eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
✍گفت ، توی دنیا بعد از شهادت فقط یک آرزو دارم ؛ اونم اینکه تیر بخوره به گلوم ! تعجب کردیم !! بعد گفت ، یک صحنه از عاشورا همیشه قلبم منو آتیش می زنه ! ؛ بریده شدن گلوی حضرت علی اصغر ! والفجر یک بود که مجروح شد ، یک تیر توی آخرین حد گردنش خورده بود به گلوش . وقتی می بردنش ، داشت از گلوش خون می آمد ؛ می گفت ، آرزویی ندارم مگر شهادت..... 📚خاک های نرم کوشک 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
یک ساعت مونده بود به اذان صبح که با عبدالحسین به گردان اومدیم. من ولو شدم روی زمین با خودم گفتم الان عبدالحسین هم می خوابه . اما باکمال تعجب دیدم رفت پای شیر آب ، آستیناشو بالا زد ، وضو گرفت و ایستاد به نماز شب ! با اینکه میدونستم از همه ما خسته تره .... 📕ستارگان خاکی 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
پسرم از روی پله ها افتاد و دستش شکست بیشتر از من ، عبدالحسین هول کرد بچه را که داشت به شدت گریه می کرد ، بغل گرفت از خانه دوید بیرون چادر سرم کردم و دنبالش رفتم ماتم برد وقتی دیدم دارد می رود طرف خیابان تا من رسیدم بهش ، یک تاکسی گرفت همون موقع ماشین سپاه جلوی خانه پارک بود ، اما... سردار 📕 ستارگان خاکی 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔮 🌹 در زندان به قدری جای ما تنگ بود که به نوبت چند نفر می‌خوابیدیم و چند نفر دیگر می‌ایستادیم… ما را شکنجه می‌کردند… همان اول که ما را گرفتند فکر می‌کردی چه کسی را گرفته‌اند. دور ما را گرفتند یک مسلسل را به پشتم گذاشتند دیگری را روی سینه‌ام و یکی هم سیلی می‌زد و می‌گفت: پدر سوخته بگو دوستان شما چه کسانی هستند. گفتم: من هیچ دوستی ندارم تک و تنها هستم، یکی از آنها گفت: نگاه کن پدر سوخته را هرچه کتک می‌زنیم رنگش تغییر نمی‌کند. می‌گفتند: ترا می‌کشیم، می‌گفتم: بکشید… به دهانم می‌زدند هر دندانی که می‌افتاد می‌گفتند. پدر سوخته دندانهایش دارد می‌ریزد و کسی را لو نمی‌دهد. 🌷 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
در عملیات بدر واقعاً فرماندهان شجاع ، شریف و با تجربه ای را سپاه از دست داد، مخصوصاً شهید برونسی که واقعاً نیروی با تجربه و ورزیده ای بود و از اخلاص و ایمان قوی برخوردار بود ، قبل از شروع عملیات بود که ما شنیده بودیم که برونسی گفته ، اگر من از این عملیات زنده برگردم به مسلمانی خودم شک می ‌کنم. اما ایشان در این عملیات شهید شد و با شهادتش نشان داد که نه تنها مسلمان ، بلکه مؤمن واقعی بود که مورد پذیرش حق قرار گرفت..... سردار 📕 ستارگان خاکی 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
دقیقاً یادم هست همان جا صورتش را گذاشت روی خاک های نرم و رملی کوشک. منتظر بودم نتیجه بحث را بدانم. لحظه ها همین طور پشت سر هم می گذشت. دلم حسابی شور افتاده بود. او همین طور ساکت بود و چیزی نمی گفت، پرسیدم: پس چه کار کنیم آقای برونسی؟ حتی تکانی به خودش نداد. عصبی گفتم: حاج آقا همه منتظر هستن، بگو می خوای چه کار کنی؟! بالاخره عبدالحسین به حرف آمدگفت: هر چی که می گم دقیقاً همون کار رو بکن؛ خودت می ری سر ستون، یعنی نفر اول به سمت راستش اشاره کرد و ادامه داد: سر ستون که رسیدی، اون جا درست بر می گردی سمت راستت، بیست و پنج قدم می شماری مکث کرد. با تأکید گفت: دقیق بشماری ها.... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯