eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
🎐 || ۲. 🍂فرمانده مجاهدان بدون مرز 🍀خاصیت خورشید همین است. آرام و تابنده و گرم می‌تابد و نور می‌پاشد و ستاره‌ها دورش حلقه زده اند و در جنب و جوشند. ستاره‌ها همه چیزشان را از خورشید دارند. ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
🎐 || ۳. 🔹️علمدار حضرت ولی 🔸چقدر این سنگ فرش‌ها و این در و دیوار، دلتنگ این لحظه‌هايند. چه همه درد دل چه همه حماسه و تغزل توی این حیاط زیر سایه کاج ها و در هیاهوی گنجشگها میان سینه این عاشق و معشوق خاطره شد... پدر هیچ وقت دست حمایتش را از پشت پسرش بر نمی دارد. ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
🎐 || ۴. بر بال خاکریز 🔸روحت را که عمق بدهی، دیگر برایت فرقی ندارد توی لابی برجی در بالاشهر قدم میزنی یا روی خاکریز در یک گوشه‌ی شکوری جنگ‌زده. 🔸️دلت که آسمانی باشد، گلوله‌ها را فراری می‌دهد. سروی می‌شوی روییده بر یال خاکریزی زخمی... 💢شیر قبل از حمله، صیدش را تماشا میکند. ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
🎐 || ۵. پدر مهربان 💢همیشه برای بچه‌های شهدا وقت داشت. کافی بود وقتی گیر بیاورد و سریع برود پیششان. آن روز هم جلسه داشت بچه‌های شهدا دوره‌اش کردند. عکس میخواستند، تک‌تک شان را نشاند روی پایش و کلی هم بهشان فیگور گرفتن یاد داد که توی عکس‌ها خوب بیافتند. ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
🎐 || ۶. سرباز فرمانده 🔹قانون و عقل می گوید مراسم رسمی است. مثل بقیه احترام نظامی بگذار به سرت با سر انگشتهایت اشاره کن که یعنی سرم فدای کشورم... 🔹️دل و عشق می گوید اما دست بر قلبت بگذار... دل امامت را قرص کن... اشاره کن که کجا زندگی می کند: وأنت حلٌّ بهذا البلد... ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
🎐 || ۷. مدال خادمی امام رضا علیه‌السلام 💢همه مدال‌های افتخار و پرزرق و برق ژنرال‌های بزرگ جهان را هم که می ریختی توی سینی حاضر نبود با این یک مدال که بر صخره سینه‌اش نشسته بود عوض کند. 💢خاصیت امام رضا علیه‌السلام این است. هرچقدر هم مهربان باشی رنگ و بوی او را که می‌گیری مهربان تر و لبخندت دل رباتر می شود. ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
🎐 || ۸. بزرگترین وداع تاریخ 🔹️نگین فیروزه‌ای... 🔹️در میدانی به نام انقلاب... 🔸️همه آمده بودیم تا پشت دروازه‌های بهشت بدرقه‌ات کنیم. ما ذره‌های براده‌ای بودیم که مغناطیس روحت ما را اینگونه گرد تو جمع کرد. 🔸️علمی که روی دوش تو بود و میرفت که بیافتد را نگذاشتیم با خاک آشنا شود. خون داغ تو مهریر دی ماه را کرده بود تیرماه. تو می رفتی و ما دلمان خرماپزان بود... 🔸️همان قدر داغ همان قدر جوشان... 🔸️همه آمده بودیم با پیکرت خداحافظی کنیم... ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
🎐 || ۹. حبیب 🍂می‌توانست توی این سن و سال، با یک دست لباس راحتی؛ جلوی تلویزیون روی مبل راحتی بنشیند و در یک دست کنترل تلویزیون و یک دست لیوان آب پرتقال، اخبار گوش کند و زیر لب غر بزند... 🍂مویش سپید بود... اما غیرتش نگذاشت. بیرون زد. این همان تصویر است، با بی‌سیمی کنترل منطقه را در دست دارد و با لیوان دمنوشی گلو تازه می‌کند... ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
🎐 || ۱۰. آخرین عکس با سید مقاومت 🍂تب و تاب جلسه که فروکش کرد، دوتایی تنها شدند، به سید گفت: عکاس خبر کن یک عکس دونفره بگیریم. سید می‌گوید تعجب کردم. همیشه از اهالی دوربین فراری بود و دلش نمی خواست توی دیدشان باشد. از طرفی توی پروتکل‌های پذیرایی و تشریفات ما هم بخشی تحت عنوان عکس یادگاری نداشتیم. 🍂فردا شبش که از بغداد خبرها رسید، متوجه شد چرا اصرار داشته عکس بگیرند. ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
🎐 || ۱۱. دیده‌بان 🔸️وقتی می‌آمد لب خاکریز و زل میزد به جبهه روبرو کسی نمی‌دانست چه اتفاقی قرار است بیافتد. 🔸️اما وقتی به شهید پورجعفری می‌گفت: حسین دوربینت، رو بده... یعنی کار حساس بود. دوربین میگرفت و در سکوت زل میزد به گله‌ی کفتارها که ببیند فراری دادنشان حمله می‌خواهد یا نه؟ فقط غرشی تار و مارشان میکند. ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
🎐 || ۱۲. رسم برادری 🍂رسم برادری این است. شانه به شانه و دوشادوش زیستن و جنگیدن و زیارت رفتن و در آخر هم با هم پرکشیدن... 🍂توی عراق که یکیشان را تنها می دیدند ناراحت میشدند که نکند برای یکی دگرشان اتفاقی افتاده که با هم نیستند. 🍂توی آن زیارتهای دونفره، نماز جماعتهای دونفره، عکسهای دو نفره چه قرار و مداری با هم گذاشتند که اینگونه پرکشیدند و خاطره شدند. ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
🎐 || ۱۳. نجوای سامرا 💢دستت قفل شده در گره‌های پنجره مشبک موقت. لبهایت تکان خورده. حرف زدی. قول دادی، کمک خواستی و بعد انگار یک توافق را شفاهی امضا کرده باشد. 💢ضریح چوبی را کمی فشار میداد با انگشتهایش همانگونه که وقت خداحافظی دست را کمی محکم تر میفشارند... کار که گره می‌خورد اینجوری خلوت میکردی... ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
🎐 || ۱۴. در صحن حضرت زهرا سلام‌الله علیها 🍂صحن حضرت زهرا سلام‌الله علیها اقیانوسی است از عظمت و شکوه... تمامی ندارد. 🍂می‌گفت ما که نمی‌توانیم در شأن این عزیزان که کاری کنیم. حداقل کاری کنیم که مردم در رفاه باشند و دعایمان کنن... 🍂برای این صحن خیلی زحمت کشید... خیلی حرف و حدیث شنید و دریغ که رفت و خودش اتمامش را ندید. ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
🎐 || ۱۵. اولین مصاحبه 💢بعد از مدتها بالاخره راضی شد که بنشیند جلوی دوربین و حرف بزند .همیشه از دوربین فراری بود. نشست و یک عالمه حرف زد. حرفهایی شیرین... 💢حرفهایی از دل معرکه... بعد انگار عذاب وجدان گرفته باشد که ذره‌ای منیت داشته باشد. بخش‌هاییش را گفت حذف کردند ، بعد انگار خدا اراده کرده بود که همان روال سابق باشد و کارها ناگفته بماند. هیچ کس این گفتگو را زیاد یادش نیست... ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
🎐 || ۱۶. پدر 🍂چه لقمه ای داشته پیرمرد... 🍂چه نانی توی سفره گذاشته که حاصلش شده ابرمردی برای همیشه ی تاریخ... 🍂پست و مقام و مشغله هیچ وقت نگذاشت به او سر نزند... 🍂فراموشش نکرد و همیشه در نظر بود... ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
🎐 || ۱۷. مادر 🔸️خدا میداند وقتی پیرزنهای سوری و لبنانی و عراقی که آواره بودند را می‌دیده، یاد روستای خودشان افتاده در قنات ملک... 🔸️خدا میداند وسط عملیات چقدر دلش برای بوی دستهای مادرش تنگ شده... 🔸️تو فکر کن چه بطن و باوری داشته این پیرزن سادهی کوهستان نشین که از دامنش مردی بالیدن گرفته که کابوس همه‌ی طاغوتهای جهان است... ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
🎐 || ۱۸. نشان لیاقت 🔹️بعد از جنگ بال‌هایش هرچند زخمی اما قوی‌تر شده بودند. پدر صدایش کرد. تشویقش کرد و نشان لیاقت بر سینه‌اش چسباند. 🔹️باید افق پروازهایش را عوض می‌کرد. قدس هدف بود و باید راه رسیدن را می‌گشود. حالا فقط یک نشان و درجه روی شانه‌اش نبود. یک مسئولیت سنگین روی شانه‌اش بود. 🔹️فصلی تازه آغاز شده بود. ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
🎐 || ۱۹. نوه حاج احمد 💢مهم نبود توی مراسم رسمی باشد یا مهمانی یا دورهمی خانوادگی. 💢هرجا میدیدیش باید میدوید و بغلش می کرد و از سر و کولش بالا می رفت. حاج قاسم هم برایش کم نمی‌گذاشت و پابه پایش می آمد. شوخی نبود رفیقش از آسمان شاهد بازیشان بود. 💢نوه حاج احمد کاظمی عاشقش بود. ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
🎐 || ۲۰. أشداء علی الکفار 🔹️چندباری توفیق داشت از حاج قاسم عکاسی کرده بود و هر بار می پرسیدم چه حسی دارد می گفت: چشمهایش لاکردار چشمهایش... 🔹️وقتی میگفتم چطور: میگفت وقتی لبخند می زند دلت را شیرینی لبخندش آب می‌کند و وقتی خشم دارد و جدی است یا با چشم اشاره می کند که عکس نگیر، چشمت پشت ويزور دوربین داغ می شود و زهره‌ات می‌ترکد. ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
🎐 || ۲۱. سرباز مکتب امام حسین(ع) 🔸️لباس و درجه و پست و مقام مهم نیست، تمام ستاره‌های جهان هم که روی شانه‌ات باشند و گرداننده‌ی بزرگترین جریان مقاومت باشی و دشمن از اسمت هراس داشته باشد، به اسم حسین(ع)که میرسی شانه‌هایت می‌افتد. 🔸️سرت پایین می‌آید و دستت به نشانه عرض سلام تا می‌شود روی سینه‌ات و سرت پایین می‌افتد.حسین(ع) مکتبش اینطور است. کوچک کنی خودت را بزرگ می شوی. ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
🎐 || ۲۳. در میان امواج مردم 🔸️مثل موسی علیه السلام با این تفاوت که به نیل نزده‌ای که تو خود عنان نیل به کف داری. ساده و بی‌تکلف چونان چوپانان عزیز کرده‌ی خدا... چونان محمد و موسی و عیسی صلوات‌الله‌عليهم... در میان خلقی... در میان امواج نیلی که ناخدای آنی به راه افتاده‌ای... با همین نگاه و صلابت با همین چشمها به مصاف با فرعون رفته‌ای ... 🔹️در این عکس اسرائیل تنها نامی بر کاغذ پاره‌ای بی‌سرنوشت است که امواج به بازی اش گرفته‌اند. ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
🎐 || ۲۲. بوسه پدر 🍂مشکی پوشیده‌اند. احتمالاً بعد از روضه است. بعد از روضه بلند شده زل زدند توی چشم‌های هم، 🍂رهبرش بغلش کرده و دارد توی بغلش اشک می ریزد... اشک روضه دل آدم را سبک می‌کند. 🍂چه بوسه‌ی پدرانه‌ای زهی سعادت. ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
🎐 || ۲۴.🔹️دیدار 🔸️جنس رفاقت که خدایی باشد می‌شود همین عکس. هردو لبخند می‌زنند. هردو لبریز از شعفند از دیدار و تماشا... هر دو یک دست بر سینه دارند و بر دستی دیگر زخمی از سال‌های باروت و حماسه. چقدر میزبان متواضعانه و صمیمی تا دم در به استقبال آمده و چه باحیا و خاشعانه میهمان ادب کرده و منتظر مانده تا صاحب بیت برسد. 💢مردان خدا همه چیزشان رنگ و بوی خدا دارد... ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
🎐 || ۲۵. لبخند پیروزی 🔹️یک جهان حرف توی این عکس است. خانه هرکدامشان باشد سادگی حیرت آوری دارد. از زیلوی زیر پاشان بگیر تا قفسه‌های کتابخانه‌ای که توی دورترین شهرها دیگر پیدا نمی‌شود. 🔹️سه مرد قوی جهان توی این قابند. نمی‌شود چیزی نوشت. به لبخندها نگاه کنید ببرید. 💢گاهی فقط باید کرد. ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
🎐 || ۲۶. دریای محبت 🔹️دو پاره نور در قابی سياه... سیاهی‌ای که دل چرکینت نمی‌کند. سیاهی‌ای که برای عزای جد غريب رهبر انقلاب است. احتمالاً تازه نشسته کنار رهبر و فوری خم شده که دست ببوسد، دلتنگی و محبت گاهی دل را از قاعده خارج می‌کند. آنقدر که وقتی سردار سپاهت دستت را می‌بوسد جلوی دوربین‌ها خم میشوی و بالای پیشانی‌اش را می‌بوسی. ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛