#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد
◀️دو برادر ص ۱۴۶
✔علي صادقي
💚عصبانیت بچه ها از دست ابراهیم❤️
◀️...در يكي از روزها خبر رسيد كه ابراهيم و جواد و رضا گوديني پس از چند روز مأموريت، از سمت پاسگاه مرزي در حال بازگشت هستند. از اينكه آنها
سالم بودند خيلي خوشحال شديم.
🍁@shahidabad313
◀️جلوي مقر شــهيد اندرزگو جمع شــديم. دقايقي بعد ماشــين آنها آمد و ايســتاد. ابراهيم و رضا پياده شــدند. بچه ها خوشــحال دورشان جمع شدند و روبوسي كردند.
◀️يكي از بچه ها پرسيد: آقا ابرام، جواد كجاست؟! يك لحظه همه ساكت شدند. ابراهيــم مكثي كرد، در حالي كه بغض كرده بود گفت: جواد! بعد آرام به
سمت عقب ماشين نگاه كرد.
◀️يك نفر آنجا دراز كشيده بود. روي بدنش هم پتو قرار داشت! سكوتي كل بچه ها را گرفته بود.ابراهيم ادامه داد: جواد ... جواد! يك دفعه اشك از چشمانش جاري شد
🍁@pmsh313
◀️چند نفر از بچه ها با گريه داد زدند: جواد، جواد! و به ســمت عقب ماشــين رفتنــد! همين طور كه بقيه هم گريه مي كردنــد، يك دفعه جواد از خواب پريد! نشست و گفت: چي، چي شده!؟
◀️جواد هاج و واج، اطراف خودش را نگاه كرد.بچه ها با چهره هايي اشــك آلود و عصباني به دنبال ابراهيم مي گشــتند. اما ابراهيم سريع رفته بود داخل ساختمان!
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @shahidabad313 ❖
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_صد
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💥فرار از اردوگاه
🔸️رزمندگان از اينكه در دست عراقي ها اسير بودند، بسيار ناراضي بودند و همواره سعي مي كردند تا از اردوگاه فرار كنند. سه نفر از اسرا كه در آشپزخانة
اردوگاه كار مي كردند، در فرصتي مناسب از پشت سيمهاي خاردار به بيرون اردوگاه فرار كردند كه متأسفانه عراقي ها آنان را مي بينند و دستگيرشان
مي كنند.
🔹️چند دقيقه نبود كه به داخل آسايشگاهها رفته بوديم كه با عجله و سر و صدا همه را بيرون ريختند و به حالت آمارگيري درآوردند. همگي مبهوت مانده بوديم براي چه اين كارها را مي كنند.لحظه اي بعد فرماندة اردوگاه به همراه 50نفر نظامي و يك كاميون آيفا، وارد محوطه شدند و سه نفر از اسرا را از كاميون پياده كردند؛
🔸️سپس افسر عراقي رو به جمع ما گفت: «دوستان شما به مقررات اردوگاه احترام نگذاشتند و در روز
روشن از سيم خاردار فرار كردند كه با هوشياري مردم و نگهبانان دستگير شدند. حالا براي اينكه درس عبرتي براي سايرين باشد و كسي به فكر فرار
نباشد، ما آنان را تنبيه مي كنيم و براي اينكه ديگر نتوانند فرار كنند، پاهاي آنان را هم مي شكنيم.»
🔹️لحظه اي بعد حدود 30نفر عراقي با لوله و كابل و سيم خاردار به جان آن سه نفر افتادند و آنقدر آنان را زدند كه خون تمام بدنشان را فرا گرفت. لحظات بسيار غم انگيزي بود. همه زير لب دعا مي خوانديم و تكبير مي گفتيم. نگهبانان قسمت بيروني اردوگاه سوار بر نفربرها و پشت تيربارها،آماده بودند تا هرگونه بي نظمي و شورش احتمالي را سركوب كنند.
🔹️عراقي ها از زدن آن سه نفر خسته نمي شدند. وقتي از حال مي رفتند، روي آنان آب مي ريختند و دوباره ضرب و شتم را ادامه مي دادند. افسر عراقي دستور داد تنبيه را تمام كنند و دستور داد در جلوِ چشم همه، پاي اسرا را بشكنند. عراقي هاي مزدور هم پاهاي هر سه نفر را شكستند. داد و فرياد اسرا به آسمان برخاسته بود. جالب اينكه هيچ كدام در طي مدت تنبيه، از عراقي ها عذرخواهي و خواهش نكردند و اين موضوع افسر عراقي را خشمگين تر مي كرد.
🔹️بعد از شكستن پاهاي آنان، افسر عراقي دستور داد تا هيچ يك از اسرا به آن سه نفر كمك نكند؛ آب ندهد و با آنان صحبت نكند؛ در غير اين صورت، مجازات سختي در انتظار متخلفان خواهد بود. آن عزيزان چندين ماه بدون آنكه به بيمارستان اعزام شوند و يا تحت درمان قرار بگيرند، به همان وضع ماندند.
🔸️به ياد مي آورم براي رفتن به دستشويي، مسيري كوتاه را با چه مشقتي طي مي كردند. وضعيت
بهداشتي شان بسيار اسفناك بود و هيچ كس اجازه نداشت به آنان كمك كند.بسيار ناراحت بوديم. اين برادران تا آخرين روزهاي تبادل اسرا به همان شكل
ماندند و نشانه و الگوي رفتار عراقي ها را به همگان نشان دادند...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯