eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
4.9هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل دهم (آخر): شهادت 🔸صفحه : ۱۷۹ 🔻قسمت دویست و سوم: وجود بابرکت ✍حاج قاسم می گفت: یک بار برای جلسه خدمت حضرت آقا بودیم. جلسه هنوز شروع نشده بود،منتظر بقیه دوستان بودیم.آقا منو صدا زدند،خدمتشون رسیدم.کتابی را که دستشون بود، نشونم دادند، همراه چندعکس از شهدا.فرمودند اگه شما هم رفته بودید(شهید شده بودید)این مأموریت های سخت رو نمی تونستید انجام بدین.اون موقع بود که از بودن و ماندنم بسیار خوشحال شدم. وجودها متفاوت است. ادامه دارد....... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل دهم: شهادت 🔸صفحه: ۱۷۹ 🔻ادامه قسمت دویست و سوم: وجود با برکت ✍بعضی ها وجود دارند اما آنقدر بی برکت است که عین بی وجودی ست. بود و نبودشان حتی برای خانواده هم فرقی ندارد، چه برسد به اجتماع و کشور. اما بعضی ها وجودشان حضور در عالم هستی است. بیدار کننده دل هاست. روشن کننده تاریکی هاست. این وجود های پر برکت تنها در یک صورت به تعالی می رسند، در سایه ی اهل بیت «علیه السلام». حاج قاسم به نیت امام زمان «عج الله تعالی فرجه الشریف» مقابل ولایت زانوی ادب می زند، خدا این گونه او را می پذیرد. امام زمان «عجل الله تعالی فرجه الشریف» این گونه به وجود او برکت می دهد. 🗣 سالنامه مکتب حاج قاسم ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل دهم (آخر):شهادت 🔸صفحه: ۱۸۰ 🔻قسمت دویست و چهارم : پرکار ✍به قدری پرکار بود که برخی اوقات رئیس دفترش می گفت،سه راننده عوض می کردیم. یکی گلایه کرده بود و گفته بود :آقای سلیمانی شما سری به ما نمی زنید. جواب داده بود : به خداقسم صبح های زود که از خانه می روم هنوز هوا تاریک است و بچه های من خواب هستند و شب ها وقتی برمی گردم ، بچه ها خسته شدند ‌و خوابیدند. سردار سلیمانی خیلی برای این مملکت و جهان اسلام کار می کرد. او شب و روز دنبال شهادت می دوید و می گفت جانم به لبم رسیده چرا شهید نمی شوم. در نامه ای به حسین بادپا نوشته بود که اگر شهید شدی و حاج یونس زنگی آبادی ،حسین یوسف الهی ،میر‌حسینی و... رادیدی ، سلام مرا به آن ها برسان و بگو بی معرفتی هم حدی دارد،چرا به فکر من نیستند. 🗣محمدرضا حسنی سعدی، دوست و همرزم شهید ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل دهم(آخر ):شهادت 🔸صفحه: ۱۸۱-۱۸۰ 🔻قسمت دویست و پنجم: شفاعت ✍آمدم دیدنت. می دانستم سرت حسابی شلوغ است. کنارت نشستم. -امروز نوبت منه و باید حرف دلم رو بگم. خندیدی. -خب بفرما -وقتی خبر شهادت حاج احمدکاظمی رو شنیدی، با همه صبوریت شکستی. وقتی عماد مغنیه شهید شد، چند روز خونه نشین شدی،حالا اگه شهید بشی من باید چکار کنم؟اصلا چطوری باید تحمل کنم؟ تبسم زیبایی روی لب هایت نشست و سکوت کردی،کمی بعد برای اولین بار درطول سال ها رفاقت‌مان از خودت گفتی. -مهدی! همه بچه های بسیجی لشکر رو شفاعت می کنم. 🗣رزمنده جانباز داوود جعفری (مهدی)،سردار سلیمانی از دریچه خاطرات ،فکه ۲۰۲ش ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل دهم: شهادت 🔸صفحه: ۱۸۱ 🔻قسمت دویست و ششم: میوه ی رسیده ✍این اواخر دیگر مثل میوه ی رسیده ای بود که دلش می خواست باغبان او را بچیند و به دوستان شهیدش بپیوندد.نه اینکه خسته شده باشد. نه،اصلاً حاج قاسم خستگی را خسته می کرد. به قدری تلاش می کرد که حد و حساب نداشت. امروز اینجا، فردا آن جا، همه جا می رفت تا بتواند فرمان های حضرت آقا را روی زمین پیاده کند. اما منتها الیه آرزویش شهادت بود و دوست داشت به آن برسد.خیلی از دوستانش هم شهید شده بودند که بعضی وقت ها در فراق آن ها بسیار گریه می کرد. حاج احمد کاظمی را خیلی دوست داشت. شب رفتم گلزار شهدای اصفهان. عادتم بود هر وقت می روم آنجا، فاتحه ای برای شهیدحسین خرازی، شهید احمد کاظمی و شهید قاضی که در کنار هم هستند، بخوانم. دیدم یک نفر روی قبر احمد افتاده و با صدای بلند گریه می کند، هیچ کس هم نیست. کنارش نشستم، بلند شد برود، دیدم حاج قاسم است که مثل ابر بهار اشک می ریزد. 🗣 سردار محمود چهارباغی ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل دهم: شهادت 🔸صفحه: ۱۸۲ 🔻قسمت دویست و هفتم: جای قبر ✍سردار سلیمانی در وصیت نامه اش آورده بود که من جای قبرم را در مزار شهدای کرمان مشخص کرده ام. نوشته بود بر سنگ قبر من فقط کلمه ی سرباز را بنویسید، نه عبارت های عنوان دار. او خواست قبرش هم ساده باشد و برایش مهم بود که در کنار دوستان شهیدش به خصوص حسین یوسف الهی به خاک سپرده شود. وقتی در حال آماده کردن قبر ایشان بودیم، قسمتی از دیواره قبر حسین یوسف الهی ریزش می کند. یکی از دوستان کنجکاو شده و دستش را داخل قبر شهید می برد. متوجه می شود کفن و بدن شهید یوسف الهی بعد از سال ها هنوز سالم است. حاج قاسم خودش در این مقام است. اما با تعیین محل دفنش ما را به این مکان سوق می دهد که دست از شهادت برنداریم. 🗣 حجت الاسلام علی شیرازی، نماینده ولی فقیه در نیروی قدس سپاه ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل دهم(آخر ):شهادت 🔸صفحه: ۱۸۲ 🔻قسمت دویست و هشتم: هزار و دوازدهمین شهید ✍آمده بود گلزار شهدا. جلو رفتم و همراهش شدم. گفتم این گلزار هزار و یازده شهید دارد. سردار سلیمانی گفت:ان شااءالله هزار و دوازدهمین شهید کرمان من باشم. 🗣محمدرضا حسنی سعدی، دوست و همرزم شهید ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل دهم (آخر):شهادت 🔸صفحه: ۱۸۲ 🔻قسمت دویست و ‌نهم: چرا عکس من نیست ✍رهبر معظم انقلاب اسلامی مدتی بود که او را از سفر به عراق منع کرده بود. این اواخر خودش با التماس از آقا مجوز گرفت و دوباره سفرهایش به عراق را شروع کرد،چون بدون اجازه آقا آب نمی خورد. یک بار به آقا گفته بود در منطقه هرجا که می روم پهبادهای امریکایی دنبالم می آیند. در سفر آخر قرار بود همراهش باشم. -نذری دارم و می خوام به کربلا و نجف برم،اگه ممکنه منو باخودت ببر. +گذرنامه تو آماده کن تا بچه ها بیان و ازت بگیرن. دیدم خبری نشد. ظهر روز دوشنبه به او زنگ زدم. ادامه دارد... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل دهم : شهادت 🔸صفحه : ۱۸۳-۱۸۲ 🔻ادامه قسمت دویست و نهم: چرا عکس من نیست ✍-بذار دفعه بعد با هم بریم.الان کمی اوضاع پیچیده شده. این آخرین تماس تلفنی ما بود.همان شب ساعت هشت هنگامی که درحال طی مسیر هوایی از تهران به سوریه بود تماس گرفت،اما مشغول نماز بودم.بعد از نماز به او زنگ زدم،ولی دیگر از دسترس خارج شده بود.چندی قبل ازشهادت به من گفت:چرا روی میزت عکس شهدا رو گذاشتی،ولی عکس من نیست؟ -عکست رو تو کشوی میزم دارم،هروقت شهیدشدی میذارم. -همین الان بذار،چون مطمئن باش که منم شهید می شم.عکسش را برداشت و روی میز کنار عکس دیگر شهدا گذاشت. 🗣صادق خرازی فعال سیاسی نشریه رایحه ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل دهم: شهادت 🔸صفحه: ۱۸۴-۱۸۳ 🔻قسمت دویست ‌و دهم: سوغاتی حاج خانم ✍خواهر شهید هادی طارمی می گوید، دو هفته قبل از شهادتش وقتی عکس های هادی در گوشی ام را نگاه می کردم، بی اختیار توی دلم می گفتم: چقدر شبیه شهدا شده ای داداش! فقط من نبودم که در دلم آشوب به پا شده بود، خواهر وسطی ام شب تولد حضرت زینب «علیه السلام» که هادی به همراه سردار سلیمانی در سوریه بودند، خواب دیده بود که آنها سوار یک ماشین هستند. سردار صندلی جلو نشسته و هادی پشت سرش. سردار یک تسبیح هزار تایی به خواهرم می دهد و می گوید این رو بده به مادرت، سوغاتی حاج خانم است. ادامه دارد... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل دهم (آخر ):شهادت 🔸صفحه:۱۸۴ 🔻ادامه قسمت دویست و دهم: سوغاتی حاج خانم ✍سردار یک تسبیح هزارتایی به خواهرم می دهد و می گوید: این رو بده مادرت، سوغاتی حاج خانم است. از حال مادر برایتان بگویم، روز پنجشنبه روز قبل از شهادت سردار و هادی، آن قدر بی قرار بود که پناه بردیم به گلزار شهدا. این کار هر هفته مان بود و این بار چون شهید سیدجعفر حسینی از شهدای فاطمیون را همان روز دفن کرده بودند، مادر بیشتر تأکید داشت برویم. می گفت: می خوام برای شهید حسینی نماز بخونم. همان جا خواهرم خوابش را تعریف کرد. حدود دوازده ساعت بعد معلوم شد همه این اتفاق ها داشت ما را برای آن خبر بزرگ آماده می کرد. حالا فکرمیکنم سردار با آن سوغاتی.. 📖 سالنامه مکتب حاج قاسم ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل دهم(آخر ): شهادت 🔸صفحه: ۱۸۴ 🔻قسمت دویست و یازدهم: پرونده شهادت ✍چند ماه قبل از شهادتش، آقای شهیدی رئیس بنیاد شهید را دیده بود. -پرونده ی شهادت من کجاست؟ -پرونده ی تو آخر آخر شهداست. -پرونده ی منو بذار روی پرونده ی شهدا. این خیلی مهم است که برای طرف این طور یقین حاصل شود. 🗣️حجت الاسلام والمسلمین حاج محمود خالقی، نشریه اطلاعات ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل دهم: شهادت 🔸صفحه: ۱۸۵ 🔻قسمت دویست و دوازدهم: عقد اخوّت ✍نخستین بار با سردار سلیمانی در عملیات والفجر۸ ملاقات کردم و در کربلای۴ با ایشان بیشتر آشنا شدم. در سال ۱۳۷۱ در معیت حاج قاسم به حج مشرف شدیم و در‌ مسجدالحرام عقد‌ اخوت بستیم. سال ۱۳۸۲ دوست مشترکمان شیخ حمید حسنی سعدی که مدتی فرمانده سپاه کرمان بود، بعد از زلزله بم در یک حادثه رانندگی جان خود را از دست داد. حاج قاسم که در مراسم او حضور یافته بود، به من گفت: اگه اتفاقی برام افتاد غسل و کفنم را تو به عهده بگیر. ادامه دارد........ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل دهم (آخر):شهادت 🔸صفحه: ۱۸۵ 🔻ادامه قسمت دویست و‌ دوازدهم: عقد اخوّت ✍شش سال قبل نیز در مراسم تدفین یکی از علما، بار دیگر به من تأکید کرد که غسل و کفن او را انجام دهم و در وصیت نامه اش هم این موضوع را نوشت. یک بار در صحبتی خصوصی که با هم داشتیم، پارچه ای را آورد و از من خواست آن را که ادعیه استحبابی به رویش نوشته شده است، امضا کنم. این کار برایم خیلی سخت بود . گفتم: مادرم به من اظهار علاقه می کنه و می گه الهی بلاگردونت بشم. حالا من این رو به شما می گم. لطفاً منو از امضا کردن معاف کنید. روز تدفین پیکر حاج قاسم در کرمان، می ترسیدم به مراسم نرسم یا من را نشناسند. تا اینکه با آقای رزم حسینی استاندار سابق کرمان همراه شدم و ایشان مرا به پیکر مطهر او رساند. ادامه دارد .. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل دهم: شهادت 🔸صفحه: ۱۸۵_۱۸۶ 🔻ادامه قسمت دویست و دوازدهم: عقد اخوّت ✍ساعاتی را با تابوت پیکرهای مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید پور جعفری سپری و راز و‌ نیاز کردیم. طی مشورتی قرار شد برنامه تدفین به طلوع آفتاب و قبل از نماز صبح روز بعد موکول شود. زمانی که خواستیم پیکر مطهر ایشان را به خاک بسپاریم، عبای مبارک رهبر معظم انقلاب را کف قبر پهن کردیم و همراه کفن سردار، نامه ای از یک دختر شهید و انگشترشان قرار دادیم. رسم است که باید هنگام خواندن تلقین، سر میت را به سمت قبله قرار دهند، اما در پیکر مطهر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی سری وجود نداشت. 🗣 حجت الاسلام والمسلمین حاج محمود خالقی، نشریه اطلاعات ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل دهم: شهادت 🔸صفحه: ۱۸۶ 🔻قسمت دویست و‌ سیزدهم: روبروی ضریح ✍نقاش یزدی با دستور آیت اللّه طباطبایی نماینده رهبر انقلاب و تولیت مصلای حرم حضرت زینب «علیه السلام» اقدام به دیوارنگاری شهدای مدافع حرم در جلوی حرم حضرت زینب «علیه السلام» می کند. می گوید: چند ماه بود که مشغول دیوارنگاری نقشه‌ی تصاویر شهدای مدافع حرم از جمله شهید حججی و مراد خانی و... در مقابل ورودی صحن شمالی حرم مطهر بودم. به آخرین ستون، جایی که مقابل ضریح حرم حضرت زینب «علیه السلام» بود، رسیدم که به من گفتن عکس چه کسی رو قراره اینجا بکشی. _ اطلاعی ندارم. ادامه دارد ... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل دهم : شهادت 🔸صفحه : ۱۸۷_۱۸۶ 🔻ادامه قسمت دویست وسیزدهم: روبروی ضریح ✍بعدازبررسی های لازم مسئولین به این نتیجه رسیدندکه تابلوی عصرعاشورای استادفرشچیان راروی این ستون نقاشی کنم.دوروزمانده به شهادت سردارسلیمانی،آماده ی طراحی این تابلوشدم که ناگهان هوانامساعدشد.داشتم وسایلم راجمع می کردم که حاج قاسم رادرآنجادیدم.برای عرض ارادت رفتم جلو. -چه عکس های قشنگی کشیده ای،اینجاچی می خوای بکشی؟ -راستش اینجاسرش بحثه،قراره تابلوی عصرعاشوراروبکشم. -چه بساکه عکس ماروبکشی. ادامه دارد......... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل دهم : شهادت 🔸صفحه : ۱۸۷ 🔻ادامه قسمت دویست وسیزدهم: روبروی ضریح ✍- ای بابا خدا شما رو حفظ کنه.الان مردم دنیا به شما نیاز دارن. - حالا خدا رو چه دیدی. زد پشت من و رفت. بعد از رفتن ایشان باران شروع به باریدن کرد. به دلیل بارندگی نتوانستم تابلو عصر عاشورا را نقاشی کنم، تا اینکه بعد از دو روز سردار سلیمانی به شهادت می رسد.این آخرین زیارت حاج قاسم ازمرقد مطهر حضرت زینب سلام الله عَلیهِ بود. بعد از شهادت ایشان عکسش را آوردند که بروی ستون مقابل ضریح مطهر نقاشی کنم. بلافاصله زانو زدم و گفتم: عجب! حاج قاسم اینجا رو انتخاب کرده بود. در این عکس برخلاف همه عکس های ایشان که به دوربین نگاه می کند، نگاهش فقط به سمت حرم بود؛یعنی اینکه حتی استخوان هایم هم تا ابدمراقب توست. 🗣 سیدجواد هاشمی مجری وهنرمند، سالنامه مکتب حاج قاسم ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل دهم(آخر): شهادت 🔸صفحه: ۱۸۷ 🔻قسمت دویست و‌ چهاردهم: آخرین جلسه ✍روز پنجشنبه ۱۳۹۸/۱۰/۱۲ ساعت هفت و چهل و پنج دقیقه صبح به مکان برگزاری جلسه رسیدم ،مثل همه ی جلسات قبل ،تمام مسئولین گروه های مقاومت در سوریه حاضر بودند. در باز و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد می شود و با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی می کند. دقایقی به گفت‌وگوی خودمانی سپری می شود تا اینکه حاج قاسم جلسه را رسما آغاز می کند. هنوز بحث مقدماتی تمام نشده که می گوید : همه بنویسن،هرچه رو می گم بنویسن. همیشه نکات مهم را یادداشت می کردیم ،ولی این بار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطلب داشت. گفت و گفت: از -منشور پنج سال آینده -برنامه تک تک گروه های مقاومت در پنج سال بعد ادامه دارد... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل دهم(آخر): شهادت 🔸صفحه: ۱۸۸ 🔻ادامه قسمت دویست و چهاردهم: آخرین جلسه ✍شیوه ی تعامل با یکدیگر تند تند کاغذها پر شد و کاغذ بعدی. سابقه نداشت نوشتن این حجم مطلب برای یک جلسه. آن هایی که با حاجی کار کردند، می دانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی بود و اجازه ی قطع کردن صحبت هایش را نمی داد، اما آن روز این گونه نبود. بارها صحبت هایش قطع شد، ولی با آرامش گفت: عجله نکنین، بذارین حرف من تموم بشه. ساعت یازده و چهل دقیقه زمان اذان ظهر فرا رسید. با دستور حاجی خواندن نماز و صرف ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد. ادامه دارد.. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل دهم : شهادت 🔸صفحه : ۱۸۸ 🔻ادامه قسمت دویست و چهاردهم: آخرین جلسه ✍تا ساعت سه عصر حدود هفت ساعت هر آنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم.پایان جلسه مثل همه ی جلسات دورش را گرفتیم و صحبت کنان تا در خروجی همراهی اش کردیم.بیرون خودرویی منتظر او بود.حاج قاسم عازم بیروت شد تا سیدحسن نصرالله را ببیند.ساعت حدود نُه شب بود که از بیروت به دمشق برگشت،شخص همراهش می گفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار و سپس خداحافظی کردند.اعلام کرد که امشب عازم عراقم،بگویید هماهنگی کنند.چندلحظه سکوت کردیم.یکی گفت:حاجی اوضاع عراق خوب نیست فعلاً نروید. ادامه دارد......... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل دهم : شهادت 🔸صفحه : ۱۸۹-۱۸۸ 🔻ادامه قسمت دویست و چهاردهم: آخرین جلسه ✍حاج قاسم با لبخند گفت:می ترسین شهید بشم؟ باب صحبت باز شد و هر کسی حرفی زد:شهادت که افتخاره.رفتن شما برای ما فاجعه است.حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم. رو به ما کرد و دوباره سکوت کردیم.خیلی آرام و شمرده شمرده گفت:میوه وقتی می رسه،باغبان باید اونو بچینه،میوه ی رسیده اگه روی درخت بمونه می پوسه و خودش می افته.بعد نگاهش را بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی ها اشاره کرد:اینم رسیده،اینم رسیده،اونم رسیده. ساعت دوازده شب هواپیما به مقصد بغداد پرواز کرد.ساعت دو بامداد جمعه خبر شهادت حاجی رسید. به اتاقش در دمشق رفتیم،کاغذ نوشته و جلوی آینه گذاشته بود: خدایا مرا پاکیزه بپذیر. 🗣یکی از مسؤلین فاطمیون،سالنامه مکتب حاج قاسم ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل دهم(اخر):شهادت 🔸صفحه :۱۸۹ 🔻قسمت دویست و پانزدهم :مهمان نوازی ✍در جریان سفر رهبر معظم انقلاب اسلامی به کرمان میزبانان آقا ، سپاه و بسیج و حاج قاسم بودند. آن سفر از طولانی ترین سفرهای معظم له بود. آقا هرجا می رفتند ،بیشتر از سه چهار روز نمی ماندند،ولی در کرمان ده روز ماندند. حقیقتا مهمان نوازی امثال حاج قاسم خیلی ارزش داشت. صفای باطنی دوستان و فداکارانی که در کنارش بودند ،باعث شد که آقا علاقه ی ویژه ای به ایشان داشته باشند. ادامه دارد... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل دهم(اخر):شهادت 🔸صفحه : ۱۹۰-۱۸۹ 🔻ادامه قسمت دویست و پانزدهم: مهمان نوازی ✍به همین دلیل، تأثر حضرت اقا در هنگام نماز بر پیکر حاج قاسم،دل همه را کباب کرد. قلبی نبود که نلرزد ‌و چشمی نبود که گریان نشود. ما همیشه در وجود اقا یک نوع مقاومت و پذیرش درد و مصیبت را سراغ داشتیم، یعنی با صلابت،استقامت و تحمل فوق العاده ی غیرقابل پیش بینی می دیدیم که ایشان نسبت به حوادث بسیار سهمگین مقاومت می کنند. در دو جا ایشان نتوانستند صبوری خودشان را نشان دهند؛ یکی وقتی که وصیت نامه امام راحل رحمة الله علیه را در مجلس قرائت می کردند،یکی هم در نمازی که بر پیکر پاک حاج قاسم خواندند و به حق اشک ریختند. 🗣سیدمحمود دعایی،نشریه اطلاعات ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل دهم : شهادت 🔸صفحه : ۱۹۰ 🔻قسمت دویست و شانزدهم‌ (قسمت پایانی) : سردار یا شهید ✍بعد از شهادت حاج قاسم سلیمانی داشتیم از کرمان بر می‌گشتیم، ماشینی از جلویمان عبور کرد که پشت شیشه اش نوشته بود: سردارسلیمانی قوی تر بود یا شهید سلیمانی؟این سوال بسیار پر معنایی است. شهید سلیمانی در زمان حیاتش منشأ اثرات و خیرات بی شمار بود و بعد از شهادتش هم اثرات خون این اسطوره در ایران و جهان رستاخیزی به پا کرده است. 🗣سردار پوریانی، نشریه اطلاعات برای حاج قاسم پایانی نیست! ☀️  ✅@shahidabad313 ╰━━🌷🕊🍀🕊🌷━━╯