✫⇠#خاکریز_اسارت(۲۳۹)
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت دویست و سی و نهم:مشکل ارشد زندان قلعه
♦️گره و مشکل بزرگی که توی#زندان_قلعه داشتیم این بود که با یه نفر آدم زمخت و ترسناک بنام «علی کُرده» مواجه بودیم که اصلاً تو این فازها نبود و نه اهل نماز بود و نه اعتقادی به این مسائل داشت و اصلا از بسیجی جماعت متنفر بود و هر وقت احتمال داشت بره بچهها رو لو بده و مشکلساز بشه.
🔸️حالا چطوری این مشکل رو باید حل کرد؟به ظاهر نه اهل گفتگو بود و نه منطق. خیلی زورمند و زورگو بود و تیپش به پهلوانها می خورد. سرشونه های قوی و عضلانی و بازوهای کلفت. ظاهرا توی این یه سالی که اسیر شده بود عراقیها همه جوره بهش رسیده بودن و اصلا تیپ و قیافه اش به اسیر نمیخورد.
🔹️فکری تو ذهنم جرقه زد که ریسکش البته خیلی بالا بود. با بچههای شورا مطرح کردم. اکثرا مخالف بودن و میگفتن: این آدمی که ما می شناسیم هیچ انعطافی نداره و آدم بشو نیست و حتی احتمال داره باعث دردسرمون بشه.
💥طرح چی بود؟
با توجه به این که هم زبون من بود و من با ادبیات اونها کاملا آشنا بودم و میدونستم با چه زبونی با اون حرف بزنم، پیشنهاد کردم بعد از چند جلسه گفتگوی اولیه که باهاش دارم و رابطۀ اولیه برقرار میشه ایشون رو به یه ناهار تو گروه خودمون دعوت کنیم و بساط دوستی رو باهاش بچینیم. اگه سربراه شد چه بهتر، اگرم نشد حداقل تو رودربایستی بیفته و برای بچهها و برنامههای فرهنگی مشکلی ایجاد نکنه و کسی رو لو نده و بی طرف بمونه.
📌بالاخره بچه ها رو متقاعد کردم و گفتم آقا سنگ مفت و گنجیشگ هم مفت. تیری تو تاریکی میاندازیم. اگه به هدف خورد که بهتر اگه هم نخورد چیزی رو از دست ندادهایم و برای اینکه مشکلی برای بقیه ایجاد نشه و کسی احیانا لو نره، من میرم بعنوان این که هم زبونمه و دوست دارم باهاش آشنا بشم طرح دوستی میریزم و بعد از مدتی اگه دیدم میشه و زمینهاش هست دعوتش میکنیم ناهار و باب گفتگو رو باهاش باز میکنیم. اگر هم زمینه فراهم نشد منو بخاطر پیشنهاد دوستی که معرفی نمیکنه و مشکلی برام پیش نمیاد...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯