سردار سلیمانی از سوریه با او تماس میگرفت!
سردار حسنی در گفتگو با «بنیاد مکتب حاج قاسم:
🔹شهید سلیمانی دفترچه تلفنی به همراه خود داشت که در آن شماره حدود ۱۵۰ خانواده شهید لیست شده بود و برخیروزها با چندتایشان تماس می گرفت.
🔹ارتباط حاج قاسم با بعضی مادران شهدا، خیلی خاص بود. نسبت به مادر شهید «علی شفیعی» هم همین احساس را داشت.
🔹گاهی حتی از سوریه به او زنگ میزد و صحبت می کرد. مادر شهید شفیعی میگفت: «حاج قاسم نیمه شب از سوریه زنگ می زند و با هم صحبت میکنیم. بعد میگفت: حالا دیگر خستگی ام رفع شد و به آرامش رسیدم. مادر! دیگر برو بخواب.
🔹این مادر، دیگر هیچ کس را ندارد. به همین دلیل، سردار سلیمانی هر وقت به کرمان می آمد، همیشه به ایشان سر می زد.
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313 🌷
┗━━━🍃🌷🍃━━━┛
🌷#مهمانی_شهدا
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش احمد هست🥰✋
زیباترین شهید لشکر ویژه ۲۵ کربلا💫✨
شهید احمد نیکجو🌹
تاریخ تواد: ۶ / ۷ / ۱۳۴۱
تاریخ شهادت: ۲۳ / ۱۰ / ۱۳۶۵
محل تولد: مازندران / قائم شهر
محل شهادت: فاو
🌹خواهرش← احمد نذر امام هشتم(ع) بود💫 مادرم چهار پسر بدنیا آورد ولی هیچ کدام زنده نماندند🥀 تا اینکه دست به دامن امام هشتم شد و امام رضا(ع)، احمد را به ما هدیه کرد.🌷 این بار احمد ماندنی شد؛💫احمد موهای طلایی داشت، واقعاً زیبا بود، او به زیباترین شهید و یوزارسیف شهدا معروف بود🌷🍃در حین عملیات ترکشی به شکم احمد اصابت میکند🥀 و روده بزرگش پاره میشود🥀 تا 6 ماه برای معالجه و درمان بستری بود🥀وهمیشه میگفت: خدایا چرا من شهید نمیشوم؟🥀همسرش← یکروز به مرخصی آمده بود وضو گرفت و نماز خواند📿 کمی با محمدرضای دوماههاش بازی کرد👶🏻 و او را نوازش کرد. به من گفت: من دارم میرم و دیگه بر نمیگردم، این دفعه دیگه شهید میشم، جان تو و جان محمدرضای دوماهه🕊️پدرش← شب شهادت احمد، خواب دیدم در کربلا هستم، جمع زیادی را دیدم که کلاهخود بر سرشان هست و شال سبزی را هم به کمر بسته اند💚 و همگی به من می گویند: احمد شهید شده.🕊️ سرانجام در شبی که پدرش خواب دیده بود او با اصابت ترکش به پشت و پا🥀🖤شربت شهادت را نوشید🕊️🕋
🌷شهید احمد نیکجو
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔹️#پیام_شب_شهید
🔸️شهید علی هاشمی میگوید...
♦️مبادا مثل اهل کوفه پیمان شکنی کنید...
🍀#عند_ربهم_یرزقون
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313 🌷
┗━━━🍃🌷🍃━━━┛
#وصیت_شهید
اینک که انقلاب پرشکوه اسلامی به اوج خود رسیده است ، خوب است که همگی دست در دست یکدیگر نهاده و در پیشبرد انقلاب کوشش کنیم.
آمریکای جهانخوار و هم پیمانانش برای شکست این انقلاب حداکثر تلاش خود را می کنند ،
اما ما می دانیم ید الله فوق ایدیهم ، دست خدا بالاترین دستهاست ،
و این دست خداست که توطئه های دشمنان جهانخوار را در هم می کوبد...
نوجوان ۱۳ ساله
#شهیدعلیرضا_محمودی_پارسا
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#زندگینامه_شهدا
از سادات اصیل کرمانشاه در ۱۲ بهمن ۳۱ در قصر شیرین به دنیا آمد ، از کودکی به حفظ و قرائت قرآن و آموزش احکام شرعی در نزد استاد بهمانی آغاز نمود ، و در درس و دانش تا دوره کارشناسی علوم دینی پیش رفت.
اولین فعالیت سیاسی او در سال ۴۲ با پخش اعلامیه امام و همکاری با علما بود.
در سال ۵۳ ازدواج نمود و صاحب پسری شد.
در سال ۵۶ توسط ساواک دستگیر و پس از آزادی در دی ماه ۵۷ گروه پاسدار انقلاب را در کرمانشاه تاسیس می نماید.
بعد از پیروزی انقلاب در اسفند ۵۷ اولین عملیات ضد گروهک را با موفقیت انجام می دهد.
در مرداد ۵۸ با سقوط پایگاه سپاه مریوان به دست گروهک ها و قتل عام خانواده پاسداران ، جعفری با تقویت سران محلی و ایجاد حرکت از روستاها به سمت شهر باعث قطع ارتباط گروهک ها به خارج می شود و آنها به سمت پاوه می روند ، با ورود دکتر چمران و فرمان امام برای پاکسازی پاوه قائده به پایان می رسد .
با شروع جنگ به عنوان نخستین گروه پیشتاز در مبارزه و جهاد به جبهه می شتابد و با یک حرکت چریکی مانع پیشرفت دشمن از سرپل ذهاب و زمین گیری دشمن می شود .
یک ماه مقاومت این گروه اندک با حمایت هوانیروز بخصوص شهیدان شیرودی و کشوری ، منجر به شکست و عقب نشینی سپاه سوم عراق از منطقه و پیشروی ایران به ارتفاعات قراویز می گردد.
عاقبت در ۴ آبان ۵۹ درخط مقدم ارتفاعات قراویز در سرپل ذهاب ، بر اثر برخورد با مین به شهادت می رسد.....
سردار
#شهیدمحمدسعید_جعفری
📕 اولین فرمانده
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#زندگینامه_شهید_محسن_حججی
#قسمت_بیست_و_ششم
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
⚡﷽⚡
👈از وقتی از #سوریه برگشته بود، یکی دیگر شده بود. خیلی بی قرار بود.
♦️بهم می گفت: "زهرا. دیدی رفتم سوریه و #شهید نشدم؟"😔
🔹️بعد می گفت: "می دونم کارم از کجا می لنگه. وقتی داشتم میرفتم سوریه،برای اینکه مامانم ناراحت نشه تو فکر نره، چیزی بهش نگفتم. می دونم مادرم چون راضی نبود من شهید نشدم."😔
🔹️لحظه سکوت میکرد و انگار که کسی با پتک کوبیده باشد توی سرش، دوباره میگفت:" زهرا نکنه شهید نشم و بشم راوی شهدا اونوقت چه خاکی تو سرم بریزم؟"😭
💥دیگه حوصله ام سر برده بود. بس که حرف از شهادت می زد. دیگه به این کلمه #آلرژی پیدا کرده بودم.
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔸️﷽🔸️
◀«#جهاد_حکیمانه»️ ۲۸
👈توسعة من بر محور تبعیت(۱)
🍂در زندگی مادّی، حیوانات با توسعة سلطة خود بر طبیعت، وجود خود را گسترش میدهند. مانند اینکه خرس بدن خود را به درخت می¬مالد تا با گسترش حوزة استحفاظی¬اش، وجود خود را توسعه داده باشد. اما انسان چگونه میتواند وجود خود را توسعه دهد؟
🍂توسعة من در وجود انسان با «تبعیت» شکل میگیرد. با اطاعت و تبعیت است که انسان خود را به شأنی از شئون محبوب خود تبدیل میکند:
☀️« فَمَنْ تَبِعَني فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصاني فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحيم»
(پس هر كه مرا پيروى كند از من است و هر كه مرا عصيان كند تو آمرزگار و مهربانى) (ابراهیم/36)
⚡آیة فوق، کلمات حضرت ابراهیم (علی نبینا و آله و علیه السلام) به نقل قرآن کریم است. روشن است که این عبارت صرفا یک ابراز محبت از حضرت ابراهیم به تابعین دین ایشان نیست. مانند این میماند که مربّی یک تیم به شاگردانش بگوید هرکس از دستورات من تبعیت کند، با این تیم برای بالا رفتن از سکّوی قهرمانی همراه خواهد بود. اما اگر از دستورات من سرپیچی کند، ممکن است نام او از این تیم خط بخورد.
🍂اینجا دیگر حرف از منِ شاگرد به عنوان یک فرد مطرح نیست همانطور که حرف از منِ مربّی به عنوان یک شخص مطرح نیست. وجود این شاگرد و مربّی به وسعت این تیم توسعه یافته و دیگر این مربّی و شاگرد را به اندازة آن تیم دوست دارند. ابراهیم (علی نبینا و آله و علیه السلام) نیز تنها یک فرد نبود بلکه یک امّت بود:
☀️«إِنَّ إِبْراهيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنيفاً وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكين»
(ابراهيم (به تنهايى) امّتى بود مطيع فرمان خدا خالى از هر گونه انحراف و از مشركان نبود)(120/نحل)
🔹️بنابراین، محور توسعة من در وجود انسان، تبعیت است و تمام تلاش دشمن در جنگ ارادهها این است که ما را در رفتار و سبک زندگی، مطیع و پیرو خود گرداند تا به این صورت وجود شیطانی خود را گسترش دهد.
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌷#خاطره از شهید سلیمانی
✍در آزاد سازی تکریت بخاطر اینکه سقوط آن موصل را به خطر میانداخت آمریکایی ها ماشین حاج قاسم را مورد حمله قرار دادند برای همین هم بود که در بیشتر صحنه ها ایشان تلاش میکرد از ماشین و تجمع بچه ها دور شود و تنهایی جابجا شود تا خطر از دیگران هم دفع شود.
♦️آمریکایی ها با زدن ماشین فرماندهی عملیات به ما میخواستند بفهمانند که نباید جلوتر بروید ولی حاجقاسم گوشش بدهکار نبود و کار خودش را میکرد تا تکریت را تصرف کردیم .در سوریه و در نزدیکی تنف که مقر آمریکایی ها بود و هنوز هم آنجا هستند زمانی که ما به سمت این جبهه حرکت کردیم تا عملیات را شروع کنیم هواپیماهای آمریکایی به ما حمله کردند که چند تانک و نفربر و یک بولدوزر منهدم شد و شهید هم دادیم ولی حاج قاسم با تغییر موضع سریع سالم ماند .
♦️آمریکایی ها برای آنکه در آن منطقه داعش از موقعیت ما مطلع شود فیلم آن را برای داعش ارسال کردند ما ظهر نماز خواندیم و حاج قاسم امام جماعت شد . چند ساعت بعد داعش یک ماشین انتحاری فرستاد برای به شهادت رساندن حاجی ولی ما تغییر مکان داده بودیم و عده ای از رزمندگان شهید شدند .
🍂در هر صورت آمریکایی ها سال ها تلاش میکردند حاج قاسم را شهید کنند چون تمام برنامه های آن ها را با شکست رو به رو کرده بود حاج قاسم طی بیست سال گذشته آن چه را از جهان فردایش برای تدارک ظهور مولایش در مخیله ش داشت با تمام توان روحی و جسمی اش پی گرفت و محقق کرد .
💥آرایش کنونی آسیای غربی مرهون دوندگی هفده هجده ساعتهی حاج قاسم در شبانه روز و خواب های ما آرامش در هواپیما و ماشین و قرارگاه های موقت در کشور است . چیزی شبیه این ؛ نماز صبح را در دمشق می خواند ، نماز ظهر را در حلب ، نماز مغرب را در بغداد و چند ساعت خواب و نماز شب در تهران روزی اش می شد ...
📚روایت سردار اصغر صبوری به عنوان شاهد عینی
✅سپهبد شهید قاسم سلیمانی
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313 🌷
┗━━━🍃🌷🍃━━━┛
🔹کلامشهید
◽️به دخترش میگفت: وقتی گرههاے
بزرگ به کارتون افتاد، از
خانمفاطِمهزهرا(س) کمک بخواهید❗️
گرههاے کوچیک رو هم از شهدا بخواید براتون باز کنند
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💌
#ڪــلامشهـــید
🌹 شهید احمد ثابت نیا
1⃣ خودسازی را فراموش نکنید.
2⃣ همیشه به یاد خدا باشید.
3⃣ در برقراری عدالت و مبارزه بابی عدالتی همت کنید.
4⃣ عیب خود را برطرف کنید و از دیگران عیب جویی نکنید.
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تلنگر
و صدایی بود که می گفت....
،
،
،
،
آنقدر جای تو خالیست که صدا می پیچد.....
بیاد سردار دلها
#شهیدحاج_قاسم_سلیمانی
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✍ عنایت حضرت زهرا(س) در تفحص شهدا...
#متن_خاطره
یک مدت علیرغم تلاش زیاد رفقا، شهیدی پیدا نمیشد. تا اینکه یک روز یکی از بچههای تفحص نوار روضهی فاطمیه را گذاشت. ناخودآگاه اشک همه جاری شد و تفحص رو شروع کردیم. همان روز پیکر دو شهید پیدا کردیم که کنار هم افتاده، و صورتشون رو به روی همدیگه بود. در کمال تعجب دیدم پشتِ پیراهنِ هر دوتاشون نوشته شده: "میروم تا انتقام سیلی زهرا(س) بگیرم."
📚 منبع: کتاب شهید گمنام، صفحه ۲۰۱
#پلاک
#حجاب
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔹️#پیام_شب_شهید
🔸️شهید محسن دین شعاری میگوید...
♦️شهادت شمع راه انسانهای پاک و نورانی...
🍀#عند_ربهم_یرزقون
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313 🌷
┗━━━🍃🌷🍃━━━┛
#وصیت_شهید
خواهر مسلمان
حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد....
برادر مسلمان
بی اعتنایی شما و حفظ نگاه شما موجب حجاب خواهران خواهد شد....
#شهیدعلی_اصغرپور_فرح_آبادی
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سیره_شهدا
یک بار زمان جنگ رفتم خانه شان ؛ درست همان زمانی که بمباران های هوایی ، امان مردم را بریده بود.
اواخر شب وقتی می خواستیم بخوابیم ، گلدسته را با پوشش و حجاب کامل دیدم!
با تعجب پرسیدم: دخترم کاری پیش اومده؟ ، جایی می خوای بری؟
گفت: نه پدرجان! اینجا هر لحظه ممکنه بمباران هوایی بشه ، ممکنه فردا صبح زنده نباشیم و به همین خاطر باید آمادگی کامل داشته باشیم تا وقتی بدنمون رو از زیر آوار در میارن ، حجابمون کامل باشه ....
#شهیدگلدسته_محمدیان
📕 فرار از گناه ، ص 12
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#زندگینامه_شهید_محسن_حججی
#قسمت_بیست_و_هفتم
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
⚡﷽⚡
♦️یک سال و خوردهای بود که از سوریه برگشته بود.
توی این مدت خودش را به هر آب و آتشی زده بود تا دوباره اعزامش کنند.اما نمی کردند.😐
🔹️ بهش می گفتند: "یک بار رفتی کافیه .همین هم از سرت زیادی بود. نیروی تازه کار و دوباره اعزام به سوریه⁉️ محاله."😒
🔹️ عین خیالش نبود. به هر کسی که فکرشو بکنی رو مینداخت. پیش هر کسی که فکرش را بکنی می رفت و به او التماس می کرد. اما دریغ از یک ذره فایده.😞
بی قرار شده بود. ناآرام شده بود. مثل مرغ سرکنده شده بود.😑
🔹️ نمی توانست یک لحظه هم نرفتن به سوریه را توی ذهنش تصور کند.🙄
شنیده بود لشکر #قم هم نیرو می فرستند سوریه،به ذهنش رسیده بود که از این طریق برود. برای همین رفت دنبال کار #انتقالی اش.😐
می خواست زندگی و بارو بندیل را جمع کند و بیاید ساکن قم بشود‼️
فقط برای همین مسئله; #اعزام_مجدد به سوریه.اما نشد🤦🏻
🔹️یک بار هم که با یکی از دوستانش رفته بود مشهد، افتاد دنبال اینکه خودش را #افغانستانی جا بزند و با بچه های #فاطمیون برود سوریه.😥😲
🔹️ اما همان هم نشد. رفیقش به او گفت:" محسن، چته تو؟🤨 میدونی داری چیکار می کنی؟" جواب داد: "آره. می خوام اونقدر این درو بزنم تا بالاخره در رو به روم باز کنن."😌👌?
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊