✨بسم رب الشهداء و الصديقين✨
🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿پنجمین شهیدماه افسران شهیداحمدکاظمی
--------------------------------------------- --------------------------
🍀قسمت چهاردهم
🔴حق همسایگی
✍...در ستاد لشکر ۸ نجف اشرف هر سال دههی #محرم مراسم داشتند. چند تا از همسایهها #مسیحی بودند. چند روز مانده به مراسم، حاجی دو، سه نفر از مسئولان لشکر را میفرستاد تا با احترام از همهی همسایهها اجازه برگزاری مراسم را بگیرند. میگفت سروصدای عزاداری بلند است و ترافیک و شلوغی ممکن است باعث آزار همسایهها شود. آنها حق همسایگی گردن ما را دارند. باید با رضایت کامل آنها باشد.
موقع توزیع غذا نیز سهم همسایهها را جدا میکرد و میفرستاد در خانههایشان. بعد از شام غریبان هم با تشکر و #حلالیت از همسایهها، مراسم تمام میشد.
منبع: سایت شهید کاظمی
🌸شادی روح شهیدان اسلام صلوات🌸
💠💠اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم💠💠
@majnon100
✅گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨بسم رب الشهداء و الصديقين✨
🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿پنجمین شهیدماه افسران شهیداحمدکاظمی
--------------------------------------------- --------------------------
🍀قسمت پانزدهم
🔴شهید احمد کاظمی به روایت سردار شهید حسن تهرانی مقدم
✍...در یکی از عملیاتها که علیه #منافقین بود قرار شد منطقهای را با موشک هدف قرار بدهیم. من موشکها را آماده کرده بودم، سوخت زده با سیستم برنامهریزی شده؛ موشکها هم از آن موشکهای مدرن نقطه زنی بود.
ایشان از عمق عراق تماس گرفت که #مقدم آمادهای؟ گفتم: بله. گفت: موشکها چقدر میارزد؟ گفتم مگر میخواهی بخری؟! گفت بگو چقدر میارزد. گفتم مثلا شش هزار دلار. گفت: مقدم نزن اینها اینقدر نمیارزند.
خیلی بعید است شما فرماندهای وسط عملیات گیر بیاوری که اینقدر با حساب و مدبرانه عمل کند. هرکسی دوست دارد اگر کارش تمام است تیر خلاص را بزند و بیاید با این موفقیت عکس بگیرد، ولی سردار #کاظمی در کوران عملیات بیت المال و رضای خدا را در نظر داشت. میدانید چرا؟ چون مولایش امیر المومنین(ع) بود که وقتی میخواست کار دشمن را تمام کند، کمی صبر کرد نکند هوای نفس، حتی کمی غالب باشد و بعد برای رضای خدا قربتاٌ الی الله دشمن را نابود کرد.
منبع: سایت شهید کاظمی
🌸شادی روح شهیدان اسلام صلوات🌸
💠💠اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم💠💠
@majnon100
✅گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌷 روایتگری شهدا ,بیان معنوی تلگرام 🌷
https://www.instagram.com/p/BVZd28wBynH
متن خاکریز خاطرات 31 ✍ برخوردِ عجیبِ شهید زینالدین با عکس دخترش، که نشان از اوجِ تکلیف گراییِ او دارد
#متن_خاطره:
نزدیکِ عملیات بود. میدونستم مهدی زینالدین دختردار شده. یه روز دیدم سرِ پاکت از جیبشزده بیرون. پرسیدم: این چیه؟ گفت: عکس دخترمه...گفتم: بده ببینم عکسش رو گفت: هنوز خودم ندیدمش... پرسیدم: چرا؟!!! گفت: الان وقتِ عملیاته ، میترسم مِهر پدر و فرزندی کار دستم بده ، باشه برا بعد از عملیات... 🌷خاطرهای از زندگی سردار شهید مهدی زینالدین
📚منبع: یادگاران۱۰ «کتاب شهید زینالدین» صفحه ۶۵
#تکلیف_گرایی
#هدیه_صلوات
💠💠💠اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمّد
وَعَجِّل فَرَجَهُم💠💠💠
☀ مجنون۳۱۳
@majnon313 ☀
راز عجیب شهید ناشنوایی که مزارش را به همه نشان داد
روایتگری شهدا بیان معنوی تلگرام
خاطرهاي كه خواهيد خواند به شهيدي مربوط ميشود كه از توانايي گفتن و شنيدن بيبهره بود.
شهرستان «خرم بید» در 160 کیلومتری شمالِ شیراز قرار دارد و روستایی موسوم به «شهید آباد» از توابع این شهرستان می باشد. آیتالله حائری شیرازی در دوران دفاع مقدس، در باره روستای شهیدآباد گفتند که «من هیچ مردی در روستا ندیدم» [چرا که همه به جبهه رفته بودند.]جوانی ناشنوا به نام «عبدالمطلب اکبری» زمانی در این روستا زندگی می کرد. فرزند محمد قلي، متولد ،1343با مدرك پنجم ابتدايي، متأهل، از بدو تولد ناشـنوا و ناگويا (كر و لال) بود. در آن زمان امكان دسترسي به مدارس استثنايي نبود. بـا توجـه به هوش و استعداد سرشار، در دبستان عشايري همانند ساير دانش آموزان مستمع آزادحاضر ميشد و تا كلاس پنجم ابتدايي، مطالب خواندن و نوشـتن و محاسـبات را بـه خــوبي فــرا گرفــت. بــسيار زيــرك و حــواس جمــع بــود. صــحبتهــا را خــوب مي فهميد و اخبار و وقايع را با اشاره يا نوشتن به مخاطبين مي فهمانـد. كـارگري زبـر دست بود و سپس به بنّايي ماهر و فهيم و طراح تبديل شد. از اوايل 1361با عـضويت بسيج به ميدانهاي رزم شتافت و در بيش از شـش مرحلـه اعـزام دوشـادوش ديگـررزمندگان اسلام در اكثر خطوط و مناطق جنوب از فاو تا دهلران حـضور داشـت و در عمليات رمضان، والفجر مقدماتي، خيبر، والفجر8، كربلاي4 و 5و كـربلای 8 شـركت فعال داشت. در عمليات كربلای4، شهيد رسول يوسفي را كه به سختي مجروح شـده بود كيلومترها به عقب آورد ولـي او بـه خـاطر شـدت جراحـات وارده شـهيد شـد.
او درعمليات كربلاي 5 دچار مسموميت شيميايي شد و درعمليات كـربلاي 8 در منطقـه شلمچه به تاريخ 1366/1/19 به درجه ي رفيع شهادت نائل آمـد و در مكـانی که از ماه ها قبل درگلزار شهداي روستای شهيد آباد پيش بيني كرده بود، به خـاك سـپرده شـد.
گفتنی است این شهید والا مقام درجبهه ها به طور معجزه آسا، صداي توپ و خمپاره ها و مكان زمين خوردنشان را خيلـي خوب ميشنيد و تشخيص ميداد. و با دست به بچه¬ها اشاره می¬کرد که بخوابید!
این شهید بزرگوار در بین مردم روستای شهید آباد از محبوبیت ویژه ای برخوردار بوده است و شغلش بنایی و دستختش خیلی زیبا بوده است اين شهيد بزرگوار چندين وصيتنامه نوشته است كه يكي از آنها را ما در ذيل اين مطلب قرار دادهايم. « يه پسر نوزده - بيست سالهاي بود، اسمش «عبدالمطلب اكبري» ست، يك پسرعمويي هم به نام «غلامرضا اكبري» داشت كه شهيد شده. غلامرضا كه شهيد شد، عبدالمطلب سر قبرش نشست و بعد با زبون كر و لالي خودش با دوستانش حرف ميزد، هيچ كس محلش نذاشت. بغل دست قبر اين شهيد با انگشتش يه دونه چارچوب قبر كشيد و رويش نوشت: شهيد عبدالمطلب اكبري. خنديد، همه خنديدند. دوستانش شوخي گرفتند، يه نگاهي به سنگ قبر كرد و با دست، نوشتهاش را پاك كرد. سپس سرش را پائين انداخت و آروم رفت . . . . فردايش هم رفت جبهه.
10 روز بعد جنازه عبدالمطلب رو آوردند و دقيقاً توي همين جايي كه با انگشت كشيده بود ارمید».
وصیت نامه اش خیلی سوزناک بود .اما فرازهایی از چند وصیت نامه این شهید گرانقدر
...چند کلامی با زبان ناگویا و گوش ناشنوا به خدمت شما پدر و مادر و همسر و ملت شهیدپرور به عنوان وصیت تقدیم می دارم...
...یک عمر هر چی جدی گفتم شوخی گرفتند، یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم.
اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونید، هر روز با آقام امام زمان(عجل الله تعالی فرج الشریف) حرف میزدم …
آقا خودش بهم گفت: تو شهید میشی. جای قبرم رو هم بهم نشون داد… اینرا هم گفتم اما باور نکردید ...
راوي: حجت الاسلام انجوينژاد
منبع:هفته نامه صبح صادق،ش۵۴۰،ص۴
پلاك،شهادت
(مصاحبه از احمدرضا سهرابی) گزارش صاحب نیوزچهارشنبه ۱۳۹۲/۰۶/۲۰
🌸لینکهای انتشار مطلب
https://www.instagram.com/p/BXECj3tjMHy
✨بسم رب الشهداء و الصديقين✨
🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿پنجمین شهیدماه افسران شهیداحمدکاظمی
--------------------------------------------- --------------------------
🍀قسمت شانزدهم
🔴خاطرهی یک آزاده از شهید حاج احمد کاظمی
✍...یک روز در فرودگاه، شهید حاج احمد کاظمی را دیدم. ایشان از من پرسیدند: حاج مرتضی مواظب دستت هستی؟ گفتم: بله یک دست مصنوعی گذاشتهام که به عصبهای قطع شده دستم آسیبی نرسد.
حاج احمد گفت: خدا پدرت را بیامرزد این را نمیگویم. میگویم مواظبش هستی که با ماشینی، درجهایی، پست و مقامی تعویضش نکنی؟
سرم را به پایین انداختم و سکوت کردم.
ایشان ادامه دادند: اگر یک سکه بهار آزادی در جیبت باشد و هنگام رانندگی یک مرتبه به یادت بیفتد سریعا دستت را داخل جیبت میکنی که ببینی سکه سر جایش هست یا نه؛ در حالی که این دستی که در راه #خدا دادهایی ارزشش بیش از این است. باید هر شب مواظبش باشی که این دست را از دست ندهی و یا با چیزی عوضش نکنی.
خاطرهایی از آزاده حاج مرتضی باقری، آزاده اردوگاه ۱۲ که از ناحیه یک دست جانباز شد.
🌸شادی روح شهیدان اسلام صلوات🌸
💠💠اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم💠💠
@majnon100
✅گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨بسم رب الشهداء و الصديقين✨
🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿پنجمین شهیدماه افسران شهیداحمدکاظمی
--------------------------------------------- --------------------------
🍀قسمت هفدهم
🔴محرم و شهید کاظمی
✍...حاجی حواسش به همه چیزبود؛ ازمحتوای سخنرانی و مداحیها و نماز جماعتهای ظهر #تاسوعا و #عاشورا گرفته، تا گذاشتن چند نفر مأمور جهت جفت کردن کفشهای عزاداران و گرفتن اسفند دم در و دقت در توزیع صبحانه و غذای ظهر تاسوعا و عاشورا که به بهترین شکل انجام شوند.
برگزاری هیأت ومراسم عزاداری در دهه اول #محرم، برایش از اهم واجبات به شمار میآمد وسنگ تمام میگذاشت، اما کیفیت اجرای آن برایش خیلی مهمتر بود. طوریکه میتوان ازهیأت عاشقان ثارالله (ع)، لشکر «۸ نجف اشرف» ، بهعنوان یک الگوی نمونه عزاداری نام برد.
اول کار تذکرات را میداد، سخنران و تکتک موضوعات و مطالب قابل بحث برایش خیلی مهم بود و میگفت: انقلاب ما بر گرفته از قیام امام حسین(ع) وهمین مراسمها بود و تداوم آن هم منوط به آن است؛ پس باید #محتوای این مراسمها قوی باشد .
منبع : سایت شهید کاظمی
🌸شادی روح شهیدان اسلام صلوات🌸
💠💠اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم💠💠
@majnon100
✅گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌷 روایتگری شهدا ,بیان معنوی تلگرام 🌷
https://www.instagram.com/p/BUta-X_B62h
خاکریز خاطرات ۱۸ ✍ روش جالبِ شهید میثمی در امر به معروف کردن
عبدالله باز هم انگشترش رو بخشیده بود. ازش پرسیدم: این یکی رو به کی دادی؟ گفت: یه بنده خدا انگشترِ طلا دستش بود، و نمیدونست طلا برای مرد حرامه. وقتی انگشترِ طلا رو از دستش در آورد، انگشترِ خودم رو بهش دادم... 🌷 خاطرهای از روحانی شهید عبدالله میثمی
📚یادگاران یادگاران۵ « کتاب شهید میثمی» ، صفحه ۷۵
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف
#هدیه_صلوات
💠💠💠اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمّد
وَعَجِّل فَرَجَهُم💠💠💠
☀ مجنون۳۱۳
@majnon313 ☀
✨بسم رب الشهداء و الصديقين✨
🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿پنجمین شهیدماه افسران شهیداحمدکاظمی
--------------------------------------------- --------------------------
🍀قسمت هجدهم
🔴صد ساعت بیداری شهید احمد کاظمی در بم
✍...خبر حادثه دلخراش زلزله بم را که شنید، اندوه همه وجودش را فرا گرفت؛ حاج احمد کاظمی؛ همان گونه مثل سالهای #جانبازی در جبههها گمنام و ناشناس، پیش از همه خود را به #بم رسانده و مشغول کمکرسانی بود.
اگر او را میان آوارهها و جنازهها، موقع انتقال مجروحان و خارج کردنشان از زیر آوار و با آن چشمهای خسته و نیمه باز، میدیدی، هرگز باور نمیکردی که «#فرمانده نیروی هوایی سپاه پاسداران» باشد. صد ساعت تمام، چشمهایش با خواب بیگانه بودند و او بیدارتر از همیشه، در پی «#خدمت» بود.
باند فرودگاه را در اختیار خودش گرفته بود و کنترل و هدایت هواپیماها و بالگردهای حامل مجروحین را بر عهده داشت. با تدبیر او، هر دوازده دقیقه، یک فروند هواپیما یا بالگرد دو ملخه حامل آسیب دیدگان، از فرودگاه پرواز میکرد و به سرعت، سی هزار مجروح از بم انتقال داده شد؛ این تنها با درایت و دلسوزی حاج احمد کاظمی ممکن بود و بس.
شاید کسی باور نمیکرد. خواب در برابر دیدگان احمد کاظمیچنان سر تسلیم فرود آورد که پس از صد ساعت بیداری او به خواب نرفته، بلکه #بیهوش شود و به همه ما فرورفتگان در روزمرگیهای خود، نشان دهد که در روزگار صلح نیز مردانی هستند که بر خلاف ظاهر آرام خویش، هنوز هم مرد جنگند.
🌸شادی روح شهیدان اسلام صلوات🌸
💠💠اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم💠💠
@majnon100
✅گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌷 روایتگری شهدا ,بیان معنوی تلگرام 🌷
https://www.instagram.com/p/BVRglIRBXQ3
☀تحصیل علم وعبادت
#متن _خاطره:
نمیدونستم هر وقت میخواد بره مدرسه ، وضو میگیره . چند بار دیدم که تویِ حیاط مشغولِ وضو گرفتنه... بهش گفتم: مگه الان وقتِ نمازه که داری وضو میگیری؟ گفت: مادر جون! مدرسه عبادتگاهه ، بهتره انسان هر وقت می خواد بره به مدرسه وضو داشته باشه... 🌷خاطره ای از زندگی نوجوان شهید رضا عامری
📚منبع: کتاب دوران طلائی ، صفحه ۵۴
#هدیه_صلوات
💠💠💠اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمّد
وَعَجِّل فَرَجَهُم💠💠💠
☀ مجنون۳۱۳
@majnon313 ☀
✨بسم رب الشهداء و الصديقين✨
🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿پنجمین شهیدماه افسران شهیداحمدکاظمی
--------------------------------------------- --------------------------
🍀قسمت نوزدهم
🔴ساده ترین لباس برای بی قرارترین
نمیدانم این را بگویم یا نه، اما پدرم خیلی در پوشش و ظاهرش ساده بود. همیشه دوست داشت ساده ترین #لباس را بپوشد. به سرو وضع خانواده خیلی اهمیت میداد که حتما لباسمان نو باشد، تمیز باشد، شیک باشد… اما خودش تنها چیزی که برایش مهم بود، تمیزی لباس بود.
یک بار برای روز پدر من و سعید و مادرم رفتیم برایش یک دست کت و شلوار خریدیم. اما هرکاری کردیم نپوشید. بعضی وقتها که میخواست بیرون برود و نمیخواست لباس نظامی بپوشد، به من میگفت: ” محمد یک کاپشن به من بده بپوشم”. یک لباس را آنقدر میپوشید که برایش میانداختیم دور! با این که وقتی داشتیم وسایل شخصیاش را جمع میکردیم دیدیم چقدر لباس نو داشته و دست بهشان نزد است .
منبع: سایت شهید کاظمی
🌸شادی روح شهیدان اسلام صلوات🌸
💠💠اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم💠💠
@majnon100
✅گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨بسم رب الشهداء و الصديقين✨
🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿پنجمین شهیدماه افسران شهیداحمدکاظمی
--------------------------------------------- --------------------------
🍀قسمت بیستم
🔴این آخریها که ریه اش شیمیایی بود…
✍...این آخریها که ریهاش شیمیایی بود، بیشتر اذیتش میکرد. نباید سرخ کردنی میخورد و ما هم به خاطر او سرخ کردنی نمیخوردیم. به همین خاطر بیشتر، غذاهایی درست میکردیم مثل آبگوشت، که خودش هم بتواند بخورد.
قبلتر که حالش بهتر بود، همهی جمعهها غذا با بابا بود. نمیگذاشت مادرم برود داخل آشپزخانه.
منبع : کتاب احمد و سایت شهید کاظمی
🌸شادی روح شهیدان اسلام صلوات🌸
💠💠اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم💠💠
@majnon100
✅گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨بسم رب الشهداء و الصديقين✨
🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿پنجمین شهیدماه افسران شهیداحمدکاظمی
--------------------------------------------- --------------------------
🍀قسمت بیست ویکم
🔴حکایت عبا و انگشتری حضرت آقا
✍...روز عید قربان که آمده بودند در مسجد دانشگاه بالای سر پیکر شهیدان حادثه فالکون، سردار #سلیمانی از ایشان یک انگشتر گرفت و یک عبا را و به آقا گفت: آن انگشتر را بدهید که خیلی باهاش #نمار_شب خواندهاید. وقتی خواستیم بابا را خاک کنیم، سردار سلیمانی رفت داخل قبر. عبای آقا را پهن کرد. مقداری تربت #کربلا آورده بود. آن را روی عبا پخش کرد.
بعدش بابا را گذاشتند داخل قبر و آن انگشتر را هم گذاشتند زیر زبان بابا. من و سعید هم بالای قبر ایستاده بودیم. آنجا هم خیلی سعید خیلی بی تابی میکرد. رفت پایین توی قبر و به زور از بابا جدایش کردیم. سردار سلیمانی و دکتر قالیباف هم خیلی متأثر بودند. عبا را دور بابا پیچیدند و…تمام شد!
به ما اجازه ندادند بالای سر قبر بمانیم و ببینیم که دارند خاک میریزند روی بابا.
منبع : کتاب احمد و سایت شهید کاظمی
🌸شادی روح شهیدان اسلام صلوات🌸
💠💠اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم💠💠
@majnon100
✅گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃