eitaa logo
روایتگری شهدا
25.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱چہ مشتاقانہ ندا سر مےدادید: سوےدیار عاشقان سوےخدا مےرویم بہ ڪربلا مےرویم✨ وچہ عاشقانہ درمسیرڪربلا،سردادید! شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات💚 🕊️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 🌹شهـــید مرتضی مطهری: من ستایشگر معلمی هستم که به من اندیشیدن را بیاموزد، نه اندیشه‌ها را. ‌ ‌☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🔰 | 🔻شهیدابومهدی‌المهندس: حاج‌قاسم‌ وقتی پیش من هست، خیلی احساس آرامش و قدرت دارم. چون وصله به آقا، سیمش به آقا وصل هست من وقتی با ایشون هستم، روحی در من دمیده میشود. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🔰 | 📍سرگرمی و تفریح در روز عید فطر... 🌟روز عیدفطر بود و طبق رسوم ما، همه اقوام و فامیل در خانهٔ پدر مهمان بودند و من نیز از مصطفی خواستم که با هم به این مهمانی برویم. ولی مصطفی گفت شما بروید، من نمی‌توانم بیایم. شب هنگام که مطابق عادت خودمان، مسائل و مشکلات را با مصطفی در میان می‌گذاشتم، از او پرسیدم که چرا امروز به مهمانی نیامدید؟ مصطفی پاسخ داد، امروز روز عید بود و بیشتر بچه‌ های مدرسه نیز برای دیدن اقوام و خویشان خود از مدرسه بیرون می‌روند. ولی حدود ۳۰ نفر از بچه ‌های یتیم هستند که هیچ فامیلی ندارند و به ناچار در مدرسه باقی می‌مانند. وقتی بچه‌ هایی که برای تفریح و دیدار اقوام خود رفته بودند بر می‌گردند، برای بچه‌ های باقی مانده در مدرسه از دیدار فامیل و بازی‌ ها و سرگرمی‌ های خود تعریف می‌کنند. برای اینکه این بچه‌ های یتیم نزد آنها احساس خجالت و افسردگی نکنند. 💬راوی خانم غاده جابر همسر شهید چمران 📕 یادگاران 🌷شهید دکتر مصطفی چمران🌷 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | 🔻خادم باشی... عاشق باشی... مگر دلت آرام میگیرد؟! مدام بیقرارِ قرارِ عاشقی هستی....! ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🎨 | ✍🏻 شهید مرتضی مطهری ؛ 🔻شناخت صحیح شرط اول رشد است ؛ باید ببینیم آیا از وجود امکاناتی که خداوند تبارک و تعالی در اختیار ما قرار داده و سرمایه هایی که در طول تاریخ پیدا کرده ایم آگاهی داریم . ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل چهارم:دفاع مقدس 🔹صفحه:۶۰ 🔻ادامه قسمت چهل و ششم: قالی حاج قاسم ✍قرار شد قالی حاج قاسم را به عنوان برکت زندگی نگه‌ داریم و بقیه را به نیازمندان تقدیم کنیم . چند روزی یک بار به انباری می رفتم و به قالی سر می زدم. یک روز در کمال تعجب جای قالی را خالی دیدم ‌متوجه شدم که همسرم آن را به نیازمندی بخشیده است. از دست دادن یادگار حاج قاسم برایم خیلی سخت بود. چند روزی ناراحت و افسرده بودم. قرار شد یک فرش نو بخریم و برویم آن را با قالی حاج قاسم عوض کنیم ، ولی هر چی حساب و کتاب کردیم ،دیدیم به آن نیازمند بر می خورد، منصرف شدیم. همسرم گفت:حاج قاسم یه قالی به نوه ی قاسم داده، آخرش هم به دست قاسم رسیده. متوجه شدم که نام آن نیازمند قاسم بوده است. مطمئنم این قالی همان طور که سال ها باعث خیر و برکت زندگی من بود، برای قاسم هم خیر و برکت خواهد داشت. 🗣 افسرفاضلی شهر بابکی،شاعر و نویسنده دفاع مقدس ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🔰 | 🔻امام‌خامنه ای: اگر پیام شهدا را درست بشنویم، گرایش به شرق و غرب از بین ما می‌رود. ۱۳۹۷/۷/۱۴ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✫⇠ ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت پانزدهم:معجون 🍏خیلی تشنَم شده بود. دو روز بود یه قطره آب هم نخورده بودم. خونریزی تشنگی مو بیشتر میکرد و لبام مثل دو تکه چوب خشک شده بودن. اطرافمو وارسی کردم و نگاهی به داخل محوطه کردم، چشمم به گالن ۲۰ لیتری فلزی خورد. دو دل بودم برم سمتش یا نه؟ خطر زیادی تهدیدم میکرد و احتمال داشت با خارج شدن از اتاق آماج گلوله و ترکش قرار بگیرم ، اما درنگ جایز نبود و با سینه خیز به طرف گالن رفتم. نزدیک دبه آب که رسیدم دیدم یه ترکش به قسمت پایینش خورده و سوراخ شده. مطمئن شدم اگه آبی هم توش بوده ریخته، ولی به هر حال امتحانش ضرری نداشت. دبه را بلند کردم دیدم کمی سنگینه. دبه رو کشاندم و بردم داخل اتاق. مقدار کمی آب تهش مونده بود. 🍏دیگه ازین بهتر نمی شد. آب رو خالی کردم تو یه لیوان که همونجا پیدا کرده بودم. مقدارِ کمی آب و گلِ بسیار بدبو و متعفن به اندازه یه لیوان تهش مونده بود. خواستم بخورم با وجود اینکه شدیدا عطش داشتم ، نتونستم و قابل خوردن نبود. نزدیکِ یه ماه از شروع عملیات کربلای پنج گذشته بود و آب کاملا گندیده بود. اتاقو گشتم یه قوطی شیر خشک پیدا کردم. قوطی را باز کردم.  لب و دهانم خشک بود و  شیر خشک پایین نمی رفت. آبِ داخل لیوان رو چن دقیقه ای گذاشتم تا ته نشین بشه. مقداری شیر خشک قاطی آب کردم. جاتون خالی معجونی بی نظیر درست شده بود. یاد گرفتن و درست کردن این معجون سخت نیست. 🍏مواد لازم: مقداری گِل نصف لیوان آب گندیده چار الی پنج قاشق شیرخشک با طعم دود و باروت بود. بجای باروت اگه در دسترس نیست میشه از طرقه یا سرِ چوب کبریت استفاده کرد. 🍏بگذریم...دو سه قاشق رو با زحمت خوردم. بسختی از گلوم پایین میرفت. داشت حالم بهم میخورد و ناچار شدم کنارش بذارم. حالا لازم بود بعد از خوردن این معجون نیروزا مقداری استراحت میکردم تا هضم بشه و بتونم فکری برای ادامه راهم بکنم. چن دقیقه ای رو روی همون تخت دراز کشیدم و تو ذهنم نقشه ها و راهای گوناگون رو برای خلاص شدن از این وضع می کشیدم و بررسی می کردم، ولی هیچکدوم از این فکر و نقشه ها به نتیجه مشخصی ختم نمی شد. تو اون شرایط چقد دوست داشتم و آرزو می کردم الان ایرانیا پیشروی می کردن و امدادگرا میومدن منو بلند می کردند و با برانکارد می بردنم عقب.! خب آرزو بر جوانان عیب نیست و منم یک جوون بیست ساله بودم و تو اوج آرزو، خیلی به خودم دلداری می دادم که نا امید نشم و روحیه مو از دست ندم. هی با خودم می گفتم امروز رو هم صبرکن حتما بچه ها میان. ان شاء الله فرجی می شه و پیدا میکنی....    ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯