eitaa logo
روایتگری شهدا
23.9هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
5.6هزار ویدیو
84 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌺🍁🌸 💐🍂🌸 🍃🌺 🍁 🌷 #روح_الله_هدیه_امام_رضا_بود ... 🌼 روح‌الله براي من هديه امام رضا(ع) بود. همسري كه امام هشتم به آدم هديه دهد و امام حسين(ع) او را بگيرد وصف نشدني است. من عروس چنين مردي بودم. 🌼 با بچه‌هاي دانشگاه رفته بوديم مشهد. آنجا براي نخستين بار براي ازدواجم دعا كردم. گفتم: يا امام رضا(ع) اگر مردي متدين و اهل تقوا به خواستگاري‌ام بيايد قبول مي‌كنم. يك ماه بعد از اينكه از مشهد برگشتيم روح‌الله آمد خواستگاري‌ام. 🌼 از طريق يكي از اقوام با هم آشنا شديم. پدر او از سرداران سپاه است و از مجاهدان ۸سال دفاع مقدس. مادرش فرهنگي بود و روح‌الله در ۱۵سالگي او را از دست داده بود. 🌼 تداركات ازدواج را در حد و اندازه آبروي خانواده برگزار كرديم. همه چيز خيلي زود سر و سامان گرفت. البته مي‌دانستم قرار نيست به خانه مردي بروم كه همه امكانات زندگي‌ام از همان اول تأمين باشد. اما معتقد بودم كه با هم كار مي‌كنيم و زندگي‌مان را مي‌سازيم. 🌼 رفتيم حوالي ميدان امام حسين(ع) خانه‌اي ۴۷متری اجاره كرديم و زندگي‌مان شروع شد. با اينكه خانه‌ام كوچك بود ولي براي من حكم كاخ داشت كه من ملكه‌اش بودم. از همان ابتدا مي‌دانستم با چه كسي ازدواج كرده‌ام 🌼 يعني مي‌دانستم شهادت و دفاع از كشور حرف اول روح‌الله است. حرف شهادت در خانه‌مان بود ولي فكرش را نمي‌كردم روح‌الله شهيد شود. 📌 راوی : همسر شهید 🌷 #شهید‌_روح_الله_قربانی 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☺️ یڪے از بچہ ها بود خیلے اهل معنویت و دعا بود . برای خودش یہ قبری ڪنده بود . شب ها مےرفت تا صبح با خدا راز و نیاز مےڪرد . ما هم اهل شوخے بودیم .😉 یہ شب مهتابـے سہ ، چهار نفر شدیم توی عقبہ . گفتیم بریم یہ ڪمے باهاش شوخے ڪنیم .🙄 خلاصہ قابلمہ ی گردان را برداشتیم با بچہ ها رفتیم سراغش . پشت خاکریز قبرش نشستیم . اون بنده ی خدا هم داشت با یہ شور و حال خاصے نافلہ ی شب مےخوند ، دیگہ عجیب رفتہ بود تو حال !😌 ما بہ یڪے از دوستامون ڪہ تن صدای بالایـے داشت ، گفتیم داخل قابلمہ برای این ڪہ صدا توش بپیچہ و بہ اصطلاح اڪو بشہ ، بگو : اقراء .😐 یهو دیدیم بنده ی خدا تنش شروع ڪرد بہ لرزیدن و شور و حالش بیشتر شد یعنے بہ شدت متحول شده بود و فڪر مےڪرد برایش آیہ نازل شده !😰 دوست ما برای بار دوم و سوم هم گفت : اقراء بنده ی خدا با شور و حال و گریہ گفت : چے بخونم ؟. رفیق ما هم با همون صدای بلند و گیرا گفت : بابا ڪرم بخون .😂😂😂 📚 قافلہ نور ، ص 14 شهدا را یاد کنیم با یک صلوات 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گلچینی از روایتگری های بسیار زیبای 🌷علمدار روایتگری شهید حاج عبدالله ضابط🌷 👇👇👇👇
1_24711308.mp3
زمان: حجم: 170.4K
🌸کانال ارائه محتوا به راویان 👇👇👇👇 🆔 @ravianerohani
3.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 كليپ سیم خاردار 📌 داستان فرماندهی که روی سیم خاردار ها خوابید 🔹 به روایت حجت الاسلام جوشقانیان 🌸کانال ارائه محتوا به راویان 👇👇👇👇 🆔 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 همه‌شب تابه سحر من به تو می‌اندیشم 🍃چه شد آن قول که دادی نروی از پیشم 🍃ای به خون غرقه رخت جلوۀِ زیبایی‌ها 🍃رفتی و بی تو من و مادر و تنهایی‌ها 🍃بی تو خونِ‌ِ جگر از چشمِ بلادیده روان 🍃بی تو آخر چه کنم ای همه جانم به جهان؟ 🌷 #شهدا را یاد کنیم با ذکر #صلوات 🌷 #صبحتون_شهدایی 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انسانیت #شهید_طیب_حاج_رضایی کتاب #حیات_طیب 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
شهدا قاعده ساده محبوب شدن 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁🌹 😂دندان مصنوعی😂 شلمچه بودیم.از بس که آتش🔥 سنگین شد، دیگه نمی تونستیم خاکریز بزنیم. حاجی گفت: «بلدوزرها رو خاموش کنید🚜 بزارید داخل سنگرها تا بریم🚶 مقّر». هوا داغ بود☀️ و ترکش کُلمَن آب رو سوراخ کرده بود.🛢 تشنه و خسته و کوفته، 🤕سوار آمبولانس🚑 شدیم و رفتیم.😥😓 به مقر که رسیدیم ساعت⏰ دو نصفه شب بود. 🌙از آمبولانس🚑 پیاده شدیم و دویدیم طرف یخچال. یخچال نبود.🖱 گلوله‌ی خمپاره صاف روش خورده بود و برده بودش تو هوا. دویدیم🏃 داخل سنگر. سنگر تاریک بود، فقط یه فانوس کم نور آخر سنگر می‌سوخت.🕯 دنبال آب می‌گشتیم💧 که پیر مرادی داد زد: «پیدا کردم!» و بعد پارچ آبی رو برداشت و تکون داد.🍶 انگار یخی داخلش باشه صدای تَلق تَلق کرد. گفت: «آخ جون».😊و بعد آب رو سرازیر گلوش کرد. می‌خورد که حاج مسلم- پیر مرد مقر- از زیر پتو چیزی گفت: «کسی به حرفش گوش نداد. مرتضی👱 پارچ رو کشید و چند قُلُپ خورد.».به ردیف همه چند قُلُپ خوردیم. خلیلیان آخری بود. تَهِ آب رو سر کشید.پارچ آب رو تکون داد و گفت: «این که یخ نیست. این چیه؟!»🤔😳 حاج مسلم آشپز، سرشو از زیر پتو بیرون کرد و گفت: «من که گفتم اینا دندونای مصنوعی منه!😁 یخ نیست، اما کسی گوش👂 نکرد، منم گفتم گناه دارن بزار بخورن!»😄 هنوز حرفش تموم نشده بود که همه با هم داد زدیم:وای!.😱  از سنگر دویدیم🏃 بیرون. هر کسی یه گوشه‌ای سرشو پایین گرفته بود تا...!  که احمد داد زد:«مگه چیه! چیز بدی نبود! آب دندونه! اونم از نوعِ حاج مسلمش! مثل آب‌نبات.».😂 اصلاً فکر کنید آب انار خوردید.😀😂😜 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁🌹