eitaa logo
روایتگری شهدا
25.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🕊🍃 "آرزۅ؎محـٰالےسټ‌امـٰا، ڪاش‌عـٰاقبٺِ‌مآنیزتـٰابۅتےشۅَدڪه‌ ݒَرچمِ‌سہ‌ࢪنگ‌قـٰاب‌آݩ‌مےبـٰاشد..!:)♥️ 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱صدای شـهید محمدرضا تورجی زاده رو میشنوید. همه از خداییم و به سوی خدا برمیگردیم فقط نحوه رفتن مهمه... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
9.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢تفحص پیکر یک شهید با دست‌های بسته 🔸️در جریان کشف پیکر شهدای دفاع مقدس، گروههای تفحص کمیته جستجوی مفقودین ۲۲ دی ماه موفق شدند پیکر یکی از شهدای منطقه عملیاتی شرهانی را تفحص کنند. ⚡این شهید دفاع مقدس با دست‌های بسته و با سربند «یا ثارالله» کشف شده و دارای پلاک شناسایی است. رزمندگان دفاع مقدس در منطقه شرهانی عملیات «محرم» اجرا کرده بودند. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
15.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 | نسیمی جان‌فزا می آید بوی کرب و بلا می آید... 🎞 کلیپی که سالهاست آغازگر مستند "روایتِ فتح" سید مرتضی آوینی شده است 🎥 | مداحی ماندگار از🌷شهید حسن اردستانی لحظاتی قبل از شهادت🕊🕊 🌴 -- ساعاتی پیش از آغاز عملیات کربلای ۵ 🚩🚩 سینه زنی رزمنده ها به همراه نوحه خوانی شهید اردستانی 🌷حسن اردستانی، جمعی گردان عمار - لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) 🌱 متولد: خرداد ۱۳۴۷ - 🕊🕊 شهادت: ۲۳ دی ۱۳۶۵ ⚪️ خاک‌سپاری بهمن ۱۳۷۵ - مزار: بهشت‌زهرا (س) - قطعه‌ ۲۶ردیف ۶۹مکرر شماره‌ ۵۳ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌄حجاب بازی ❞ اگر مجبور بشوى كه به‌خاطر ترسى و يا عشقى، حجاب بگيرى، تازه خود حجابِ تو مى‌شود بازى تو! 📚 | ص ۵۶ ★ــــــ★ــــــ★ــــــ★ (ره) 🔹️ 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎐(۳۰) 🔳طـ) شهادت براي من، همانند فرزند دورافتاده از مادر است ◻️اگر ميليون ها نفر در راه آرمان هايي مانند مذهب، دين، پيامبر و راه امام حسين (ع) كه هركدام به تنهايي افتخار شهادت دارد، شهيد شوند، ارزشمند است. امام رحمه الله در وصيت نامه خود فرمودند: «ملت ايران كه جانم فداي شان باد...» حال، جان من به‌عنوان سربازي كوچك، چه ارزشي دارد كه دشمن تهديد به ترور مي كند، با اين تهديدات، رعب بر ما حاكم نمي شود. اين تهديد نيست، كمك به شوقي است براي فرزندي كه از مادر دور افتاده است. خداوندا! شهادت در راه خودت را به دست دشمنان دينت، نصيب من بگردان! (سخنان حاج‌قاسم در اجتماع ۵۰هزارنفري بسيجيان كرمان) ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📷پوستر یمنی‌ها در واکنش به قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل 🇵🇸 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت هفتاد و پنج 📝نام نیـــــک♡ 🔰مادرم فرزند چهارمش را باردار بود. روزی با خواهرم در حیاط بازی می کردیم که صدای جیغ مامان محبوبه ما را هراسان کرد. پدرمان مسئول رسیدگی به مسائل آب و خواندن کنتورهای آب و تعمیر آنها در روستاهای اطراف بود و هر روزه باید به دهات متعدّدی سرکشی می کرد. فوراً خود را به اتاق رساندیم، دیدیم مادرمان کنار برنج آبکش کرده بی رمق می نالید. 🌷به طرفش دویدم و گفتم:مادر تو را چه شده؟ پاسخ داد: دخترم! زودتر مادربزرگت را خبر کن  از سراشیبی تپه تا منزل ماما فاطمه با خواهرم می دویدیم وقتی رسیدیم، ماما کنار تنور بود و نان می پخت، او را صدا زدیم: ماما فاطمه کجایی؟ 🔰 او که از ماجرا بی خبر بود، ادامه داد: بچه ها دایی محمّد از جبهه برگشته. گفتم: ماما عجله کن، مادرم دارد میمیرد. ماما تا این خبر را شنید، کیف  و چادرش را از ایوان برداشت و با هم به راه افتادیم. خوشبختانه به موقع رسیدیم و خدا به ما یک خواهر دیگر عطا فرمود . 🌷ماما فاطمه ده شبانه روز کنار مادرم ماند. به منزلش رفت و دوباره برگشت و به مادرم گفت :محمّد باید به جبهه برگردد و مشتاق دیدار توست اگر حال داری خبرش کنم. مادرم با شوق پذیرفت 🔰 همان شب، دایی با بسته ای سوهان به دیدار مادرم آمد. مادرم گفت: محمّد! کجا می روی؟ گفت: جبهه. صدای نوزاد بحث را عوض کرد و دایی او را از گهواره برداشت و در آغوش گرفت دستش را بوسید و پرسید: آبجی! اذان در گوش دخترت خوانده اند. 🌷مادرم گفت: برادر طلبه ام حیّ وحاضر نشسته، با این وضع و حالم صلاح نیست نامحرم را دعوت کنم. دایی گفت: چشم، حالا بگو  قرار است نامش چه باشد؟ مادرم پاسخ داد: بنفشه. دایی کمی مکث کرد و گفت: آبجی! دلیلی برای گذاشتن این نام داری؟ مادرم گفت: اوّل ا ینکه خوشم آمده. 🔰دوم اینکه با نام دو دختر دیگرم حکیمه و فرشته می آید [و هم آهنگ است]،سکوتِ دایی،مادر را آشفته می کرد. پرسید: چیزی شده؟ نام بدی انتخاب کردم؟ دایی گفت: نه، هر چه بگویی همان است، ولی بدان اگر نام و القاب ائمّه(ع) باشد بهتر است 🌷چون انسانهایی که نامی بی معنا دارند در محشر ناشنوا محشور می شوند، می خواهم تو نام نیک بگذاری، امشب را به تو فرصت می دهم؛با همسرت مشورت کن، به خاطر من رو در بایستی نکن، اگر عاشقانه خدا و رسولش را دوست می داری، نامی معنوی انتخاب کن تا قیامت سرافکنده نباشی 🔰 بغض گلوی مادرم را می فشرد. دایی وقتی دید حال خواهرش دگرگون شده، دستمالی از جیب در آورد و گفت: روز زایمانت، مادرم پختن نان ها را به من سپرد، زن ،داداش هم در منزل نبود خودم دست به کار شدم و نان هایی عجیب پختم، دست پُختم را ببین. گرهِ دستمال را که باز کرد با دیدن تکه نان گـُل زده اش  همه خندیدیم، 🌷 ماما فاطمه گفت: هر چه می گویم«نخور » به خرجش نمی رود؛ می گوید: رزق خدا نباید اسراف شود. گفتم: برای دام ها میریزم. باز می گوید: نعمت زوالیست. وخودش همه را خورد. 🔰 پس از ساعتی گفت وگو دایی رفت فردا، اوّل صبح مادرم ما را بیدار کرد و گفت: تا دایی نرفته دنبالش بروید و بیاوریدش. وقتی منزل ماما رسیدیم، دایی ساکِ سفر بسته، و پوتین هایش را برق می انداخت. 🌷 سلام کردیم. دایی ما را بوسید، گفتم: دایی! مامان محبوبه با شما کار واجبی دارد. دایی به منزل مان آمد و مامان کنار گهواره گریه می کرد.دایی پرسید: آبجی! حالت خوب است؟ گفت: از دیشب جز به نام«فاطمه »به نام دیگری فکر نمی کنم. 🔰 دایی لبخندی زد و گفت: مبارکت باشد با این کار باری از دوشت برداشته ای ؛ مطمئنّ باش این انتخابت در قیامت از تو دستگیری خواهد کرد. بعد دایی در گوش خواهرم اذان گفت... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯