eitaa logo
روایتگری شهدا
23هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✫⇠ ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت هفتاد و سوم:چاهای توالت رو تخلیه نمی کردن 🔸️من پیشاپیش بخاطر نقل این خاطره عذرخواهی می کنم ، ولی نمی شود برخی از رو کتمان کرد و نگفت. همه این خاطرات برگهایی از تاریخ پر فراز و نشیب دفاع مقدس و اسارته و باید بگوش تموم دنیا و بشریت بر روی کره زمین برسه و دنیا بدونه که مردم ایران با چه کسانی می جنگیدن و جنگ ما رو یه اختلاف مرزی ، یا جنگ شیعه و سنی و قومی و زبانی جلوه ندن.  🔸️برای هر دو بند که هفت آسایشگاه داشت و تقریبا ۸۰۰ نفر توی این دو بند اسیر بودن فقط شش توالت وجود داشت. اونم تمام وقت در اختیار بچه ها نبود. در شبانه روز فقط چهار ساعت حق استفاده داشتیم. صبح بین دو تا دوساعت و نیم هواخوری داشتیم و بعد از ظهر هم یه ساعت ونیم. توی این مدت کوتاه باید ۸۰۰ نفر استفاده می کردن و چاهها سریع پر می شد. چند ماه اول عمدا چاها رو تخلیه نمی کردن. اول کثافات از سنگ می زد بیرون و کار مشکل میشد و بعدش کم کم میومد بالا و تمام سطح داخل توالت رو می گرفت و نهایتا راهروها پر می شد و گاهی به اندازه ای اوضاع خراب و بحرانی می شد که تا یکی دو وجب بالا میومد و اصلا امکان نشستن حتی داخل راهروها هم نبود و در قرن بیستم بچه های ناچار بودن که نیم خیز یا ایستاده قضای حاجت کنن و حتی بعضا بعلت کمبود آب یا اصلا نمیشد پاها را شست و با همون پاهای نجس بر می گشتیم داخل آسایشگاه . 🔸️از این بدتر این بود که در شبانه روز ۲۰ ساعت رو داخل آسایشگاه زندانی بودیم و درها برومون بسته بود و نه دسترسی به توالت داشتیم و نه شیر آب. در حالی که خیلی راحت میشد گوشه آسایشگاه یه توالت می زدن یا حداقل به خودمون اجازه می دادن این کارو بکنیم . ولی برای کردن اسرا و اذیت و آزار روحی و جسمی دادن به بچه ها این کار رو انجام نمیدادن. توالت ما در مدت ۲۰ ساعت داخل تنها یه سطل بزرگ بود که گوشه ای از آسایشگاه گذاشته بودیم و بچه ها یه پتوی رو آویزون کرده بودن. سطل پر میشد و هر روز دو نفر مسئول سطل دستشویی بودند باید دو طرف اونو می گرفتن و با چه زحمتی می بردن و خالی می کردن که قبلا ماجرای اونو توضیح دادم... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹۲شهریور سالروزشهادت چریک۱۰۰۰چهره حجةالاسلام سيدعلی اندرزگو ♦️امام خمینی:ما نیمی از انقلاب را ازین شهید داریم، اگر۱۰تن مثل او داشتیم، دنیا تحت سلطه اسلام بود. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨از چراغانی چشمان تو من جان دارم بی تو یک نسبت نزدیک به باران دارم! روشنم از تو و آن منحنی لب هایت! من به لبخند پر از صبح تو ایمان دارم... ❤️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥به احترام شهید ابراهیم هادی بیاید به شهید قول بدیم که مون رو رعایت کنیم. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💌 🌹‌شهـــید آوینی: همین الان اگر ملک الموت سر رسد! و تو را به عالــم باقی فراخواند؛ هر چنــد با شهــادت، آماده ای؟! شهادت به آسمان رفتن نیست به خود آمدن است ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل هفتم : مبارزه با داعش 🔸صفحه : ۱۰۴ 🔻قسمت نود و ششم : هیبت حاج قاسم ✍دوست مشترک مان آقای جلال طالبانی رئیس جمهور عراق بود. خیلی به ما محبت داشت. حاج قاسم را هم بسیار دوست داشت. تقدیر بر این شد که من وزیر شوم و آقای طالبانی رئیس جمهور . باهم رفیق بودیم . در زمان جنگ مدت ها منزل ایشان بودم، او هم چریک بود و مبارزه می کرد. رفتم ایشان را ببینم. دو نفری داشتیم با هم صحبت می کردیم، با اشاره گفت:کاک فتاح همین جا که شما نشسته اید،چند وقت پیش حاج قاسم نشسته بود. داشتیم صحبت می کردیم. منشی من آمد در گوشم مطلبی گفت. حاج قاسم گفت:چیه کاک جلال؟ بهش گفتم که ایشون داره می‌گه اوباما رئیس جمهور آمریکا پشت خطه، برم با اوصحبت کنم. _صحبت کن. وصل کردند. _اگه می خواهید من برم بیرون. _نه شما بشین. گوشی را برداشتم و با اوباما سلام وعلیک کردم. باشوخی به او گفتم:می دونی کی روبروی من نشسته؟ گفت:منه. _حاج قاسم سلیمانی. _باتعجب گفت: ژنرال سلیمانی!؟ _بله. _از لحن اوباما احساس کردم که به احترام و هیبت حاج قاسم ایستاد. الله اکبر این حاج قاسم فرزند ملت ایران است که در همه ی دل ها نفوذ کرد. قیامتی به پا کرد. انقلابی در دل ها ایجاد کرد. ملت ما را با مردم عراق متحدتر کرد. 🗣 پرویزفتاح، رییس بنیاد مستضعفان، یاران شاهد ۱۷۱ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
📸این روزها حجابم را محکم تر می گیرم تا یادم باشد آخرین نگاه علیه السلام به خیمه ها بود. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✫⇠ ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت هفتاد و چهارم:تزریقی های اسارت 🔘وقتی پای ایران و امام پیش میومد آنچنان عزتی از خودشون نشون می دادن که بارها اتفاق افتاد افسران بعثی رو ناچار به اعتراف به این نکته کردن که ما اسیر شماییم نه شما اسیر ما. 🔘در ایران شنیده بودیم که معتادای تزریقی از یه آمپول مشترک استفاده می کنن ، ولی باورمون نمیشد شرایطی پیش بیاد که خودمون به این وضعیت گرفتار بشیم. وقتی که افراد خیلی بدحال رو می بردن بهداری (بهداری که چه عرض کنم، یه اتاقک کوچک با چند تا سُرم و سرنگ و تعدادی قرص و کپسول و باند که اگه همشو جمع می کردی تو یه کارتون جا میشد) هر تعدادی که بودن از پنج نفر تا بیست نفر، همه رو با یه دونه سرنگ و سرسوزن آمپول می زدن. همین مسئله باعث رواج بیماری های مسری بین بچه ها میشد و کسی که می رفت بهداری با یه مرض جدید برمیگشت. بعلت استفاده مشترک از سرنگ، نوعی مرض در اردوگاه رایج شد که تا ایران هم ادامه داشت و تعدادی که مبتلا شده بودند در ایران معالجه شدند. 🔘گذشته از جنبه بهداشتیِ اش ، یه نوع شکنجه محترمانه برای افراد بود و سرسوزن برای نفرای آخر اونقد کُند میشد که انگار یه میخ رو تو بدن فرو می کردن و هم اینکه سوزن بیرون میومد، خون میزد بیرون و جاری می شد. اگه کسی نمی دونست فِکر میکرد طرف از پشت چاقو خورده. خلاصه از هر راهی ، حتی تو بهدارای شون برای اذیت و آزار بچه ها کوتاهی نمی کردن و هر چی به فکرشون می رسید فوری انجام میدادن. 🔘آمپول زدن تو اسارت اونقدر زجرآور و ترسناک شده بود و امکان ابتلا به امراض مسری بالا بود که بسیاری از بیماران ما ترجیح میدادن اصلا به بهداری مراجعه نکنن و با درد و بیماری خودشون بسازند تا با کمک بهیاران خودمون بتدریج بهبودی حاصل بشه. گذشته از استفاده مشترک از آمپول و خطرات و پیامدای اون، معمولاً و خصوصاً در ماهای نخستین اسارت، رفت و برگشت بیماران به بهداری همراه با و کتک کاری بود و حتی بعضی وقتها بیماران بشدت بدحال رو به اتهام تمارض زیر کابل گرفته و می زدند. مجموعه این رفتارای خشن باعث میشد کمتر مریضی باشه که رغبت کنه بلند بشه و برای رفتن به بهیاری ثبت نام کنه. 🔘مریض از نظر بعثی ها کسی بود که در حال جون کندن بود و توانایی کوچکترین حرکتی نداشته باشه. نتیجه این رفتار غیر انسانی این بود که یه مریضی ساده تبدیل به مریضی مزمن میشد و مرگ و میر بین بچه ها در شش ماه اول بشدت افزایش پیدا کرد... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬅️شهیدی که دفاع از میھن را به بورسیه دولت كانادا ترجیح داد. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃قبل‌هجران‌توآقامابہ‌هجراﻥرفته‌ایم خودسرانہ‌ڪوبہ‌ڪودنباﻝشیطاﻥرفته‌ایم یڪ هزاروسےصدوچندےست‌غیبت‌خوردہ‌ایم توتماماًحاضرےومابه‌هجراﻥرفته‌ایم.‌‌..ا 💚 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌹 به قول شهید آوینی: اگر در جستجوی امام زمان هستی او را در میان سربازانش بجوی از نشانه‌های خاص آنان این‌ است که همچون نور ، دیگران را ظاهر می‌کنند خود را نمی‌بینند ... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
خواهرم... همچون زینب (سلام الله علیها) باش؛ و در سنگر ، به اسلام خدمت کن... «شهید محمدجواد نوبختی» ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خاطره همسر شهید اندرزگو: ما شاه را بیرون خواهیم کرد. بعد همه مردم ایران مورد امتحان قرار خواهند گرفت! سید علی نامی خواهد آمد و بعد عج ظهور خواهد کرد. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل هفتم : مبارزه با داعش 🔸صفحه:۱۰۶_۱۰۵ 🔻قسمت نودو هفتم : پنج ضربدر دو ✍در جنوب حلب بچه های توپخانه خیلی سخت کار می کردند. از فرصت استفاده کردم و خواهشم را با حاج قاسم در میان گذاشتم. _بچه های توپخونه چندین شبانه روزی اینجا بیدار بودن، چند ماهی هم هست که خونه نرفتن. _خب! _اگه امکان داره، حالا که الحمدلله تو منطقه به پیروزی‌های بزرگی رسیدیم، بهشون تشویقی بدیم. _پیشنهاد تو در این مورد چیه؟ _پنج نفر از اونا رو با همسرانشون بفرستیم کربلا. _بنویس وبده بهم. سریع پیشنهادم را نوشتم و دادم به حاجی. نوشت: ده نفر از آقایان که ایشان معرفی می‌کند، با همسرشان بروند کربلا. نوشته بودم پنج نفر، او نوشت ده نفر، آن دع نفر را هم با هواپیما به زیارت کربلا فرستاد. 🗣محمود چهارباغی، نشریه یاران شاهد شماره ۱۷۱ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌹سالروز شهادت مجاهد خستگی ناپذیر دوران ستمشاهی، مورد وثوق امام راحل، شهید حاج مهدی عراقی به همراه فرزندش توسط گروهک تروریستی آمریکایی فرقان 🌹۴ شهریور ۱۳۵۸ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✫⇠ ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت هفتاد و پنجم:ورزش صبحگاهی 🔸️اوایل اسارت  یکی از فرماندهای بعثی دستور داد که اول صبح باید دور محوطه بدوید و چند دقیقه ای نرمش انجام بدید. خب دستور بدی نبود و علیرغم زخمیا و مریضای بدحالی که داشتیم و نا و رمقی برای دویدن نداشتند، ولی حداقل برای گرم شدن تو اون هوای سرد بد نبود. 🔸️پرسید کی حرکات نرمش رو بلده ؟ عبدالمحمد شیخ ابولی اومد جلو و بچه ها رو منظم به خط کرد و چند دوری دور محوطه دویدیم و بعدش تو ردیفای منظم ، حرکات نرمش رو انجام دادیم. برای اولین بار بود که جلوه ویژه ای از نظم و انضباط گروهی در مقابل دشمن به نمایش گذاشته شد و خیلی شیک مثل یه پادگان نظامی با ابهت خاصی حرکات ورزشی انجام شد. انگار نه انگار اسیر هستیم. تعدادی رزمنده ایرانی کنار هم و ورزش صبگاهی و در زادگاه صدام! خیلی باشکوه بنظر می رسید. نزدیک بود چشماشون از حدقه بیرون بزنه. باورشون نمیشد اینا همونای اند که با کابل دنبالشون می کنن و تحقیرشون می کردن! چه عظمتی دارن. 🔸️چند دقیقه ای مات و مبهوت به این نظم و حرکات هماهنگ نگاه کردن ، آخرش کاسه صبرشون لبریز شد و نتونستن این وضع و اوضاع رو تحمل کنن. همون که دستور ورزش داده بود، فهمید چه غلطی کرده و داد زد بسه دیگه بسه. چند تا فحش آبدار هم داد و اشاره کرد به تعدادی از نگهبانها. اونا هم نامردی نکردنو با کابل و چوب ریختن سر بچه ها و بزن بکوب شروع شد و ورزش تبدیل شد به تعقیب و گریز و غلتوندن بچه ها تو خاک محوطه. این بیچاره ها چشم دیدن نظم و انضباط و حرکات ورزشی بچه ها رو نداشتن. دیگه هم همچین وضعی تا آخر اسارت تکرار نشد و دو و نرمشی در کار نبود... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯