🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃
❣ هدیه ای برای کفنم 3❣
شب جمعه شد و باز هم من ماندم و کفنی که ناقص بود و بغضی که با دیدن آن گلویم را می فشرد. یاد کادوی مجید افتادم. رفتم و کادوی مجید را باز کردم و دیدم که مجید رفته است و به اندازه پارچه ی جوشن کبیر کفن خودش، یک پارچه ی سفید خریده است و با خودکار تمام دعای جوشن کبیر را روی آن نوشته است. دهانم از تعجب باز مانده بود و اشک توی چشمم حلقه زده بود.
مجید کار بزرگی کرده بود. خیلی بزرگ.
کل دعای جوشن کبیر را روی پارچه سفید با خودکار آبی نوشته بود و بعد داده بود شهید فرج اله پیکرستان و گفته بود:« این رو برا برادرم نوشتم . لطف کن و همه ی فتحه ضمه ها و هجاهاش رو طبق مفاتیح، دقیق و با خودکار قرمز کامل کن»
پارچه ای که شهید مجید طیب طاهر روی آن دعای جوشن کبیر را نوشت و به سید هدیه داد
دیگر شب های جمعه از اینکه کفنم ناقص نبود، غصه نداشتم و سرخوش بودم از هدیه ی مجید.
اما وقتی مجید در عملیات والفجر ۸ آسمانی شد، من ماندم و خاطراتش و یادگاری که سی سال است نگهداری اش می کنم تا اینکه روزی به کار آید.
نگارش: علی موجودی
دزفول
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✍کربلای مجنون👆👆
#شهید_احمد_عبداللهی
#ارادت_به_سید_الشهدا
📚برگرفته از کتاب #اصحاب_آخرالزمانی
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
💥روایتگری شهدا
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🌹یادی که در دلهاهرگزنمی میرد یاد شهیدان است
🌷تصاویر ۲۷ شهید عملیات تروریستی شب گذشته زاهدان
🌷روحشان شادویادشان گرامیباد.🌷
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
💥روایتگری شهدا
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#خاطره_از_شهدا
✍از كوچه ى پشتى مسجد حكيم كه رد مى شوى، يا از بازار كه زياد با مسجد فاصله ندارد، پنجره هاى مقبره ى مرحوم كرباسى پيدا است. چند تا حياط مخروبه دور و بر مقبره هست و چند اتاق و دخمه ى بدون استفاده. آن روزها مقبره فقط روزهاى جمعه باز بود و بعضى عيدها. تا اين كه عبداللّه شد خادم آن جا و كليدش را گرفت. در آن جا را باز مى كرد، جارو مى كشيد، گردگيرى مى كرد. در را باز مى گذاشت هر كس مى خواهد برود زيارت. مى گفت «خدمت به عالم را دوست دارم.» رحمت اللّه و مصطفى هم كمكش مى كردند.
💠جاى خوبى بود براى كارهايى كه مى خواستند بكنند. سوراخ سنبه هايش را كه مى گشتى، خيلى چيزها پيدا مى شد; كتاب، اعلاميه، حتي دستگاه تكثير. جلسه هاى هفتگيشان را هم آن جا مى انداختند.
#شهید_عبدالله_ميثمي
📚منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#کلام_از_شهدا
✍وای بر حالمان که بر حالمان نمی نگرییم و بر حال دیگران خرده می گیریم .چه سخت است نشستن و محاسبه نمودن ،محاسبه نفس نمودن،به حساب اعمال رسیدن و کردار و گفتار را نگریستن .
این نفس چه عجیب است که در حال همه می نگرد ولی در حال خود نه
#شهید_منصور_اعتمادی_فر
📚منبع :وب سايت يادمان ايثار
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#فرار_از_گناه 🎈
#شهیدمحمدعلی_رجایی❤️
#خواهش🌾
آمده بود مهمانی، سر سفره هم نشسته بود، امّا دست به غذا نمیزد.
زندایی پرسید: «محمدعلی! مگه گرسنه نیستی؟»
همانطور که سرش پایین بود جواب داد: «میتونم یه خواهشی از شما بکنم؟ میشه چادرتون رو سرتون کنید؟!»
آن روزها یازده دوازده سال بیشتر نداشت.
#شهید_محمدعلی_رجایی❤️
کتاب سیره شهید رجایی، ص 34
#رسول_خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
ای فرزند آدم، از آنچه خدا حرام کرده اجتناب کن و عفت داشته باش تا از اهــل عبادت خدا محسوب گردی.
📚ارشاد القــلوب، ترجـمه طباطبایی، ص75-74
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت دختر شهید مدافع حرم از دیدار با رهبر انقلاب
نهال قاضیخانی دختر شهید والامقام مهدی قاضیخانی، ماجرای دیدار روز سهشنبه خانواده شهدا با رهبر انقلاب را با زبان کودکانه روایت میکند.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💖 #کمی_مثل_شهدا 💖
بعد از ظهر عاشورای امسال ترڪ موتورش بودم .
تو اصفهان رسیدیم بہ یہ چهار راه خلوت ، پشت چراغ قرمز ایستاد !
بهش گفتم : امید چرا نمیری ، ماشینی ڪه اطرافت نیست ؟
« بهم گفت : رد ڪردن چراغ خلاف قانونہ و امام گفتہ رعایت نڪردن قوانین راهنمایی رانندگی خلاف شرعہ ؛
پس اگر رد بشم گناهہ داداش ...»
من شب تو هیئت اشڪ چشمم ڪم میشہ ...!
✍ : پاسدار شهید حادثہ تروریستی اخیر زاهدان #شهید_امید_اکبری
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌹☘🌹☘🌹☘🌹
#خاطرات_شهدا
🔮 توبه کردم
طرف اصلاً یک جورایی «خاص» بود. نه به اون هیکلش که مثل بزن بهادرهای محلّهمون بود، و نه به اون ساکت بودنش که لام تا کام با کسی حرف نمیزد و فقط تو خودش بود.
یه هفتهای میشد که اومده بود تو گردان ما، امّا تو این مدت جز سلام و علیک و التماس دعا، کسی چیزی از زبونش نشنیده بود. همه کارش هم پنهانی بود، خصوصاً موقع لباس عوض کردنش که عجیب اصرار داشت دور از چشم همه باشد. انگار یه رازی بود که باید از ماها مخفی میموند و موند.
موج انفجار اونقدر شدید بود که هیچی از بدنش باقی نگذاشته بود، جز یه تیکه از بازوی خالکوبی شدهاش؛ « توبه کردم».
🌷شهید گمنام🌷
📚بزم کهکشان، انتشارات مؤسسه امام خمینی(ره)، ص 59
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
3048476.mp3
1.45M
💠انتشار برای اولین بار
🔶فایل صوتی "پهلوان شهید ابراهیم هادی" که در یادواره و بزرگداشت این شهید رونمایی شد.
@Afsaran_ir
#وفات_ام_البنین
💢شب وفات مادر حضرت علمدار
✅ آیت الله العظمي حاج سيد محمد حسيني ميفرمود:
شخصي در #عالم مکاشفه، حضرت ابالفضل العباس را ديد و عرض کرد: آقا جان! حاجتي دارم و نميدانم براي روا شدن آن به چه کسي متوسل شوم؟
قمر بنيهاشم فرموده بود: به مادرم ام البنين #متوسل شوید.
📚ستاره درخشان مدینه حضرت ام البنین(س) ، ص ۱۴۲
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
امر به نماز 🌺
گفت: من باید یهجوری بهش بگم که نماز بخونه. گفتم: ممکنه ناراحت بشه. رفت و آرام دست روی شانههايش گذاشت و گفت: اگه میخواهی با ما باشی، عصری بیا مسجد. خیلی بااحتیاط از جلوي مأمورها گذشتیم و وارد مسجد شدیم. منتظر نشسته بود؛ صف اول!
شهید ناصر قاسمی
«گمنام مثل من»، ص6
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🚨 فیلمی ویژه از #امید_اکبری و #علیرضا_بروجی از شهدای حادثه تروریستی جاده خاش-زاهدان
🔹اگر ما شهید شدیم این فیلم را از ما به یادگار داشته باشید. سلام ما را هم به آقای خامنهای برسونید.
@Afsaran_ir
🌹دلتنگیهای دختر شهید «داوود شجاعی علیآبادی» برای پدر جانباز شیماییاش که چند سالی است از داغ فراقش میگرید:
✍️ آيا ميتوان چون تو زيست؟ چه شبها كه به همراه مادرم ديده بر هم ننهادي تا مرا در خواب ناز نگهداري، چه اشكها به رخسار پرمهرت فرو ريخت تا من ناراحت نباشم.
ماههاي محرم در ايام كودكي را دوست داشتم به همراه پدرم به هيئت رفته و زنجير بزنم؛ پدر مرا با خود ميبرد. من وقتي كه زنجير ميزدم براي جانبازان شيميايي دعا ميكردم و خواستار شفايشان ميشدم؛ چون ذرّه ذرّه آب شدن پدرم را ميديدم و در كنارش فداكاري مادر در مراقبت از او. وقتي در كنكور قبول شدم، پدرم گفت: «دخترم لطف خدا و سعي و تلاش خودت بود كه توانستي قبول بشوي».
اگر روزي غيرت او خرمشهر را آزاد كرد و سلامتي خويش را در راه اسلام و ميهن نثار كرد، حال، من هم به اميد خدا ميخواهم رشته مورد علاقهام را تا دكترا ادامه دهم تا روح پدرم با موفقيتهاي من شاد گردد.
@Afsaran_ir
محمودرضا در خدمت مستضعفان
💠میدان انقلاب سر خیابان کارگر جنوبی باهم قرار داشتیم.
یک پراید سفید رنگ داشت که آن روز با همان آمد . سوار شدم و راه افتادیم سمت اسلامشهر.
همیشه می نشستم توی ماشین و بعد روبوسی می کردیم، آن روز موقع روبوسی دیدم #چشم هایش سرخ است و سر و ریشش پُر از #خاک.
از زورِ خواب به سختی حرف می زد. حتی کلمات را اشتباه ادا می کرد.
مرتب دستش را می کشید روی سرش، به زور چشم هایش را باز نگه داشته بود.
گفتم : چرا اینطوری هستی؟
گفت : سه چهار روز است درست نخوابیده ام و خانه هم نرفته ام .
گفتم : بیابان بودی؟
گفت: آره.
می دانستم دروه آموزشی برگزار کرده است.
گفتم : خب اینطوری درست نیست، زن و بچه هم حق و حقوقی دارند ،چرا خانه نرفته ای؟
🌷گفت : بعضی از اینهایی که مهمان ماهستند ، (منظورش نیروهای مقاومت بود) خیلی مستضعفند ، طرف کاپشنش را فروخته آمده .
چطور این ها را وِل کنم بروم خانه بخوابم ؟!!
📚کتاب تو شهید نمی شوی ،حیات جاودانه شهید محمودرضا بیضائی به روایت برادر /صفحه ۶۴
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊