eitaa logo
شهـید عـلی آقـا عبـداللهـی
920 دنبال‌کننده
12هزار عکس
2.8هزار ویدیو
88 فایل
﷽ شهدا سنگ نشانند که ره گم نکنیم. "اولین کانال رسمی شهید علی آقاعبداللهی در ایتا " هدف بنده ازاین ماموریت لبیک گفتن به شعار"نحن عباسک یازینب"میباشد. "کانال زیر نظر خانواده محترم شهید" خادم: @Pelake2
مشاهده در ایتا
دانلود
باور کردنی نیست ولی حقیقت دارد 📌خاطره‌ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان ، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی بود و آخرین اسیری که آزاد شد و مدتی بعد به فیض عظیم رسید!!! 🔸وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟ او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته‌ام را‌ مرور می‌کردم. 🔸سال‌ها در سلول‌های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت؛ قرآن کریم را کامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می‌دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود. 🔸حسین می‌گفت: از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم‌صحبت می‌شدم! 🔸بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود. سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می‌خورد می‌خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد. دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت‌ها از این مسئله خوشحال بودم. 🔸این را هم بگویم که من مدت ۱۲ سال (نه ۱۲ روز یا ۱۲ ماه) در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم. حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم... شهید حسین‌لشگری🕊🌹 شادی روحش صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ┏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌━━🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌺‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌━‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌━┓
🌟رفیق مثل رسول 🌟۶۴ شهید محمد حسن خلیلی مدافع حرم. بعداز دور زدن یک مسیر طولانی دوباره به جاده منتهی به فرودگاه رسیدیم.این شناسایی دوستی و رفاقت بین من و یحیی را بیشتر کرد، مثل دوقلوها همه جا باهم میرفتیم. برای بازکردن راه زمینی در منطقه ریف عملیاتی را طراحی کردیم و با تمام توانی که داشتیم،به مسلحین زدیم.کار به حساس ترین زمان خودش رسیده بود.همان موقع یحیی به من گفت:ابوادهم که سابقه بیماری قلبی داشت،از هوش رفته،بیا با آتش تهیه منو حمایت کن تا بتوانم این رو ببرم عقب.شروع کردم به تیراندازی،یحیی سریع ماشین را آورد و ابوادهم را سوار کرد.حجم آتش خیلی سنگین بود،من باید در همان نقطه کار پوشش را انجام میدادم،یک لحظه سلاحم قفل کرد،هیچ کاری از دستم برنمی‌آمد. دور زدن ماشین یحیی را دیدم ،اگر چندثانیه تعلل میکردم،هرسه مان را درجا می‌زدند فقط توانستم.به یحیی که مشغول سوار کردن ابوادهم به داخل ماشین بود،بگویم سلاحم خراب شده.یحیی سلاح خودش را از روی دوشش برداشت و به سمت من پرتاب کرد.دوباره شروع کردم به تیراندازی،حفظ جان یحیی برایم مهم بود.عملیات خیلی خوب پیش رفته بود.دوروبرم را نگاه کردم،دیدم متاسفانه نیروهای بومی شروع کردند به عقب کشیدن.یکی از تلخ ترین صحنه ها جلوی چشمم داشت اتفاق می افتاد،نیرو از ترس سر بریدن و اسارت توسط مسلحین از جنگیدن فرار می‌کرد.هرچقدر فریاد میزدم،پیروزی با ماست بمانید و بجنگید ،جز تعداد اندکی کسی گوش نمی‌کرد.با یک دست سلاحم را گرفته بودم و با دست دیگر سلاح هایی که در مسیر روی زمین ریخته بودند را جمع میکردم.همراه با نیروهای باقیمانده به نقطه شروع عملیات برگشتیم. مسلحین هم یک قدم به ما نزدیک تر شده بودند.منطقه از التهاب افتاد و آرام ترشد.یحیی بعداز رساندن ابوادهم به درمانگاه آمد پیش ما و گفت:پیش خودم فکر کردم توی اون حجم آتیش ،شهید یا اسیر شدی.برایش توضیح دادم که چه طور آخرین لحظه تنها ماندم. یحیی گفت:تنها راه،جذب و کارکردن روی این هاست،باید باور کنند که توان جنگیدن دارند. بعد این اتفاق با جدیت و طرح برنامه سخت تری شروع کردیم به آموزش نیروهای بومی منطقه.مسلحین به شدت و با توان بالایی کار می‌کردند و به خاطر پایین بودن سطح آگاهی مردم منطقه،کار ما سختی مضاعفی داشت. تمام‌ روز درگیر کار آموزش نیروها بودم.شب که میشد،فرصت داشتم کارهای شخصی ام را انجام‌دهم.از هر چیزی برای تله یا استتار سلاح استفاده میکردم، یک مرتبه یحیی وارد اتاق من شد،گفت اینا چیه دورتادور خودت جمع کردی؟جدا از تخریب ،کار بازیافت فلزات را هم انجام میدی؟گفتم توی مسیر یا موقع کار،اگر قطعه یا وسیله ای را ببینم که میتونه بهم کمک کنه،حتما می آرمش،بایک طراحی و استفاده به جا میتونند تبدیل به یک تله انفجاری قوی بشن.یحیی گفت:نبوغ تو و رضا تو این کار خیلی زیاده. 🌟رفیق مثل رسول 🌟۶۵ هرروزی که پیش میرفتیم،با حجم کار بیشتری روبه رو می‌شدیم، جذب و آموزش نیروهای بومی،حضور عملیاتی در زمان درگیری،پاک سازی مناطق آزاد شده،جمع آوری تله ها درصورت امکان،تله گذاری در خطوطی که احتمال ورود دشمن در آن مناطق قوی هست،کمک به نیروهای عملیاتی برای تثبیت،حضور در ماموریت های شناسایی......،طی سلسله عملیات که طراحی شده بود،ما باید تلاش میکردیم تا به حلقه محاصره حلب ضربه بزنیم. درست نقاط ضعف ما نقاط قوت دشمن بود و نمیشد این برتری را کتمان کرد.به قول محمدرضا آن ها به عقیده باطل خودشان ایمان داشتند، ماهم با توکل به خدا از تمام ظرفیت های خودمان استفاده میکردیم و خدا هم به عزم و جهاد ما عنایت داشت. من،جلیل و دو نفر دیگر از بچه های ایرانی خطی را در جنوب شرقی حلب تحویل گرفتیم که نیروی عمل کننده نداشتیم.بااین حساب اولین کار ما جذب و آموزش نیروهای دفاع محلی بود،آدم هایی که شاید شناختی از کار با اسلحه هم نداشتند،چه برسد به کار با ادواتی مثل خمپاره،آرپی جی و .... عملیات و درگیری ها از اولین ساعت صبح تا غروب آفتاب تمام عیار انجام می‌شد.با تاریکی هوا انگار که جنگ تحمیلی تعطیل میشد.به دلیل نداشتن تجربه جنگ در شب،با تاریکی هوا عملا حملات خودرا متوقف می‌کردند که به مرور زمان این زمان بندی هم از بین رفت و جنگ وارد فاز رسمی تری شد. ما درست همان زمان فرصت تجدید قوا به لحاظ مهمات و نیرو را داشتیم.اولین کار جمع آوری شهدا و مجروحین و سامان دادن به آن ها بود.با سروسامان گرفتن مجروحین سهمیه های غذایی را بین نیروها پخش میکردیم، در این فاصله ما چهارنفر با مرور عملیات و کنترل نقشه،آرایش جدیدی را برای خط عملیاتی مان را طراحی میکردیم.رساندن و تقسیم مهمات مرحله بعدی کار بود که مدیریت این قسمت خیلی مهم بود.وقتی کار تمام میشد،نگاه میکردیم،می‌دیدیم کل خط از فرط خستگی به خواب رفتند و حالا ما چهارنفر باتمام خستگی باید خط را کنترل میکردیم و مراقب نیروها بودیم.هرچهارنفر تا صبح راه میرفتیم و از طریق بی سیم از حال هم باخبر
🌟رفیق مثل رسول 🌟۶۶ وقتی عملیات تمام میشد،وارد مرحله پاک سازی می شدیم. نیروهای دشمن به دلیل دسترسی راحت به تجهیزات و امکانات،هر منطقه ای را که خالی می کردند،در تمام نقاط تله های انفجاری ریز و درشت صنعتی و دست ساز کار می‌گذاشتند که پیدا کردن و خنثی کردن این تله ها سخت ترین قسمت کار بود.گاهی خستگی و یک لرزش کوچک دست،باعث وقوع انفجاری بزرگ میشد.گاهی ساختار یک بمب آن قدر پیچیده می شد که باید شخصا برای خنثی کردن یا منهدم کردنش میرفتم‌.تله ها بعداز خارج کردن چاشنی انفجاری قابلیت انتقال داشتند.ما از این تله ها بعداز انتقال برای آموزش یا استفاده علیه دشمن استفاده می‌کنیم.جالب بود،کنار تمام امکاناتی که در اختیار داشتند،نوعی خمپاره و نارنجک دست ساز هم داشتند که با اینکه شکلش خیلی ابتدایی بود،ولی قدرت تخریب و آسیب رسانی داشت کنار کارگاه تخریب پرشده بود از تله های کوچک و بزرگی که خنثی و منتقل شده بودند،گاهی سر کلاس و زمان توضیح داخل آن ها را باز میکردم و برای نیروها توضیح میدادم.در زمان انفجار می‌توانند تا چه شعاعی تاثیرگذار باشندو می‌توانند چه آسیب جبران ناپذیری را به شخص وارد کنند. با آرام ترشدن وضعیت و تثبیت خط به آکادمی برگشتم تا کمی استراحت کنم. چندروز بعد یکی از بچه های حزب الله به ما اطلاع داد که سمت قبطین خانه ای هست که گاهی تک تیراندازهای مسلحین از آنجا برای بچه ها مزاحمت ایجاد می کنند.من،ابوفاطمه و یکی از بچه های حزب الله با دو ماشین اسکورت محمول به سمت خانه ای که مشخص کرده بودند،رفتیم.بعداز چند لحظه بی سیم زدند که خانه خالی از سکنه است.من ،ابوفاطمه و جواد که از بچه های حزب الله بود،وارد خانه شدیم.تمام قسمت های ساختمان را تله گذاری کردیم.فیتیله انفجاری را آوردم و بمب ها را به هم وصل کردم.همه چیز آماده انفجار بود. از بچه ها خواستم سریع لااقل تا شعاع چهارصدمتری خانه را تخلیه کنند.با رفتن ابوفاطمه و جواد فیتیله را روشن کردم و از خانه بیرون آمدم، شروع کردیم به شمارش: هزارو یک. هزارو دو. هزارو سه ابوفاطمه گفت:پس چرا نزد؟نکنه باید تا صد بشماریم؟ جواد گفت؛فیتیله رو روشن کردی؟. خندیدم و بهشان نگاه کردم و برای شوخی گفتم:شاید فیتیله باروتی خاموش شده. با خنده گفتم؛شوخی کردم بابا،صبر کنید دیگه. چندثانیه از حرف من نگذشته بود که تله زد و خانه با خاک یکسان شد.وقتی غبار نشست ،گفتم:با فیتیله کندسوز تله ها را وصل کرده بودم.باهم به آکادمی برگشتیم.یکی دوروز بعد گزارش دادند که یک منطقه آلوده به مین هست که بچه های تخریب نمی‌توانند کار چک و خنثی را انجام بدهند.من و جعفر برای چک کردن وضعیت رفتیم.من تبحر جعفر را خیلی قبول داشتم.از نیروهای حزب الله بود که باهم کار میکردیم.بچه ها تعداد زیادی مین و تله های انفجاری را به ما نشان دادند که خنثی نبودند. با جعفر شروع کردیم به کار.با خنثی کردن چند تله،به یک نتیجه رسیدیم ،نوع چاشنی گذاری دقیقا سیستمی بود که من آموزش داده بودم.با بچه ها قرار گذاشتیم همان حوالی کمین کنیم تا بتوانیم کسی که برای تله گذاری و چک کردن می آید را بگیریم.سه نفر آمدند نزدیک جایی که ما کمین کرده بودیم.سر یک فرصت مناسب به سمتشان رفتیم و هرسه را با غافلگیری دستگیر کردیم.روی صورتشان را کشیده بودند.روی صورت هایشان را کنار زدیم،دلم نمیخواست چیزی را که میبینم ،باور کنم،متاسفانه از نیروهای بومی بودند که خودم به آن ها آموزش داده بودم.دلم میخواست رد گلوله روی سرشان باقی بگذارم.حجم کار و فشار عجیبی که روی هرکدام از ما بود،دوری از خانواده کمترین این فشارها بود و گاهی این چنین اتفاقاتی به شدت روی ما تاثیر می‌گذاشت.به قول یکی از دوستان،اینجا سرزمین شام بود و ما سرباز بی بی جانم بودیم.😢جلیل همیشه میگفت:یکی از بارزترین اختلافات ما با نیروهای نظامی چریک دنیا باید ایمان و صبرمون باشه که این مواقع محک میخوره.😔 🌟رفیق مثل رسول 🌟۶۷ فصل دوازدهم🌸خداحافظی 😔 آن قدر دلتنگ هیئت و روضه شده بودم که اولین سه شنبه خودم را به هیئت هفتگی ریحانه رساندم.هیچ چیز مثل چای روضه سیدالشهدا خستگی جهاد،غم شهادت دوستان،سختی کارو غربت را برطرف نمی‌کرد. مراسم شروع نشده بود،فرصت کردم با محمدحسین گپ بزنم.وقتی میرفتم هیئت، خیلی جلو نمی‌رفتم، البته گاهی پیش می آمد، اما اکثر اوقات گوشه ای می ایستادم و در حال و هوای خودم بودم.بین حرف هایم با محمدحسین از چیزهایی تعریف کردم که فشار زیادی روی ما داشت.محمدحسین همان شب روضه حضرت زینب س خواند.اشک که صورتم را شست ،دلم آرام شد.محمدحسین بعد مراسم حال بارانی چشم هایم را که دید،گفت:رسول اگه بری شهید بشی،من این روضه ها که برات خوندم را راضی نیستم.سرم را پایین گرفتم،دستی به صورتم کشیدم و گفتم؛چرا رفیق؟؟محمدحسین گفت:باید جور کنی منم با خودت ببری سوریه، منم میخوام بیام.سری تکان دادم،قبل از اینکه بخواهم حرفی بزنم،دوروبر محمد شلوغ شد و رف
ت نزدیک منبر.با بچه هایی که نشسته بودند خداحافظی کردم،قبل از بیرون آمدن از زینبیه نگاهم به محمدحسین افتاد،دستی تکان دادم و بیرون آمدم.ته دلم می خواستم به محمدحسین بگویم،اگر قسمت و روزی من شهادت شد و پیکرم برگشت،حتما من را غسل حضرت زهرا س بدهد.😭 چندروز استراحت کردم،ولی به شدت پاهایم درد میکرد.مامان میگفت :حتما تغذیه ات مناسب نیست یا خیلی راه میری. نمی‌توانستم برایش تعریف کنم،یا فرصت غذا خوردن نداریم یا غذای مناسب،گاهی کنسرو حمص با یکم روغن زیتون و لیمو به دادمان می‌رسید. بعداز مدت ها اتاقم و مرتب کردم.مامان اومد جلوی کمد گفت؛رسول میدونی چقدر لباس بخشیدی به دوستات،کاپشن جدیدی که خریده بودی،نبود.خندیدم و گفتم:با دوستان این حرف ها را ندارم.از هرچیز خوششون بیاد،بهشون میدم.کاپشن حسین را نشان دادم و گفتم:اینم کاپشن حسین که داده به من.مامان خندید و گفت؛باشه فقط اینایی که ریختی وسط اتاق رو جمع کن.کارم تمام شد ،رفتم داخل آشپزخانه به مامان گفتم،:اینم اتاق،مرتب شد.
می‌شدیم و صبح همه چیز از اول تکرار میشد‌.جلیل تعریف میکرد:یک نیروی جوان سوری به ما ملحق شده بود به اسم بشار،بهش فقط آموزش دادم که سلاح را چطور در دست بگیره و با فشار دادن ماشه شلیک کنه،وقتی به این اطمینان نسبی رسیدم که کسی بالای سرم هست و میتونه مراقبم باشه،از شدت خستگی سلاح را به دستش دادم و از هوش رفتم.وقتی بیدار شدم،دیدم تمام خشاب را در کمترین فاصله از من خالی کرده و من آن قدر خسته بودم که بیدار نشدم‌.
YEKNET.IR - shoor 5 - hafteghi 12 khordad - seyed amir hoseini.mp3
3.36M
احساسی 🍃کربلای همه دستته خانم سه ساله 🍃دل دیوونه پابستت خانم سه ساله 🎙 👌بسیار دلنشین کانال شهید علی آقا عبداللهی 👇 @shahidaghaabdoullahi ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ قࢪائت دعاے فرج ... به‌نیّٺ برادࢪشهیدمان‌مےخوانیم 🌱 💐💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کانال رسمی شهید علی آقا عبداللهی @shahidaghaabdoullahi
اعمال قبل از خواب :) شبٺون منور به نگاه مادر ساداٺ..🍃 ❌کپی با ذکر منبع مجاز میباشد❌ کانال رسمی شهید علی آقا عبداللهی @shahidaghaabdoullahi
💠 احادیثی که در برنامه حجت الاسلام والمسلمین نظافت با موضوع " اصول ارتباط موثر در خانواده و جامعه (تکریم) " خوانده شد. 🔸 امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) فرمودند : « مَن كَرُمَت علَيهِ نَفسُهُ هانَت علَيهِ شَهوَتُهُ » 🔹 هر كه براى خود احترام قائل باشد خواهش هاى نفسانيش در نظرش بى ارزش باشد. ---------------- 🔸 حضرت امام هادی (عليه السلام) فرمودند : « مَن هانَت عَلَيهِ نَفسُهُ فَلا تَأمَن شَرَّهُ » 🔹 از شرّ كسى كه خودش را سبك شمارد ايمن مباش. ---------------- 🔸 حضرت امام حسن عسکری (عليه السلام) فرمودند : « لاَ تُكْرِمِ اَلرَّجُلَ بِمَا يَشُقُّ عَلَيْهِ. » 🔹 مرد را چنان گرامی مدار كه بر او سخت بگذرد. ---------------- 🔸 الغزالى فى احياء العلوم : كانَ صلي الله عليه و آله لا يَجْلِسُ اِلَيهِ اَحَدٌ و هُوَ يُصَلّى اِلاّ خَفَّفَ صَلاتَهُ و اَقْبَلَ عَلَيهِ فَقالَ: اَ لَكَ حاجَةٌ؟ فَاِذا فَرَغَ مِنْ حاجاتِهِ عادَ اِلى صَلاتِهِ 🔹 هرگاه رسول اكرم صلي الله عليه و آله نماز مى‌خواندند و كسى نزد ايشان مى‌نشست، ايشان نماز خود را كوتاه مى‌كردند و به او رو مى‌نمودند و مى‌فرمودند : آيا خواسته اى دارى؟ و بعد از آن كه حاجت او را برآورده مى‌كردند، به نماز بر مى‌گشتند. ---------------- 🔸 در حدیثى امیرمؤمنان على (علیه السلام) مى‌گوید: « آخرین توصیه اى که پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) به من فرمود این بود : « إِذَا صَلَّیْتَ فَصَلِّ صَلاَةَ أَضْعَفِ مَنْ خَلْفَکَ » 🔹 هنگامى که نماز مى‌خوانى همچون ضعیف ترین کسانى که پشت سر تو هستند نماز بخوان. ---- 🔸 هنگامى که پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) مرا (براى نشر اسلام) به یمن فرستاد سؤال کردم چگونه با آنها نماز بخوانم به من فرمود: « صَلِّ بِهِمْ کَصَلاَهِ أَضْعَفِهِمْ وَکُنْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیما ». ---------------- 🔸 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : « تَهادَوا تَحابُّوا ، تَهادُوا فإنَّها تَذهَبُ بِالضَّغائنِ » 🔹 به يكديگر هديه دهيد، تا نسبت به همديگر با محبت شويد. به يكديگر هديه دهيد؛ زيرا هديه كينه ها را مى‌برد. ---------------- 🔸 امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) فرمودند : « نِعمَ الهَدِيَّةُ المَوعِظَةُ » 🔹 پند دهى بهترين هديه است. ---------------- 🔸 امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) فرمودند : « وَ لَا تَضَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ التَّقْوَی وَ لَا تَرْفَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ الدُّنْیا » 🔹 کسی را که تقوا او بلند مرتبه ساخته است، پایین نیاورید و کسی را که دنیا او را بالا برده است، والا مشمارید. ---------------- 🔸 امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) فرمودند : « من تواضع لغنىّ لأجل غناه ذهب ثلثا دینه » 🔹 کسى که در برابر ثروتمندى به خاطر ثروتش تواضع کند دو سوّم دینش از دست مى‌رود. ---------------- 🔸 امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) فرمودند : « ما أحسَنَ تَواضُعَ الأغنياءِ للفُقَراءِ طَلَبا لِما عندَ اللّه ِ ! و أحسَنُ مِنهُ تِيهُ الفُقَراءِ علَى الأغنياءِ اتِّكالاً علَى اللّه ِ » 🔹 چه نيكوست فروتنى توانگران در برابر فقيران براى به دست آوردن خشنودى و پاداش خداوند! و نيكوتر از آن، بى اعتنايى و عزّت نفْس فقيران است در برابر توانگران به سبب توكّل به خداوند. ---------------- 🔸 حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمودند : « المؤمنُ أعظمُ حُرمَةً مِن الكعبةِ » 🔹 حرمت مؤمن از كعبه بيشتر است. ---------------- 🔸 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : « لا تُحَقِّرنَّ أحَدا مِن المسلمينَ ، فإنَّ صَغيرَهُم عِند اللّه ِ كَبيرٌ » 🔹 هرگز هيچ مسلمانى را خوار و حقير مشمار؛ زيرا كوچك آنان هم نزد خداوند بزرگ است. ---------------- 🔸 امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) فرمودند : « الغِنى و الفَقرُ بعدَ العَرضِ علَى اللّه ِ » 🔹 آن گاه كه كارها به پيشگاه خداوند[در قيامت] عرضه گردد، معلوم شود كه چه كسى توانگر است و چه كسى تهيدست. ➡️ @samtekhoda3
✅کد_21.امام رضا 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 ✅اینجا‌مسابقه داریم🤩 جانمونید 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 ✅همراه با جوایز عروسکی😍🎁🎁 جهت سفارش وشرکت در مسابقه👇 @Razehsadat اینجا کانال عروسکهای اسلامیه👇 🌸کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/1168769027C6e026fc01c 🌸🌸🌸🌸🌼🌼🌼🌼
🌸 امام صادق علیه السلام : نماز شب ،چهره را زیبا و اخلاق را نیکو و بوی بدن را پاک و خوش و روزی را فراوان و بد هکاری را ،ادا و هم وغم را بر طرف می سازد و دیده را جلا می بخشد. رساله لقاء الله ص185 امام صادق ع فرمود: خانه هایی که در آنها نماز شب خوانده شود، بر اهل آسمان چنان می درخشد که ستارگان بر اهل زمین می درخشد. ❌کپی با ذکر منبع مجاز میباشد❌ کانال رسمی شهید علی آقا عبداللهی @shahidaghaabdoullahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀{بسم رب الشهدا والصدیقین}🥀 🌷اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک🌷 🤲خدایا سرانجام ما را سعادت و شهادت در راه خودت قرار ده.‏ 🦋شروع فعالیت مون شادی روح پاک🦋 پنج صلوات هدیه میکنیم عاقبتمون ختم بخیر به دعای شهدا🕊🌷 🌸کپی بنربا ذکر منبع مجاز می باشد❌🌸 کانال رسمی شهید علی آقا عبداللهی @shahidaghaabdoullahi
❣ 🔸️سَلامَ مَنْ عَرَفَكَ بِما عَرَّفَكَ بِهِ اللّٰهُ وَنَعَتَكَ بِبَعْضِ نُعُوتِكَ الَّتِي أَنْتَ أَهْلُها وَفَوْقَها✋ 🌱سلام بر تو سلام کسی که تو را شناخته، به آن‌گونه که خدا تو را به آن شناسانده و تو را وصف کرد، به برخی اوصافت که تو سزاوار آنی و برتر از آنی 📖فرازی از زیارت سرداب مقدس (عج)♥️ کانال شهید علی آقا عبداللهی 👇 @shahidaghaabdoullahi ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
از آن آدم هایی است که در کار بوده اند ...! کانال شهید علی آقا عبداللهی 👇 @shahidaghaabdoullahi ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
✅کد_21.امام رضا 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 ✅اینجا‌مسابقه داریم🤩 جانمونید 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 ✅همراه با جوایز عروسکی😍🎁🎁 جهت سفارش وشرکت در مسابقه👇 @Razehsadat اینجا کانال عروسکهای اسلامیه👇 🌸کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/1168769027C6e026fc01c 🌸🌸🌸🌸🌼🌼🌼🌼
*بسته خیرات هدیه به اموات* ┈┉┅━❀🔸❀━┅┉┈ *فاتحه کبیره* 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 👇🏻 ✨ *بسم الله الرحمن الرحیم* ✨ *ختم روز پنج شنبه شامل :* 🌟 *1 سوره حمد* 🌟 *3 سوره توحید* 🌟 *1سوره ناس* 🌟 *1سوره فلق* 🌟 *1کافرون* 🌟 *7سوره قدر* 🌟 *3آیة الکرسی* 🌟 *1 زیارت اهل قبور* *این ختم را هدیه میکنیم به انبیا ؛ اولیا ؛ اوصیا ؛ شهدای اسلام و اموات بد وارث و بی وارث و بخصوص اموات عزیزانی که در این گروه هستند و همه عزیزانی که آسمانی شدند. روحشان شاد و یادشان گرامی باد* 🌹 *1 - (سوره حمد)*🌹 *بسم الله الرحمن الرحيم(1)* *الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (2) الرَّحْمـنِ الرَّحِيمِ (3) مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ (4) إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (5) اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ (6) صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ (7)* 🌹 *2 - (سوره توحید) سه مرتبه*🌹 *بسم الله الرحمن الرحيم* *قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (1) اللَّهُ الصَّمَدُ (2) لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ (3) وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُواً أَحَدٌ (4)* 🌹 *3 - (سوره ناس وفلق وکافرون)*🌹 *معوذتین(ناس وفلق)* *بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ* *قُلْ أعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ* *مَلِکِ النّاسِ* *إلٰهِ النّاسِ* *مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنّاسِ* *ألَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النّاسِ* *مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ* *بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ* *قُلْ أعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ* *مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ* *وَ مِنْ شَرِّ غاسِق إذا وَقَبَ* *وَ مِنْ شَرِّ النَّفّاثاتِ فِی الْعُقَدِ* *وَ مِنْ شَرِّ حاسِد إذا حَسَد* *ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻟﮑﺎﻓﺮﻭﻥ* *ﺑِﺴْﻢِ ﺍﻟﻠﻪِ ﺍﻟﺮﺣْﻤَﻦِ ﺍﻟﺮﺣِﻴﻢ* *ﻗُﻞْ ﻳَﺎ ﺃَﻳﻬَﺎ ﺍﻟْﮑَﺎﻓِﺮُﻭﻥَ (1) ﻻ ﺃَﻋْﺒُﺪُ ﻣَﺎ ﺗَﻌْﺒُﺪُﻭﻥَ(2) ﻭَﻻ ﺃَﻧْﺘُﻢْ ﻋَﺎﺑِﺪُﻭﻥَ ﻣَﺎ ﺃَﻋْﺒُﺪُ (3) ﻭَﻻ ﺃَﻧَﺎ ﻋَﺎﺑِﺪٌ ﻣَﺎ ﻋَﺒَﺪْﺗُﻢْ (4) ﻭَﻻ ﺃَﻧْﺘُﻢْ ﻋَﺎﺑِﺪُﻭﻥَ ﻣَﺎ ﺃَﻋْﺒُﺪُ (5) ﻟَﮑُﻢْ ﺩِﻳﻨُﮑُﻢْ ﻭَﻟِﻲَ ﺩِﻳﻦِ (6)* 🌹 *4 - (سوره قدر) هفت مرتبه*🌹 *بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم* *إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ﴿١﴾ وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ ﴿٢﴾ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿٣﴾ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ ﴿٤﴾ سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿٥﴾* 🌹 *5- (آیت الکرسی) سه مرتبه*🌹 *بسم الله الرحمن الرحیم* *الله لا اله إ لاّ هوَ الحیُّ القیُّومُ لا تَا خذُهُ سِنَهٌ وَ لا نَومٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأَرضِ مَن ذَا الَّذی یَشفَعُ عِندَهُ إلا بِإذنِهِ یَعلَمَ ما بَینَ أَیدِیهمِ وَ ما خَلفَهُم وَ لا یُحیطونَ بِشَی ءٍ مِن عِلمِهِ إلا بِما شاءَ وَسِعَ کُرسِیُّهُ السَّماواتِ و الأرض وَ لا یَؤدُهُ حِفظُهُما وَ هوَ العَلیُّ العَظیم لا إکراهَ فِی الدَّین قَد تَبَیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیَّ فَمَن یَکفُر بِالطَّاغوتِ وَ یُؤمِن بِالله فَقَد استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی لاَنفِصامَ لَها و الله سَمِیعٌ عَلِیمٌ الله وَلِیُّ الَّذین آمَنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلی النُّور وَ الُّذینَ کَفَروا أولیاؤُهُمُ الطَّاغوتُ یُخرِجُونَهُم مِنَ النُّور إِلَی الظُّلُماتِ أُولئِکَ أصحابُ النَّارِ هم فیها خالدون.* *زیارت اهل قبور:* *بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم*ِ *اَلسَّلامُ عَلی اَهْلِ لا إِلهَ إلاَّ اللهُ مِنْ أَهْلِ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ یا أَهْلِ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ کَیْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ مِنْ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ یا لا إِلهَ إِلاّ اللهُ بِحَقِّ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ اِغْفِرْ لِمَنْ قالَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ وَحْشُرْنا فی زُمْرَهِ مَنْ قالَ لا إِلهَ إِلاّ اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ علیٌّ وَلِیٌّ الله* *پنج شنبه است و ياد درگذشتگان:* *اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ* 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 ┈┉┅━❀🔸❀━┅┉┈ @shahidaghaabdoullahi
این رزمنده ؛ چه چای خوش عطری دم کرده ....
📷 گزارش تصویری/ مراسم سردوشی فارغ التحصیلان دانشگاه امام حسین (ع) در گلزار شهدای بهشت زهرا (س) به گزارش روابط عمومی سازمان بهشت زهرا (س) مراسم سردوشی 500 نفر از فارغ التحصیلان دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین (ع) در گلزار شهدای بهشت زهرا (س) در قطعه 40 و در جوار شهدای گمنام برگزار شد. در این مراسم که با حضور پدران و مادران فارغ التحصیلان دانشگاه افسری و تربیت پاسدارای دانشگاه امام حسین برگزار شد، ضمن سخنرانی سردار اباذری از سرداران و یادگاران هشت سال دفاع مقدس مراسم اهدای سردوشی توسط مادران شهدا انجام شد. مداحی یکی از ذاکرین اهل بیت (ع) و ادای احترام و قرائت فاتحه بر مزار شهدا و همچنین تجلیل از پدر شهید آرمان علی وردی شهید مدافع امنیت از دیگر بخش های این مراسم بود. کانال شهید علی آقا عبداللهی 👇 @shahidaghaabdoullahi ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیالَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️ ‌:))☺️ 🌸
پنجشنبه ست شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام ،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید سرفراز 🌷 آقا عبداللهی 🌷 "صلوات " 🌴اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌴 ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟رفیق مثل رسول 🌟۶۸ _بشین برات چایی بریزم،البته تو لیوان خودت. من چایی لیوانی خیلی دوست داشتم،برای همین مامان یک لیوان با سایز خیلی بزرگ خریده بود.همین طور که چایی می‌ریخت، رفتم سر یخچال یک ظرف شیرینی آوردم و گفتم:مامان میخوام ماشینمو عوض کنم،هرچی بخرم به اسم شما میکنم. _دستت درد نکنه.مگه قراره به این زودی بری؟ _اونجا یکم کار سخت شده،باید برم. _قراره برم کربلا، برات چی سوغات بیارم؟ یک لحظه خواستم بگویم:((کفن))اما یادم افتاد اولین سفری که همراه بابا رفته بودم،کفن خریدم.متبرکش هم کردم.گفتم؛من انگشتر با سنگ عقیق دوست دارم. فرصت نکردم،بخرم. مامان گفت :باشه، حتما. اسم کربلا که آمد،دلم رفت.😭راستش خیلی دلم میخواست بروم کربلا،حدود ده سالی بود که دلم میخواست زائر آقا شوم.با خودم گفتم:این ماموریت که بیام،حتما میرم کربلا.هربار قبل از رفتن روی یک برگه کوچک،یک سری چیزهایی که شخصی بود را می‌نوشتم مامان گفت:رسول با این شرایط کاری که داری،اینجوری یادداشت ننویس،بشین وصیت نامه بنویس. _آخه برام سخته. _وصیت نامه شهید خلیلی تاثیر گذار و مهمه.انشاالله که سلامت میای،ولی اگه شهید شدی،ما وصیت نامه ات را داشته باشیم. قبول کردم و قول دادم قبل از رفتن حتما وصیت نامه ام را بنویسم.یکی دو روز آخر کارهایم را مرتب کردم،حتی مبلغی که مربوط به خمسم میشد را امانت به بابا دادم.بعد از خرید ماشین،کارهای سند و....را به روح الله سپردم. خبر شهادت مهدی عزیزی 😭و رضا کارگربرزی😭 را امیر به من داد.شنیدن این خبر خیلی سخت و تلخ بود.رضا نخبه الکترونیک بود و بعداز محرم یکی از بهترین بچه های تخریب بود.با حاج محمد هماهنگ کردیم و برای تحویل پیکر رضا با هم به معراج برویم.کارهای تغسیل و....رضا را من و حاج محمد انجام دادیم. تمام مدت متوسل به حضرت زهرا س شده بودم و در دلم گفتم:خوش به حال رضا ،مثل مادر سادات پهلویش آسیب دیده.بعد از تمام شدن کارهای اولیه،قرار شد خانواده رضا را برای وداع به معراج بیاوریم.ما زمان کم داشتیم.خداروشکر موفق شدم سروقت خواهرهای رضا را برای دیدن برادرشان به معراج برسانم.این آخرین وداع خیلی لحظات سختی بود.😔رسیدن خواهرهای رضا بالای سر پیکر با شاخه های گلی که روی رضا میریختند،روضه مجسم بود و چقدر در این لحظات میشد بی قراری دل حضرت زینب س و صبرشان را تصور کرد. با فاصله یک روز،مراسم تشییع مهدی عزیزی بود.مهدی چون به قول معروف ((بچه هیئتی بود))،تمام کارها و مراسمش را دوستان هیئتی اش به عهده گرفته بودند و ما به آن ها کمک می کردیم. روز مراسم،من،حاج محمد،حسین و محمد با یک ماشین رفته بودیم. 🌟رفیق مثل رسول 🌟۶۹ مراسم تدفین که تمام شد،از شدت گرما و فشار کارهای این چندروز،حس کردم دیگه تحمل نگه داشتن روزه ام را ندارم. خیلی حالم بد شده بود،بقیه بچه ها هم شرایط بهتری نداشتند،درست هفتادو دوساعت بود که هیچ کدام نخوابیده بودیم،سحری و افطاری هم که به قول معروف پیشکش. به حسین گفتم :قبل از اذان خودمون رو برسونیم، از حد ترخص خارج بشیم،حسین قبول کرد محمد هم گفت:من مطیع جمع هستم.حاج محمد گفت اگر بخوایم باید زودتر حرکت کنیم. چهارنفری به سمت قم راه افتادیم.من چشمم به کیلومتر ماشین بود.حد ترخص را رد کردیم،گوشه ای نگه داشتیم و روزه مان را افطار کردیم.آنجا کمی غذا خوردیم و یکی دوساعتی استراحت کردیم.به شدت ضعف کرده بودیم،یکی از بچه ها خندید و گفت:توان بدنیمون تموم شده،هماهنگ کنیم شهید بعدی تو خنکی هوا باشه. آن شب وقتی رسیدم شهرک،نزدیک مقبره الشهدا احمد را دیدم،دلم خیلی گرفته بود.خستگی و بغضم را نمی‌توانستم پنهان کنم.احمد پرسید :رسول چی شده؟چقدر بهم ریختی؟عکس مهدی عزیزی و رضا کارگر را نشانش دادم و گفتم:از بچه های یگان ما بودند،توی یک روز شهید شدند.سه روزه که پلک نزدم.بچه ها خیلی غریبانه شهید شدند.احمد حالا ببین من شهید بعدی یگانم.😔 احمد شروع کرد به شوخی کردن و مسیر حرف را عوض کرد.آن قدر سربه سر من گذاشت تا حالم بهتر شد.وقتی در مورد مراسم اعتکاف امسال در مسجد تعریف میکرد.من آنقدر خندیدم که طبق معمول، همیشه اشک از چشم هایم راه افتاد.احمد دستی روی شانه ام زد و گفت؛همیشه این خندیدنت را دوست دارم و هروقت دل تنگت بشم،این تصویر برام تداعی میشه.از ته دل خدا را شکر کردم که رفقایی دارم که داشتنشان می‌تواند این قدر حس خوب و آرامش را به من منتقل کند🥰🙏
🌟رفیق مثل رسول 🌟۷۰ محل کار پیگیر اعزام مجدد بودم.یک مقدار بین اعزام به لبنان یا سوریه مشکل پیش آمده بود.فکر کنم سه مرتبه به من برنامه اعزام دادند و کنسل میشد.حسین هربار تا فرودگاه با من میامد،دفعه سوم که کنسل شد،حسین گفت:خودم میبرمت یه منطقه خوش آب و هوا،دیگه هم این قدر نریم و بیایم.تمام مسیر برگشت را خندیدیم و باهم به شهر ری رفتیم.امیر و محمد با دیدن من شروع کردند به مسخره بازی و شوخی کردن که این چه مدل منطقه رفتنه؟برو دیگه ،از این خداحافظی کردن خسته شدیم.این چه وضع اعزام کردن نیرو ..)امیر داخل سیستم ما یکی از وظایفش شناسایی، تایید هویت و تحویل پیکر شهدا بود.روحیه خیلی شادی داشت و گاهی بچه ها متهمش می‌کردند به سنگ دلی،اما وقتی پای درد ودل امیر می‌نشستیم، می‌فهمیدیم در این کار چه فشار روانی را تحمل می‌کند.آن روز که دور هم بودیم،امیر به من گفت:چقدر کلاهت قشنگه. من هم کلاهم را از سر برداشتم و به او دادم. وقتی به صورت امیر و خنده هایش نگاه کردم،خیلی خوشحال شدم که می‌توانم با بخشیدن چیزهایی که دوست دارم،دوستانم را خوشحال کنم. حتی اگر چیزی را میبخشم.خیلی دوست داشته باشم ،حسی که از رفقایم به من منتقل میشد،برایم باارزش تر بود.🌸😍چندروز بعد دومرتبه به من تاریخ اعزام دادند.با حسین قرار گذاشتیم برای خرید لباس و تجهیزاتی که برای کار لازم داشتم،حسین گفت:اینارو از یگان تحویل بگیر.گقتم؛اونا سرشون شلوغه ،خودم میخرم میبرم. دو دست کامل لباس شبیه هم خریدیم،بعد هم به شهر ری رفتیم. محمد گفت امیر حسابی سرماخورده و حالش خوب نیست ،گفتم:بریم دیدنش.بچه ها گفتند امیر اصرار کرده چون بیماریش واگیر داره به دیدنش نریم.نتوانستم به دیدن امیر نروم،بدون اینکه به او اطلاع بدم رفتم خانه شان.امیر خیلی خوشحال شد و این خوشحالی برایم یک دنیا ارزش داشت.مسیر برگشت به خانه ،یاد سفر چندماه پیش افتادم ،برای تکمیل دوره عقیدتی ،من و محمد باید به مشهد میرفتیم.حسین و هادی هم خودشان را به مشهد رساندن،خیلی سفر خوبی بود.روزها بعداز کلاس با بچه ها به زیارت و سیاحت میرفتیم. انگشتر حدید بازوبندم را در همین سفر خریدم. 🌟رفیق مثل رسول 🌟۷۱ وقتی رسیدم خانه،ست لباس نظامی ام را پوشیدم تا مامان ببیند.چندتا عکس هم انداختم.بعد هم چندساعتی وقت گذاشتم تا یک کتابخانه کوچک،گوشه اتاقم سوار کردم.با جا به جا شدن کتاب ها،حسابی اتاق مرتب شد.بعداز نماز فرصت خوبی برای نوشتن وصیت نامه پیدا کردم و این طور نوشتم: 😔😔 بسم الله الرحمن الرحیم سوره آل عمران،آیه ۱۹۵ آنان که از وطن خود هجرت کردند و از دیار خود بیرون رانده شدند و در راه خدا رنج کشیدند ،جهاد کردند و کشته شدند،همانجا بدی های آنان را می‌پوشانیم و آنان را به بهشت هایی که زیر درختان آن نهرهای آب جاری و روان است،داخل میکنیم و این پاداشی است از جانب خدا. با نام و یاد خداوند رحمان و رحیم و مهربان که در حق بنده حقیر از هیچ چیزی کم نگذاشته است و سلام و درود به محضر صاحب العصر و الزمان عجل و روح پاک امام راحل رحمة الله علیه و رهبر عالم تشیع و اسلام قائدنا آیت الله سیدعلی خامنه ای ظله مد )و روح پاک تمامی شهدای اسلام بخصوص سیدالشهدا اباعبدالله الحسین ع که جان ها همه فدای آن بزرگوار. به موجب آیه شریفه(کل نفس ذائقه الموت)تمامی موجودات از چشیدن شربت مرگ ناگزیر بوده و حیات ابدی منحصر به ذات اقدس باری تعالی می‌باشد. این دنیا با تمامی زیبایی ها و انسان های خوب و نیکوی آن محل گذر است نه وقوف و ماندن،و تمامی ما باید برویم وراه این است.دیر یا زود فرقی نمیکند،اما چه بهتر که زیبا برویم. پدرومادر عزیزم که درود خداوند برشما باد،از شما کمال صبر و عاشقانه بزرگ کردید و همیشه کمک حال من بوده اید.از شما عذرخواهی میکنم و سرافکنده ام که فرزندی خوب برای شما نبودم و درحق شما آنچنان که باید خوبی نکرده ام.از شما می‌خواهم که مرا حلال کنید. در حق این فرزند حقیرتان دعا کرده و از خداوند بخواهید که اورا ببخشد و این قربانی را در راه خود بپذیرد.میدانم که شما ناراحت نیستید ،زیرا هیچ راهی بهتر از این نیست و این را شما به من آموخته اید و این همیشه آرزوی دیرینه من بوده که خدا عاقبت مرا با شهادت در راهش ختم به خیر گرداند.