eitaa logo
روایتگری شهدا
23.9هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
84 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
وصیت شهدا رو فراموش نکنیم... 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
8.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻لباس تک سایز! 🔻شهید سید محمد حسن حسینی ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
2.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥خواب حضرت آقا ۲ سال پیش نقل کننده ؛ آیت الله شب زنده دار سخنران حاج اقا عالی یه دلگرمی خوب برای دلهای شکسته تو این ایام ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✫⇠(۱۲۴) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت صد و بیست و چهارم:رطبِ نخورده و دهان سوخته 🔸️بساطی داشتیم با خواب های رنگی و جوراجوری که خیلی از شب ها می دیدیم. یه شب خواب دیدیم. عراقیها مقدار زیادی رطب تازه؛ آبدار و خوش آب و رنگ برامون اوردن و ما هم یه شکم سیر از اونها خوردیم. ♦️صبح که شد رفتم پیش یکی از بچه های استان بوشهر بنام شیرالی ، خیلی با هم صمیمی بودیم و دستی تو تعبیر خواب داشت و کم و بیش خوابهای رنگی ما رو تعبیر می کرد. گفتم دیشب خوابی دیدم ببین تعبیرش چیه. گفت بفرما. 🔘خواب دیدم عراقیها مقدار زیادی برامون رطب تازه ؛ حرفمو قطع کرد و گفت نگو نگو رحمان ادامه نده. گفتم مگه چیه؟ تعبیرش چیه که بهم ریختی. گفت رحمان خودت صبر کن و ببین. امروز پدری ازمون درمیارن که نگو. چهار ستون بدنم لرزید و با خودم گفتم: آخه این چه خوابی بود دیدم؟ مرد حسابی بیکاری؟! یا خواب نمی بینی، اگر هم می بینی اینجوری. خلاصه چشمام دوخته شده بود به در که کی باز میشه و قراره چه اتفاقی بیفته. چشمتون روز بد نبینه. وقت هواخوری که شد. ⚡دیدم بزن بکوب شروع شد. از آسایشگاه نُه شروع کردن بچه ها رو بیرون اوردن و تو محوطه خاکی می غلتوندن و با کابل می زدن. بعدش آسایشگاه هشت و آخرشم ضیافت رطب به ما رسید. نمی دونم دلشون از چی پر بود و چه اتفاقی افتاده بود که اون روز وحشی شده بودن و اون معرکه رو راه انداختن. ولی معمولا اینجور وقتها که بدون بهانه و با تعداد زیادی می ریختن تو بچه ها و می زدن متوجه می شدیم که ایران یه عملیات انجام داده و اینا بدجوری شکست خوردن. 📌همه رو بردن بیرون و دستور دادن تو خاکها غلت بزنیم و تا جون داشتیم با کابل کتک خوردیم و بدون استفاده از دستشویی و حموم با همون خاک و خوله های بدن و لباسامون انداختمون  تو آسایشگاه. اینم نتیجه خواب رطب خوردن رحمان خان!... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
┄═🌿🌹🌿═┄ 💌 شھـــــیدانه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ از مدرسه برگشت و با ناراحتی وارد خانه شد و یک گوشه نشست و به مادر گفت: «من دیگر مدرسه نمی روم». مادر دلیل ناراحتی اش را پرسید. عصمت گفت: «من می خواهم با کامل به مدرسه بروم. خانم مدیر می گوید یا باید لباس فرم مدرسه را بپوشی یا اجازه ورود به مدرسه را نداری. من دیگر مدرسه نمی روم. لباس فرم لباسِ پوشیده ای نیست!» مادر فردا می رود مدرسه تا پرونده ی عصمت را بگیرد. به مدیر می گوید :« من چهار دختر دارم. می‌خواهی بلیط جهنم را برای خودم بخرم و دخترانم را بی‌حجاب کنم! برای آخرتم چه کنم!» و این جا اعتقادات عصمت و اقتدار کلام مادرش بر قانون مدرسه غالب می شوند و عصمت با پوشش کامل به مدرسه می رود و هم رنگ جماعت نمی شود تا لبخند خدا را ببیند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
6.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 کلیپ| مداحی طوفانی؛علم از دست علمدار نیفتد هرگز... 🎤 حسین طاهری ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل نهم:مردم داری 🔸صفحه : ۱۴۲-۱۴۳ 🔻ادامه قسمت صدوچهل وچهارم :دلجویی ✍اماحسابی تندشد. سکوت کردم وبادلخوری ازاوجداشدم. خانه که رسیدم،خانمم گفت:حاج قاسم دوبار زنگ زدوکارت داشت. گفتم:ولش کن،خودش دوباره زنگ میزنه. مطمئن بودم نمی گذارد این قضیه به شب بکشد. همان هم شد. زنگ زدوبی خیال دعوای چندساعت قبل مان گفت:حسن کجایی؟ _خونه _بابت آرپی جی ها دستت دردنکنه،خیلی عالی بود.بعدهم سراغ یکی ازبچه هاروگرفت. _ببینم حسن ازفلونی خبرداری؟ کلاموضوع راعوض وآخرش راباشوخی وخنده جمع کرد. خودم هم یادم رفت که یک ساعت پیش مراشسته ‌وکنار گذاشته بود. 🗣حسن پلارک،فکه ۲۰۲ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
*نماز شب* *هیچ وقت ندیدم نماز شب شهید سلیمانی قطع شود.* *آنهم نه نماز شبی عادی،* *نماز شب‌های او همیشه با ناله و اشک و اندوه به درگاه خدا بود.* *من با شهید سلیمانی رفت و آمد داشتم حتی بارها در منزل‌شان خوابیدم،* *اتاق مهمانان با اتاق حاج قاسم فاصله داشت* *اما من با اشک‌ها و صدای ناله‌های او برای نماز بیدار می‌شدم.* *شهید قاسم سلیمانی🌷* *📙برگرفته از کتاب مالک زمان. * التماس دعای فرج* ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃تــو، خوب ترین اتفاق ممکنی وقتی که ، اول صبح 🌤در یادم می افتی....❣ 💔 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯