#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_هشتاد_و_هشت
💢مطلع الفجر ص ۱۳۱
✔حسين الله كرم
💚ابراهیم مسئول شناسائی❤️
💢مدتي از عزل بني صدر از فرماندهي كل قوا گذشــت. براي درهم شكستن عظمت ارتش عراق، سلسله عملياتهائي در جنوب، غرب و شمال جبهه هاي
نبرد طراحي گرديد.
🍁@shahidabad313
💢در هشــتم آذرماه#اولين عمليات بزرگ يعني طريق القدس)آزادي بســتان( انجام شد و#اولين شكست سنگين به نيروهاي حزب بعث وارد شد.
💢طبق توافق فرماندهان،#دومين عمليات در منطقه گيلان غرب تا سرپل ذهاب كه نزديكترين جبهه به شهر#بغداد بود انجام مي شد.
🍁@pmsh313
💢لذا از مدتها قبل،كار شناسائي منطقه و آمادگي نيروها آغاز شده بود.مسئوليت عمليات اين محور به عهده فرماندهي سپاه گيلان غرب بود.
💢همه بچه هاي گروه شهید اندرزگو در تكاپوي كار بودند. مســئوليت شناسايي منطقه دشمن به عهده#ابراهيم بود. اين كار در مدت كوتاهي به صورت كامل انجام پذيرفت.
💢ابراهيم براي جمع آوري اطلاعات، به همراه يكي از كردها به پشت نيروهاي دشمن رفت. آنها طي يك هفته تا نفت شهر رفتند.
🍁@shahidabad313
💢ابراهيم در اين مدت نقشه هاي خوبي از منطقه عملياتي آماده كرد. بعد هم به همراه چهار عراقي كه به#اسارت گرفته بودند به مقر بازگشتند!
💢ابراهيم پس از بازجوئي از اسرا و تكميل اطلاعات
لازم، نقشه هاي عمليات را كامل كرد و در جلسه فرماندهان آنها را ارائه نمود.ســرهنگ علي ياري و سرگرد سلامي از تيپ ذوالفقار ارتش نيز با نيروهاي سپاه هماهنگ شدند...
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @shahidabad313 ❖
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_هشتاد_و_هشت
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💥تخلية اطلاعاتي در شكنجه گاه
🔹️يك هفته از اسارت ما نگذشته بود كه مأموران استخبارات به اردوگاه آمده،شروع به بازجويي از اسرا كردند. آنان با شيوه هاي مختلفي اسرا را تخلية
اطلاعاتي مي كردند. كم كم مسئوليت، شغل و درجة تمامي اسرا به وسيلة ستون پنجم داخل آسايشگاهها به گوش عراقي ها مي رسيد و آنان هر روز چند نفر را به اتاق شكنجه مي بردند.
🔸️يك روز نزديك ظهر، يك عراقي با صداي بلند نام من و يك نفر ديگر كه او هم مسئوليت ستادي در جبهه داشت را صدا كرد. وقتي بيرون رفتيم، يك
كيسة سياه رنگ بر سرمان كشيدند و به محل تخلية اطلاعاتي اسرا بردند. ابتدا براي اينكه ما را بترسانند، چند ضربه به سر و صورت ما زدند. ما هيچ جايي را نمي ديديم. گيج شده بودم و احساس مي كردم عراقي ها هر آن مي خواهند مرا بزنند.
🔹️آنان در مورد مسئوليتم و استعداد يگانهاي بزرگ منطقه، طرحهاي عملياتي، محل تدارك مهمات غرب جبهه و ديگر سؤالاتي كه در صورت افشا مي توانست براي منافع نظامي ما ضرر داشته باشد، از من مي پرسيدند. خيلي سريع به ياد آوردم كه نبايد كوچك ترين موضوعي را افشا كنم و پيش از آن در
زمان خدمت نيز بسيار بر حفاظت گفتار تأكيد شده بود. به همين دليل خود را يك نظامي ساده كه مسئول اسلحه و كلاه آهني ام بودم معرفي كردم و گفتم
زمان زيادي نيست كه به جبهه آمده ام و اشخاص و مكانها را به خوبي نمي شناسم.
🔸️فرد عراقي كه به فارسي صحبت مي كرد، با كابل چند ضربه به پشت و سينه و سر من زد كه از حال رفتم. شكنجة اسرا در اتاقهاي تاريك و مخوف زندانهاي عراق چيز غريبي نبود و بي رحمانه اسرا را شكنجه مي كردند.افراد بسياري در زير انواع شكنجه ها مانند شوك دادن با برق، سوزاندن پاها و دست و صورت، كشيدن ناخنها، بستن به صليب و از سقف آويزان كردن به#شهادت رسيدند.
🔹️آنان سپس مرا با آب به هوش آوردند و با چشم بسته از پا آويختند. بعد از چند دقيقه تمام وجودم درد مي كشيد. سرم گيج مي رفت و شدت درد چنان بود كه نالة من و دوستم همه جا را گرفته بود؛ ولي#استقامت مي كرديم و تسليم نمي شديم. در حالت آويز نيز مرتب ما را مي زدند.
🔸️آنان براي مدتي از اتاق خارج شدند و ما به همان حالت مانديم. تمام روده هايم مي خواست از گلويم بيرون بريزد. خون در بدنم جريان نداشت. لحظات بسيار سختي بود و از شدت فشار، كتفم كه زخمي بود، دوباره خونريزي كرد. ديگر صدايي نمي شنيدم و گويي در عالمي ديگر بودم و حتي احساس درد نيز نمي كردم.
🔸️عراقي ها سراسيمه مرا پايين آورند. طولي نكشيد كه صداي عراقي ها را شنيدم كه در حال به هوش آوردن من بودند. از شدت خونريزي توان بلند شدن
نداشتم و آنان مجبور شدند زخمم را پانسمان كنند. حال دوستم نيز بهتر از من نبود. او را چنان زده بودند كه جاي كبودي شكنجه ها تا ماهها بر بدنش مانده بود. او را داخل پتو به آسايشگاه بردند و مرا نيز كشان كشان داخل آسايشگاه انداختند.
🔹️خيلي درد مي كشيدم؛ ولي از اينكه اطلاعاتي به دشمن نداده بودم، پيش وجدانم راضي بودم. بقية اسرا مبهوت مانده بودند كه چه شده است كه
گفتم نوبت شما هم مي رسد؛ خودتان را براي#پذيرايي آماده كنيد.هر روز يكي را به اتاق شكنجه مي بردند و با سر و صورت خونين به
آسايشگاه بازمي گرداندند.
🔸️عراقي ها براي شكنجه شيوه هاي گوناگوني داشتند. يك شيوه اين بود كه همة ما را مجبور مي كردند در حالت ايستاده، به نور خورشيد خيره شويم و سرمان را هم تكان ندهيم كه اين وضعيت گاه تا چند ساعت طول مي كشيد. عراقي ها اسرايي را كه مي خواستند انفرادي تنبيه كنند، مجبور مي كردند كه مانند مثلث سر را روي شنها و سنگ قرار دهند و دستها را به پشت قلاب كنند كه بدن مانند شكل 8 مي شد و ساعتها افراد را اينگونه نگه مي داشتند؛
🔸️سپس با كابل و باتوم افراد را مي زدند. در اين حالت رگها متورم مي شدند كه دردي بسيار كشنده داشت. يكي ديگر از شيوه ها نيز اين بود كه اسرا شلوارها را تا بالاي زانو و آستين پيراهن ها را هم تا بالاي آرنج بالا مي زدند؛ آنگاه با ضربات شديد كابل، همه را مجبور مي كردند روي زانوها و آرنجها سينه خيز برويم كه بعد از پيمودن چند متر، خون از زانو و آرنجها فوران مي كرد و درد آن تا هفته ها باقي مي ماند. عراقي ها اسرا را ساعتها در صفهاي پنج نفره و به حالت دستها پشت سر در حالت دو زانو نگه مي داشتند كه پس از مدتي همه از حال مي رفتند...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯