#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_نود_و_دو
☘معجزه اذان ص ۱۳۵
✔حسين الله كرم
💚اسارت بعثی ها❤️
☘در ارتفاعات انار بوديم. هوا كاملا ً روشــن شــده بود. امدادگر زخم گردن ابراهيم را بست. مشغول تقسيم نيروها و جواب دادن به بي سيم بودم.
☘يك دفعه يكي از بچه ها دويد و با عجله آمد پيش من و گفت: حاجي، حاجي يه سري عراقي دستاشون رو بالا گرفتن و دارن به اين طرف مييان!
🍁@shahidabad313
☘با تعجب گفتم:كجا هســتند!؟ بعد با هم به يكي از سنگرهاي مشرف به تپه رفتيم. حدود بيســت نفر از طرف تپه مقابل، پارچه سفيد به دست گرفته و به سمت ما مي آمدند.
☘فوري گفتم: بچه ها مسلح بايستيد، شايد اين حقه باشه!لحظاتي بعد هجده عراقي كه يكي از آنها افسر فرمانده بود خودشان را تسليم كردند.
☘من هم از اينكه در اين محور از عراقيها اسير گرفتيم خوشحال شدم.
☘با خودم فكركردم که حتمًا حمله خوب بچه ها و اجراي آتش باعث ترس عراقي ها و اســارت آنها شــده.
🍁@pmsh313
☘بعد درجه دار عراقي را آوردم داخل سنگر. يكي از بچه ها كه عربي بلد بود را صدا كردم.مثل بازجوها پرسيدم: اسمت چيه، درجه و مسئوليت خودت را هم بگو!
☘خودش را معرفي كرد و گفت: درجه ام سرگرد و فرمانده نيروهايي هستم كه روي تپه و اطراف آن مستقر بودند. ما از لشكر احتياط#بصره هستيم كه به اين منطقه اعزام شديم.
☘پرسيدم: چقدر نيرو روي تپه هستند. گفت: الان هيچي!! چشمانم گرد شد. باتعجب گفتم: هيچي!؟
🍁@shahidabad313
☘جواب داد: ما آمديم و خودمان را اســير كرديم. بقيه نيروها را هم فرستادم عقب، الان تپه خاليه! دوباره با تعجب نگاهش كردم و گفتم: چرا !؟
☘گفت: چون نمي خواستند تسليم شوند. تعجب من بيشتر شد و گفتم: يعني چي؟!...
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @shahidabad313 ❖
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_نود_و_دو
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💥وضعيت بهداشتي اسرا در اردوگاه
🔸️به دليل شرايط بسيار بد نگهداري اسرا و آسايشگاه و نيز تعداد زياد اسرا و ناتواني دولت عراق در ادارة بازداشتگاههاي جنگي و همچنين نداشتن امكانات
رفاهي، انواع بيماريها در بين اسرا شيوع پيدا كرده بود كه شايعترين آنها، اسهال خوني بود. در مدت اسارت، همة اسرا به اسهال خوني مبتلا شدند.
🔹️اين بيماري مخوف، انسان را در مدت بسيار كوتاهي از پا مي انداخت و بينايي انسان را دچار اختلال مي كرد. توان حركت نداشتيم و از دل پيچه به خود مي پيچيديم.لباسهايمان نيز خون آلود مي شد و از خجالت نمي توانستيم به روي همديگر
نگاه كنيم. اين بيماري گاه تا چند ماه طول مي كشيد. عراقي ها مي گفتند شما بايد همگي اسهال خوني بگيريد تا اگر درِ اردوگاه هم باز باشد، نتوانيد فرار كنيد.
🔸️نه دارو بود، نه پزشك و نه تغذية مناسب. ظرف غذا هم هميشه روغني و مملو از ميكروب بود. آب را هم از محلهاي غير بهداشتي مي آوردند.ضعف عضلات، تاري ديد و بيماريهاي مختلف پوستي، از بيماريهاي شايع در آسايشگاهها بود. بيشتر اسرا به دندان درد دچار شده بودند. از همه مهمتر، بيماري سل همه را تهديد مي كرد. رية همة اسرا در اثر شرايط بسيار بد بهداشتي و تنفسي، آسيب ديده بود.
🔸️دستها و پاهايمان در اثر رطوبت و زندگي در روي بتنهاي كف آسايشگاه، بسيار درد مي كردند. يك بيماري ديگر هم به نام گال شيوع داشت كه كشالة رانها و زير بغلهاي انسان خارش پيدا مي كرد و هر روز هم بيشتر مي شد و ايجاد تاول مي كرد. شيوة درمان عراقي ها اين بود كه به جاي تجويز دارو، كساني را كه به گال مبتلا شده بودند، به محوطة باز و جلو نور خورشيد مي بردند و همه را به طور كامل برهنه مي كردند؛
🔸️سپس نوعي روغن مي دادند تا به موضع خارش ماليده شود. آنان اين افراد را هر روز حدود پنج ساعت در معرض تابش مستقيم آفتاب قرار مي دادند. آنان كاري كرده بودند كه حيا و شرم از ميان برداشته شده بود. ما از داشتن كمترين حقوق يك انسان در بند نيز محروم بوديم.
🔹️عراق معاهده هاي سازمان ملل مبني بر رعايت حقوق اسراي جنگي را زير پا گذاشته بود و ما
همواره با ياد وطن و رهبر عزيزمان اين رفتارهاي غيرانساني را تحمل مي كرديم.اسراي مفقودالاثر با وجود كوتاه بودن طول اسارت، نسبت به اسراي
قديمي تر كه زير نظر صليب سرخ بودند، فشار بسيار بيشتري را متحمل مي شدند؛ زيرا عراقي ها با اين بهانه كه آمار ما در دست صليب سرخ نيست، هر
آنچه كه مي خواستند، مي كردند و شديدترين شكنجه ها را بر ما انجام مي دادند...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯