#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_هشتم
💚پهلوان واقعی❤️
پهلوان(۲)
✔حسين الله كرم
💚خوشحالی ابراهیم از برگزاری نماز_جماعت_صبح در زور خانه❤️
💚راه اندازی بســاط#ورزش_باســتاني در مناطق جنگی توسط ابراهیم❤️
💚تربیت پهلوان های واقعی در زورخانه#حاج_حســن_تــوکل❤️
✅ @shahidabad313
♻️داستان پهلواني هاي🌷#ابراهيم ادامه داشت تا ماجراهاي#پيروزي_انقلاب پيش آمد. بعد از آن اکثر بچه ها درگير مســائل انقلاب شدند و حضورشان در#ورزش_باستاني خيلي کمتر شد.
♻️تا اينکه🌷#ابراهيم پيشــنهاد داد که صبحها در زورخانه☀️#نماز_جماعت_صبح را بخوانيم و بعد#ورزش کنيم و همه قبول کردند.بعد ازآن هر روز💥#صبح براي🌟#اذان در زورخانه جمع ميشديم. نماز صبح را به جماعت ميخوانديم و ورزش را شروع ميکرديم. بعد هم صبحانه مختصري و به سر کارهايمان مي رفتيم.
♻️ابراهيم خيلي از اين قضيه خوشــحال بود. چــرا که از طرفي ورزش بچه ها#تعطيل نشده بود و از طرفي بچه ها نماز صبح را به⚡#جماعت ميخواندند.
♻️هميشــه هم#حديث☀️#پيامبر گرامي اســام(ص) را ميخواند:» اگر نماز صبح را به جماعت بخوانم در نظرم از عبادت و شب زنده داري تا صبح محبوب تر است.«
✅ @shahidabad313
♻️با شروع#جنگ_تحميلي فعاليت زورخانه بسيار کم شد. اکثر بچه ها در جبهه حضور داشتند.🌷#ابراهيم هم کمتر به تهران مي آمد. يکبار هم که آمده بود،وســائل#ورزش_باســتاني خــودش را برد و در همان#مناطق_جنگي بســاط#ورزش_باســتاني را راه اندازي کرد.
🍁@pmsh313
♻️زورخانه#حاج_حســن_تــوکل، در تربيت پهلوانهاي واقعــي زبانزد بود. از بچه هاي آنجا به جز ابراهيم، جوانهاي بســياري بودند که در پيشگاه خداوند پهلوانيشان اثبات شده بود!آنها با خون خودشان ايمانشان را حفظ کردند و پهلوانهاي واقعي همينها هستند.
✅ @shahidabad313
♻️دوران زيبا و معنوي زورخانه حاج حسن در همان سالهاي اول دفاع مقدس، با🌷#شهادت شهيد حسن شهابي(مرشــد زورخانه)شهيد اصغررنجبران(فرمانده تيپ عمار) و شــهيدان ســيدصالحي، محمد شــاهرودي، علي خرمدل،حسن زاهدي، ســيد محمد سبحاني، سيد جواد مجد پور، رضاپند، حمدالله مرادي، رضا هوريار، مجيد فريدوند، قاســم كاظمي و ابراهيم و چندين🌷#شهيد ديگر وهمچنين جانبازي حاج علي نصرالله، مصطفي هرندي وعلي مقدم و همچنين درگذشت#حاج_حسن_توکل به پايان رسيد.
♻️مدتــی بعد با تبديل محل زورخانه به ســاختمان مســکوني،#دوران_ورزش_باستانی ما هم به خاطره ها پيوست.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_چهل_و_یکم
🔻نماز اول وقت(۲) ص ۷۵
✔جمعي از دوستان شهيد
💚بیدار نگه داشتن بچه ها برای قضا نشدن نماز صبح آنها❤️
🔻سال ۱۳۵۹ بود. برنامه بسيج تا نيمه شب ادامه يافت.
🍁@pmsh313
🔻دو ساعت مانده به#اذان_صبح کار بچه ها تمام شد.
🔻ابراهيم بچه ها را جمع کرد. از خاطرات كردستان تعريف مي کرد. خاطراتش هم جالب بود هم خنده دار.
🔻بچههــا را تــا#اذان بيدار نگه داشــت. بچه ها بعد از#نمــاز_جماعت_صبح به خانه هايشان رفتند.
🍁@shahidabad313
🔻ابراهيم به مسئول بسيج گفت: اگر اين بچه ها، همان ساعت مي رفتند معلوم نبود براي نماز بيدار مي شدند يا نه
💥شما يا کار بسيج را زود تمام کنيد يا بچه ها را تا اذان صبح نگهداريدكه نمازشان قضا نشود.
┏━━━🍃🌷🕊━━━┓
🌷 @shahidabad313 🌷
┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_پنجاه_و_سوم
📍شهرك المهدي ص ۸۹
✔علي مقدم، حسين جهانبخش
💚بوسیدن پیشانی اسیر عراقی و عذرخواهی از او❤️
📍از شروع جنگ يك ماه گذشــت. ابراهيم به همراه حاج حسين و تعدادي از رفقا به شــهرك المهدي در اطراف ســرپل ذهاب رفتند. آنجا سنگرهاي پدافندي را در مقابل دشمن راه اندازي كردند.
📍#نماز_جماعت_صبح تمام شد. ديدم بچه ها دنبال ابراهيم مي گردند! با تعجب پرسيدم: چي شده؟!
گفتند: از نيمه شــب تا حالا خبري از ابراهيم نيست!
❖ @shahidabad313 ❖
📍من هم به همراه بچه ها سنگرها و مواضع ديده باني را جستجو كرديم ولي خبري از ابراهيم نبود!
📍ساعتي بعد يكي از بچه هاي ديده بان گفت: از داخل شيار مقابل، چند نفر به اين سمت مي يان! اين شيار درست رو به سمت دشمن بود. بلافاصله به سنگر ديده باني رفتم و با بچه ها نگاه كرديم.
🍁@pmsh313
📍ســيزده عراقي پشت ســر هم در حالي كه دستانشان بســته بود به سمت ما مي آمدند! پشت سر آنها ابراهيم و يكي ديگر از بچه ها قرار داشت!
📍در حالي كه تعداد زيادي اسلحه و نارنجك و خشاب همراهشان بود.هيچ كس باور نمي كرد كه ابراهيم به همراه يك نفر ديگر چنين حماسه اي آفريده باشد!
❖ @shahidabad313 ❖
📍آن هم در شــرايطي كه در شهرك المهدي مهمات و سلاح كم بود. حتي تعدادي از رزمنده ها اسلحه نداشتند.يكــي از بچه ها خيلي ذوق زده شــده بود، جلو آمد و كشــيده محكمي به صورت اولين#اسير_عراقي زد و گفت: »عراقي مزدور!«
📍براي لحظه اي همه ســاكت شــدند. ابراهيم از كنار ســتون اسرا جلو آمد. روبــروي جــوان ايســتاد و يكي يكي اســلحه ها را از روي دوشــش به زمين گذاشت. بعد فرياد زد: برا چي زدي تو صورتش؟!
🍁@pmsh313
📍جوان كه خيلي تعجب كرده بود گفت: مگه چي شده؟ اون دشمنه. ً او دشمن بوده، اما الان ابراهيم خيره خيره به صورتش نگاه كرد و گفت: اولا اســيره، در ثاني اينها اصلا نمي دونند براي چي با ما مي جنگند.
❖ @shahidabad313 ❖
📍حالا تو بايد اين طوري برخورد كني؟! جوان رزمنده بعد از چند لحظه ســكوت گفت: ببخشيد، من كمي هيجاني شدم. بعد برگشت و پيشاني#اسير_عراقي را بوسيد و معذرت خواهي كرد.
📍اســير عراقي كه با تعجب حركات ما را نگاه مي كرد، به ابراهيم خيره شد. نگاه متعجب اسير عراقي حرفهاي زيادي داشت!
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @shahidabad313 ❖
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛