eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
4.9هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥فرار از اردوگاه بعقوبه(۲) 🔸️پاسي از نيمه شب گذشته بود كه همديگر را بيدار كرديم و با سختي فراوان و بدون اينكه كسي متوجه خروج ما شود، به گوشة سوله رفتيم و از سوراخ سوله خارج شديم. تعدادي از اسرا فكر مي كردند براي رفع حاجت خارج مي شويم و به همين دليل كنجكاوي خاصي نمي كردند. 🔸️نگهبان در آن موقع از شب، خواب آلود بود. اطراف سيم خاردار مملو از جعبه، قوطي و اجسام ديگر بود و ما به نوبت از پشت آنها خود را به سيم خاردار رسانديم. لحظات سختي بود و احساس خطر مي كرديم؛ چون اسلحه نداشتيم تا از خود دفاع كنيم. 🔹️از طرفي نمي دانستيم كه بين سيم خاردارها مين گذاري شده است يا خير. البته لازم به ذكر است كه نيروهاي عراق در اين محل بسيار كم بود و بيشتر نيروها به داخل ايران ستون كشي كرده بودند. 🔹️هر از گاهي به وسيلة نورافكن يكي از نفربرها، اطراف سوله ها و محوطه روشن مي شد. يكي از دوستان با از خود گذشتگي داوطلبانه خواست ابتدا او از سيم خاردار پادگان خارج شود تا اگر مين گذاري نشده بود، ما هم از آن نقطه خارج شويم. شانس با ما يار بود و ميني در آنجا وجود نداشت. 🔹️با كمترين سر و صدا از سيم خاردار عبور كرديم. در حين عبور به دليل جراحت و كندي در جا به جا شدن، لباسم گير كرد و چون زخمي بودم، نمي توانستم رها شوم. اندرماني خيلي سريع سيم خاردار را كنار زد و توانستم خارج شوم. تا آنجا كه رمق داشتيم، به صورت سينه خيز از اردوگاه دور شديم. 🔸️خيلي خوشحال بوديم كه از آن جهنم خارج مي شويم. درد را احساس نمي كردم. كمي دورتر از جا بلند شديم و با آخرين سرعت دور شديم.هر گوشة اين شهر كوچك، تأسيسات نظامي بود و خانه ها و سنگرها از هم تشخيص داده نمي شدند و همه جا آشفته بود. 🔹️از دور، آسمان ايران با منورها روشن بود كه حكايت از عمليات نظامي داشت.با حسرتي وصف ناپذير به ايران نگاه مي كردم و آرزو كردم بتوانم دوباره به وطنم برگردم. سعي ما اين بود به هر نحوي كه شده، خود را به داخل مرز ايران برسانيم و اگر هم كشته شديم، در خاك كشورمان باشيم. 🔸️اين موضوع بسيار بهتر از اين بود كه به دست عراقي ها ذره ذره كشته شويم. از اينكه نگهبانان متوجه فرار ما نشده بودند، تا حدودي خيالمان راحت بود و مي دانستيم فرصت پيدا خواهيم كرد از آنجا دور شويم؛ فقط مشكل ما چگونگي خروج از مرز بود. 🔸️تنها يك گلوگاه وجود داشت كه بايد از آنجا عبور مي كرديم؛ چون غير از اين نقطه، همه جا ميادين مين بود و امكان خروج از مرز وجود نداشت. 🔹️در اين فكر بوديم كه چگونه مي توانيم از دژباني عراقي ها در دروازة شهر سومار عبور كنيم. يكي از دوستان پيشنهاد كرد كه از سمت راست دژباني و از ميان سيم هاي خاردار رد شويم؛ ولي بقيه ترجيح دادند از داخل شهر عبور كنيم؛ زيرا منافقين هم در شهر رفت و آمد دارند و امكان متوجه شدن عراقي ها بسيار ضعيف بود... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯