eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سخنان قابل تامل شهید سلیمانی درباره سوال جوان رزمنده از آیت‌الله مشکینی 🌟به‌مناسبت (ع) و روز جوان ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖼مجموعه پوستر 🔰 با سپاهی از شهیدان خواهد آمد؛ روایت هایی از دلدادگی شهدا به امام زمان (عج) 🌹🌹 🔻شهید عبدالمهدی مغفوری (عج) ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دعایی برای جوانان 🔺️ شهید حاج قاسم سلیمانی در پشت صحنه فیلم آن۲۳نفر: خداوند این غیرت و روحیه و معنویتی که اینها از قبل از جبهه، حین جبهه، زمان اسارت و در زمان کتک‌خوردن‌ها داشتند، به همه‌ی اطفال و همه‌ی جوانان ما عطا کند. ۹۷/۷/۱۳ 🌟 به‌مناسبت میلاد حضرت علی اکبر (ع) و ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✫⇠(۲۵۸) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت  دویست و پنجاه و هشتم:فرار دانشجوئی (۹) 🍂چشمامو بستم و خودمو به خدا سپردم. به شدت می‌زدن ولی من اصلا‌ً به روی خودم نمی آوردم. فرماندهشون داد زد بابا این آدمه نزنین ببینیم مرده‌ یا زنده‌س. سربازی نبضم رو گرفت و گفت «ایچذب حی» دروغ می‌گه زنده‌س. فرمانده دستور داد منو داخل یه پتو پیچیدن و با خودشون بردن. توی جیبم لیست بلند بالایی از بچه های اردوگاه تکریت ۱۱ و بعقوبة ۱۸ بود که میخواستم با خودم ببرم ایران. اگه دست عراقیها می‌افتاد شاید بشدت اونها رو شکنجه می‌کردن. توی صندلی عقب همون تاکسی که راننده‌ش ما رو لو داده بود جام دادن و راه افتادن. برای چند دقیقه کاملا تنها بودم. بهترین فرصت برای نابود کردن لیست بود. سریع کاغذ رو پاره پاره کردم می‌خواستم قورت بدم نشد دهانم خشک بود و پایین نمی‌رفت. ماشین قدیمی بود و سوراخهایی کف ماشین وجود داشت و تکه کاغذا رو یکی‌یکی انداختم پایین و خیالم راحت شد که حداقل فرار ما باعث درد سر برای بچه ها نشده. 📍خیلی زود به مقصد رسیدیم. منو پتوپیچ کنار مسعود و هاشم انداختن و شروع کردن به کتک زدن. هاشم و مسعود رو بیشتر می زدن و اما تو کتک‌زدن من کمی احتیاط می‌کردن. یکی از سربازها منو می‌زد. فرمانده نهیش کرد که مبادا بمیره. گفت دروغ می‌گه همین الان داشت مثل غزال می‌دوید حالا چی شده که مثل مرده افتاده؟ یه کارگر مصری رو آوردن که نگهبان نخلستون بود. متهم به همکاری با ما شده بود که ما رو پنهان کرده مقداری کتکش زدن خودشو خیس کرد. حالا دیگه کم‌کم چشمامو باز می‌کردم و وانمود می‌کردم که تازه بهوش اومدم. 🔸️ازم پرسیدن این مصری با شما همکاری کرد. گفتم اصلاً ما اونو ندیدیم و نمی‌شناسیم از هاشم هم سؤال کردن اونم شجاعانه گفت: فرار کردن از دست شما مردانگی می‌خواد. منم یه مردَم، این بیچاره هیچ خبری از ما نداشت. مدتی گذشت. داشت باورشون می‌شد که حالم خیلی خرابه و دارم می میرم به همین خاطر یه آمبولانس اوردن و با مراقبتهای ویژه امنیتی منتقلم کردن بیمارستان. هنوز چند دقیقه از شهر بلدروز دور نشده بودیم که ماشین از یه مسیر فرعی و خاکی رفت و وارد یه بیمارستان صحرایی شد. نگهبانها با خشونت برانکارد رو بلند کردن و با فحش و ناسزا بُردنم داخل. بخاطر سهل‌انگاری در مراقبت از ما بیچاره‌ها بشدت تنبیه شده بودن و دقِ دلشونو روی من خالی می‌کردن. پزشکیار وقتی خشونت اونها رو دید فریاد زد این چه رفتاریه مگه نمی بینید حالش خرابه؟ یه سُرم قندی به من وصل کرد... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 فرازی از 🍂و اقبل علی  اذا ناجیتک... 💠 و به من توجّه کن هنگامی که با تو مناجات می‌نمایم ... ✅نشر این پیام صدقه جاریه است. ☀️ https://eitaa.com/joinchat/1916796973Cdd1c037702  ┄┄┅┅┅❅❁ ❁❅┅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل نهم: مردم داری 🔸صفحه: ۱۶۶-۱۶۷ 🔻قسمت صد و نودم: اتاق ایزوله ✍نوه های تازه به دنیا آمده‌ی حاج قاسم به دلیل شرایط خاص باید مدت کوتاهی در بخش ایزوله بیمارستان بستری می شدند،اما اتاق ایزوله خالی نداشتیم. با مادر یکی از نوزادانی که شرایط فرزندش بحرانی نبود،صحبت کردم و گفتم تا سه ساعت دیگر یکی از اتاق ها خالی می شود. بعد با صدای آرام گفتم :نوه های سردار سلیمانی تو بیمارستان ما هستن و اتاق ایزوله خالی برای بستری کردنشون نداریم. وضعیت فرزند شما هم که رو به بهبودیه. اگه موافق باشین بچه ها رو تواین اتاق بستری کنیم. ادامه دارد... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 کاش‌چون‌آیینه‌روشن‌میشد دلـم‌ازنقش‌تووخنده‌ٔتو - لبخندۍبه‌رنگ‌شھادت!♥️ 💔🥀 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💌 🌹‌شهـــید سید مجتبی علمدار: باید خاکریزهای جنگ را بکشانیم به شهر! یعنی نسل جدید را با شهدا آشنا کنیم در نتیجه جامعه بیمه می‌شود و یار برایِ امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف تربیت می‌شود. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🔰 لوح | بذر ایثار 🔺شهید حاج قاسم سلیمانی: همه کسانی که به‌عنوان نخبه‌های فرهنگی در جامعه ما مطرح هستند و صدها هزار و میلیون‌ها۹ نوجوان و جوان ما در دامان آنها تربیت می‌شوند، باید بذر ایثار و فداکاری را در دل آنها بکارند تا فردای این ملت یک حاصل ارزشمندی داشته باشد. 🌟 به‌مناسبت میلاد حضرت علی اکبر (ع) و ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✍امام صادق علیه‌السلام: عَلَيكَ بِالأَحداثِ فَإِنَّهُم أسرَعُ إلى كُلِّ خَيرٍ بر تو باد به جوانان که آنان در [پذیرش] نیکی و خیر، باشتاب‌ترند. الکافی: جلد ۸، ص ۹۳، ح ۶۶ 🌟 به‌مناسبت میلاد حضرت علی اکبر (ع) و روز جوان ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖼مجموعه پوستر 🔰 با سپاهی از شهیدان خواهد آمد؛ روایت هایی از دلدادگی شهدا به امام زمان (عج) 🌹🌹 💢روایتی از دلدادگی شهید جلال افشار به حضرت بقیه الله (عج) (عج) ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✫⇠(۲۵۹) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت  دویست و پنجاه و نهم:فرار دانشجوئی (۱۰) 🍂حوالی ظهر منو بسمت «ردهه السجن» همون بیمارستانِ بعقوبه که از اون فرار کرده بودیم بردن. داخل اتوبوس نماز ظهر و عصرم رو خوندم. به بیمارستان که رسیدیم دو سرباز اومدن و جفت دستامو با دستبند به تخت بستن و یکیشون همون نجِم بود که از دستش فرار کرده بودیم و بخاطر فرار ما حسابی تنبیه شده بود. نجم حسابی از خجالت ما درومد. 🔸️با تموم وجود با کابل و هر چه دستش میومد می زد و یه نگهبان دیگه هم که تو بیمارستان با ما خوش‌رفتاری کرده بود و زورش میومد که ما قدرنشناسی کردیم به کمک نجم اومد و با بی‌رحمی تموم حتی بدتر از نجم و به قصد کشت می‌زد. روی تخت دراز کشیده بودم و دستام هم که به تخت قفل بود و هیچ عکس‌العملی نمی تونستم انجام بدم. داشتم از هوش می رفتم که یه اسپری آوردن و داخل بینیم زدن. داشتم خفه می‌شدم و چند بار تکرار کرد. احساس کردم قصد داره منو بکشه و کارو تموم کنه، لذا با تموم وجود داد زدم که بقیه نگهبانها متوجه بشن و بریزن داخل و این ترفند من جواب داد. 🔸️شب که شد با همون حال نمازمو خوندم. فردای همون شب ما رو به  ملحق اردوگاه ۱۸ منتقل کردن و اونجا هم حسابی بساط شکنجه بر پا بود. هاشم و مسعود رو هم آوردن. دیگه فیلم بازی کردن فایده نداشت فقط سعی می‌کردیم نقاط حساس بدنمون ضربه نخوره که لااقل زنده بمونیم. بعد از کلی شکنجه ما رو بردن به قلعه یعنی همونجایی که با بقیه بچه ها بودیم و از اونجا رفته بودیم بیمارستان.   🔅 حال و هوای داخل قلعه 🔸️اجازه بدید موقتاً ادامه داستان رو از حال و هوای داخل قلعه رو خودم براتون بگم. شب اولی که بچه‌ها فرار کردن. هیچ خبری نبود و تا روشن شدنِ هوا خود عراقیها هم متوجه نشده بودن. ولی با روشن شدن هوا و با دیدنِ جای خالی بچه ها در بیمارستان، اردوگاه شده بود مثل صحنه عملیات و عراقیها با اضطراب و عجله دسته‌دسته میومدن و می‌رفتن. همین که خبر فرار سه نفر توی زندانِ قلعه پیچید سریع همه ما رو فرستادن داخل اتاقامون و درها رو قفل کردن... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎈 ۳ روز مانده تا 🎉🎊 🔻امام صادق علیه السّلام: همانا برای صاحب الامر (عج) غیبتی است. پس کسی در دوران او دین خود را حفظ کند مانند کسی است که خار مغیلان را با دست بتراشد. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روایتگری شهدا
🌍#کهکشانی‌ها 📌شهدا همیشه برای ما شبیه اسطوره‌های فرازمینی بودن که انگار در برهه‌ای از زمان ماموریت
🌍 📌شهدا همیشه برای ما شبیه اسطوره‌های فرازمینی بودن که انگار در برهه‌ای از زمان ماموریت زمینی پیدا کردن تا با ما زندگی ‌کنن و یه گوشه از تاریخ برای همیشه تو حافظه‌های جمعی سرزمینمون ثبت بشن 🔹️در کهکشانی‌ها بخشی از روایات و سبک زندگی شهدا رو با شما به اشتراک بذاریم، خاطرات و نکته‌های کوچیکی که عمل بهشون می‌تونه نتیجه‌های بزرگ رو رقم بزنه 💢آقازادگی به سبک شهید برونسی ✍پسرم از روی پله ها افتاد دستش شکست بیشتر از من عبدالحسین هول کرد.بچه خیلی بی تابی می کرد.بغلش کرد و از خونه دویید بیرون.چادرسرم کردم و دنبالش رفتم.ماتم برد،دیدم داره می ره اون طرف خیابون تا من رسیدم بهش یه تاکسی گرفت.تواون لحظه ها.ماشین سپاه جلوی خونه پارک بود اما سوار نشد تا از اموال دولتی برای کار شخصی استفاده نکنه! ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل نهم: مردم داری 🔸صفحه: ۱۶۷ 🔻ادامه قسمت صد و نودم: اتاق ایزوله ✍مادر کودک تا اسم سردارسلیمانی را شنید از جا پرید و گفت:عمری که حاج قاسم سلیمانی وقف آرامش و امنیت ما کرده با چی جبران می شه؟این کمترین کاره که می تونم براشون انجام بدم.اتاق را خالی کردیم.به سردار گفتم:همین حالا نوزادا رو بستری می کنیم.ایشان تا ماجرا را شنید، گفت:دست نگه دارین.چرا این کارو کردین؟ یه نوزاد بیمار رو از اتاق ایزوله بیرون آوردید تا نوه های منو بستری کنین؟هیچ فرقی بین بچه های من و دیگران نیست.لطفاً اون نوزاد رو به اتاق برگردونین.ما هم مثل بقیه صبر می کنیم تا اتاق خالی بشه.گفتم:سردار مادر اون بچه تا شنید می‌خواهیم نوه های شما رو بستری کنیم،خودش اصرار به خالی کردن اتاق ایزوله داشت. گفت:نه آقای دکتر،کاری رو که گفتم انجام بدین.بچه رو به اتاق برگردونین. 🗣دکترترکمن،سالنامه مکتب حاج قاسم ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا