🌹خاطرات طنز شهدا🌹
😂به پسر پیغمبر😂
⭕️گاهی حسودیمان میشد از اینکه بعضی اینقدر خوشخواب بودند.
سرشان را نگذاشته روی زمین انگار هفتاد سال بود که خوابیدهاند و تا دلت بخواهد خواب سنگین بودند، توپ بغل گوششان شلیک میکردی، پلک نمیزدند.
ما هم اذیتشان میکردیم.
دست خودمان نبود.
کافی بود مثلاً لنگه دمپایی یا پوتینهایمان سر جایش نباشد، دیگر معطل نمیکردیم صاف میرفتیم بالا سر این جوانان خوش خواب: «برادر برادر!»
دیگر خودشان از حفظ بودند، هنوز نپرسیدهایم:
«پوتین ما را ندیدی؟»
با عصبانیت میگفتند:
«به پسر پیغمبر ندیدم.»😜
و دوباره خُر و پُفشان بلند میشد،
اما این همه ماجرا نبود.
چند دقیقه بعد دوباره:
«برادر برادر!»
بلند میشد این دفعه مینشست:
«برادر و زهرمار دیگر چه شده؟»
جواب میشنید: 😄😄
«هیچی بخواب خواستم بگویم پوتینم پیدا شد!»⭕️
#خاطرات_طنز_شهدا
#طنز
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊
💥روایتگری شهدا
┏━━━🕊🏴🕊━━━┓
🏴 @shahidabad313
┗━━━🏴🕊🏴━━━┛
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊
🌸 ﷽ 🌸
#طنـــــز_جبھـــــہ
🍀 #الهی_دستتان_بشكنه
🔴 يكبار در جبهه آقای «فخرالدين حجازی» آمده بود برای سخنرانی و روحيه دادن به رزمندگان.
🔹وسطهای حرفاش به يكباره با صدای بلند گفت: «آی بسيجیها !» همه گوشها تيز شد كه چی میخواهد بگويد. ادامه داد: «الهی دستتان بشكند»😳
🔸عصبانی شديم! میدانستيم منظور ديگری دارد اما آخه چرا اين حرف رو زد؟
يك ليوان آب خورد و گفت: « #گردنصدامرو»😁
⬅️ اينجا بود كه همه زدند زير خنده! 😂
#لبخندهای_خاکی
#شوخ_طبعیها
#طنز
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
◾️ورود هر گونه تیر و ترکش ممنوع!
◽️دکتر رو به مجروح کرد و برای اینکه درد او را تسکین بدهد و ببیند به اصطلاح او چند مَرده حلاج است، گفت: با اینکه پشت لباست نوشتهای ورود هر گونه تیر و ترکش ممنوع، میبینی که مجروح شدهای و او که در حاضر جوابی ید بیضایی داشت، گفت: دکتر! ترکش بیسواد بوده، تقصیر من چیه؟
#شهدا
#طنز
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊